آفرینش نخستین، دلیل قاطعى است بر معاد

SiteTitle

صفحه کاربران ویژه - خروج
ورود کاربران ورود کاربران

LoginToSite

SecurityWord:

Username:

Password:

LoginComment LoginComment2 LoginComment3 .
SortBy
 
تفسیر نمونه جلد 18
شأن نزول: سوره یس / آیه 80


گفتیم: بحثهاى مربوط به مبدأ و معاد و نبوت در سوره «یس» که قلب قرآن است، به صورت مقطعهاى مختلفى مطرح شده است، این سوره از قرآن مجید با مسأله نبوت آغاز شد، و با هفت آیه منسجم که قوى ترین بیانات را درباره معاد در بر دارد، پایان مى یابد.
نخست، دست انسان را مى گیرد و به آغاز حیات خودش، در آن روز که نطفه بى ارزشى بیش نبود، مى برد، و او را به اندیشه وا مى دارد، مى گوید: «آیا انسان نمى داند که ما او را از نطفه آفریدیم، و او آن چنان قوى و نیرومند و صاحب قدرت و شعور و نطق شد، که حتى به مجادله در برابر پروردگارش برخاست و مخاصمه کننده آشکارى شد»؟! (أَ وَ لَمْ یَرَ الْإِنْسانُ أَنّا خَلَقْناهُ مِنْ نُطْفَة فَإِذا هُوَ خَصِیمٌ مُبِینٌ).(1)
چه تعبیر زنده و گویائى؟ نخست، روى عنوان انسان تکیه مى کند یعنى هر انسانى با هر اعتقاد و مکتبى، و هر مقدار دانشى، مى تواند این حقیقت را دریابد.
سپس، سخن از «نطفه» مى گوید که در لغت در اصل به معنى آب ناچیز و بى ارزش است، تا این انسان مغرور و از خود راضى، کمى در اندیشه فرو برود و بداند روز اول چه بود؟ و تازه تمام این قطره آب ناچیز، مبدأ نشو و نماى او  نبوده بلکه سلول زنده بسیار کوچکى که با چشم دیده نمى شود، از میان هزاران سلول که در آن قطره آب شناور بودند با سلول زنده بسیار کوچکى که در رحم زن قرار داشت با هم ترکیب شدند، و انسان از آن موجود ذره بینى پا به عرصه هستى گذاشت!
مراحل تکامل را یکى بعد از دیگرى پیمود که شش مرحله آن طبق گفته قرآن در اوائل سوره «مؤمنون» در درون رحم مى باشد (مرحله نطفه، سپس علقه، بعد مضغه، و بعد از آن ظاهر شدن استخوانها، سپس پوشیده شدن استخوانها از گوشت، و سرانجام پیدایش روح یعنى حس و حرکت).
بعد از تولد که نوزادى بسیار ضعیف و ناتوان بود، مراحل تکامل را نیز به سرعت پشت سر گذاشت، تا به سر حد بلوغ و رشد جسمانى و عقلانى رسید.
آرى، این موجود ضعیف و ناتوان آن چنان قوى و نیرومند شد که به خود اجازه داد، به پرخاشگرى در برابر دعوت «اللّه» برخیزد، و گذشته و آینده خویش را به دست فراموشى بسپارد، و مصداق روشن «خَصِیمٌ مُبِین» شود.
جالب این که: تعبیر «خَصِیمٌ مُبِین» (جدال کننده و پرخاشگرِ آشکار) داراى یک جنبه قوت است و یک جنبه ضعف، که ظاهراً قرآن ناظر به هر دو جهت است.
از یکسو، این کار، جز از انسانى که عقل و فکر و شعور و استقلال اراده و اختیار و قدرت دارد، ساخته نیست (و مى دانیم مهمترین مسأله در زندگى انسان سخن گفتن است، و سخنانى که محتواى آن قبلاً در اندیشه حاضر مى شود، پس از آن در قالب جمله ها قرار مى گیرد، و مانند گلوله هائى که مسلسلوار به هدف شلیک مى شود، از مخارج دهان بیرون مى پرد، و این کارى است که از هیچ جاندارى جز انسان حاصل نمى شود. و به این ترتیب، قدرت نمائى خدا را در این نیروى عظیمى که به قطره آب ناچیزى داده، مجسم مى کند.
اما از سوى دیگر: او یک موجود فراموشکار و مغرور است، و این نعمتهائى را که ولى نعمتش به او بخشیده در برابر او به کار مى گیرد، و به مجادله و مخاصمه برمى خیزد، زهى بى خبرى و خیره سرى!

* * *

براى بى خبرى او همین بس که: او مثلى براى ما زد و به پندار خودش دلیل دندان شکنى پیدا کرد، و در حالى که آفرینش نخستین خود را به دست فراموشى سپرده، گفت: «چه کسى مى تواند این استخوانها را زنده کند، در حالى که پوسیده است»؟! (وَ ضَرَبَ لَنا مَثَلاً وَ نَسِیَ خَلْقَهُ قالَ مَنْ یُحْیِ الْعِظامَ وَ هِیَ رَمِیمٌ).(2)
منظور از ضرب المثل در اینجا ضرب المثل عادى و تشبیه و کنایه نیست، بلکه، منظور بیان استدلال و ذکر مصداق به منظور اثبات یک مطلب کلى است.
آرى، او (ابى بن خلف، یا امیة بن خلف، یا عاص بن وائل) در بیابان قطعه استخوان پوسیده اى را پیدا مى کند، استخوانى که معلوم نبود از چه کسى است ؟ آیا به مرگ طبیعى مرده؟ یا در یکى از جنگهاى عصر جاهلى به طرز فجیعى کشته شده؟ یا بر اثر گرسنگى جان داده؟ به هر صورت فکر مى کرد، دلیل دندان شکنى براى نفى معاد پیدا کرده است، با خشم توأم با خوشحالى قطعه استخوان را برداشته، مى گوید: لَأَخْصِمَنَّ مُحَمَّداً: «من با همین دلیل به خصومت با محمّد برمى خیزم» آن چنان که نتواند جوابى دهد!
 با عجله، به سراغ پیامبر اسلام(صلى الله علیه وآله) آمد، و فریاد زد بگو: ببینم چه کسى قدرت دارد، بر این استخوان پوسیده لباس حیات بپوشاند؟ و سپس قسمتى از استخوان را نرم کرد و روى زمین پاشید، و فکر مى کرد، پیامبر اسلام(صلى الله علیه وآله) هیچ پاسخى در برابر این منطق نخواهد داشت.
جالب این که: قرآن مجید با جمله کوتاه «وَ نَسِیَ خَلْقَهُ» تمام پاسخ او را داده است، هر چند پشت سر آن توضیح بیشتر و دلائل افزونتر نیز ذکر کرده.
مى گوید: اگر آفرینش خویش را فراموش نکرده بودى، هرگز به چنین استدلالى واهى و سستى دست نمى زدى، اى انسان فراموشکار! به عقب باز گرد، و آفرینش خود را بنگر، چگونه نطفه ناچیزى بودى، و هر روز لباس تازه اى از حیات بر تن تو پوشانید، تو دائماً در حال مرگ و معاد هستى، از جمادى مردى نامى شدى، و از جهان نباتات نیز مردى از حیوان سر زدى، از عالم حیوان نیز مردى انسان شدى، اما توى فراموشکار همه اینها را به طاق نسیان زدى، حال مى پرسى چه کسى این استخوان پوسیده را زنده مى کند؟!
این استخوان، هر گاه کاملاً بپوسد تازه خاک مى شود، مگر روز اول خاک نبودى؟!

* * *

لذا، بلافاصله، به پیامبر اسلام(صلى الله علیه وآله) دستور مى دهد: به این خیره سر مغرور و فراموشکار «بگو: کسى او را زنده مى کند که در روز نخست او را ایجاد کرد» (قُلْ یُحْیِیهَا الَّذِی أَنْشَأَها أَوَّلَ مَرَّة).
اگر امروز استخوان پوسیده اى از او به یادگار مانده، روزى بود که حتى این استخوان پوسیده هم نبود، و حتى خاکى هم وجود نداشت، آرى، آن کس که او را از کتم عدم آفرید، تجدید حیات استخوان پوسیده اى برایش آسانتر است.
 و اگر فکر مى کنید این استخوان پوسیده، وقتى خاک شد، و در همه جا پراکنده گشت، چه کسى مى تواند آن اجزاء را بشناسد، و از نقاط مختلف گرد آورى کند؟ پاسخ آن نیز روشن است، «او از هر مخلوقى آگاه است» و تمام ویژگیهاى آنها را مى داند (وَ هُوَ بِکُلِّ خَلْق عَلِیمٌ).
کسى که داراى چنین «علم» و چنان «قدرتى» است مسأله معاد و احیاء مردگان، مشکلى برایش ایجاد نخواهد کرد.
یک قطعه آهن ربا را اگر در میان خروارها خاک که ذرات کوچکى آهن در آن پراکنده است بگردانیم فوراً تمام این ذرات را جمع آورى مى کند، در حالى که یک موجود بى جان بیش نیست، خداوند به آسانى مى تواند تمام ذرات بدن هر انسانى را در هر گوشه اى از کره زمین باشد، با یک فرمان جمع آورى نماید.
نه تنها به اصل آفرینش انسان آگاه است، که از نیات و اعمال آنها نیز آگاه مى باشد، و حساب و کتاب آن نزد او روشن است.
بنابراین محاسبه اعمال و نیات و اعتقادات درونى نیز مشکلى براى او ایجاد نمى کند، چنان که در آیه 284 سوره «بقره» آمده است: وَ إِنْ تُبْدُوا ما فِی أَنْفُسِکُمْ أَوْ تُخْفُوهُ یُحاسِبْکُمْ بِهِ اللّهُ: «اگر آنچه را در دل دارید پنهان کنید یا آشکار سازید خدا مى داند».
به همین دلیل موسى(علیه السلام) مأمور مى شود در جواب «فرعون» که در مسأله معاد تردید مى کرد، و از زنده شدن قرون پیشین و حساب و کتابشان اظهار تعجب مى نمود، بگوید: «علم و آگاهى آن در پیشگاه پروردگار من در کتابى ثبت است و پروردگار من نه اشتباه مى نماید و نه فراموش مى کند» (قالَ عِلْمُها عِنْدَ رَبِّی فِی کِتاب لایَضِلُّ رَبِّی وَ لایَنْسى).(3)

* * *


1 ـ طه، آیه 52.
2 ـ «خَصِیم» به معنى کسى است که اصرار بر خصومت و جدال دارد و «رؤیت» در اینجا به معنى دانستن است.
3 ـ «رَمِیم» از ماده «رم» به گفته «راغب» در «مفردات» اصل «رم» (بر وزن ذم) به معنى اصلاح و ترمیم موجود کهنه و پوسیده است، «رمة» (بر وزن همت) بالخصوص به معنى استخوان پوسیده مى آید و «رمة»(بر وزن قبه) به طناب پوسیده گفته مى شود.
شأن نزول: سوره یس / آیه 80
12
13
14
15
16
17
18
19
20
Lotus
Mitra
Nazanin
Titr
Tahoma