آنها راه فرار ندارند

SiteTitle

صفحه کاربران ویژه - خروج
ورود کاربران ورود کاربران

LoginToSite

SecurityWord:

Username:

Password:

LoginComment LoginComment2 LoginComment3 .
SortBy
 
تفسیر نمونه جلد 18
سوره سبأ / آیه 51 - 54 سوره فاطر

در آیات مورد بحث، که آخرین آیات سوره «سبأ» است، با توجه به بحثهائى که پیرامون مشرکان لجوج در آیات پیشین گذشت، روى سخن را بار دیگر به پیامبر(صلى الله علیه وآله) کرده، حال این گروه را به هنگام گرفتارى در چنگال عذاب الهى، مجسم مى سازد، که چگونه آنها پس از گرفتارى، به فکر ایمان مى افتند، اما ایمانشان سودى نخواهد داشت.
مى فرماید: «اگر ببینى هنگامى که فریادشان بلند مى شود، اما نمى توانند فرار کنند، و از چنگال عذاب الهى بگریزند، و آنها را از مکان نزدیکى مى گیرند و گرفتار مى سازند، از بیچارگى آنها تعجب خواهى کرد» (وَ لَوْ تَرى إِذْ فَزِعُوا فَلا فَوْتَ وَ أُخِذُوا مِنْ مَکان قَرِیب).(1)
در این که: این فریاد و فزع و بى تابى مربوط به چه زمانى است؟ در میان مفسران گفتگو است:
بعضى آن را مربوط به عذاب دنیا یا هنگام مرگ دانسته اند، و بعضى آن را مربوط به مجازات روز قیامت.
ولى در آخرین آیه مورد بحث، تعبیرى است که نشان مى دهد این آیات همه مربوط به دنیا و عذاب استیصال، و یا لحظه جان دادن است، چرا که در آخرین آیه، مى گوید: «میان آنها و آنچه مورد علاقه آنها بود، جدائى افکنده مى شود، همان گونه که قبل از آن درباره گروههاى دیگرى از کفار این عمل انجام گرفت».
این تعبیر، با عذاب روز قیامت، سازگار نیست، چرا که در آن روز همه یک جا براى حساب جمع مى شوند، چنان که در آیه 103 سوره «هود» آمده است: ذلِکَ یَوْمٌ مَجْمُوعٌ لَهُ النّاسُ وَ ذلِکَ یَوْمٌ مَشْهُودٌ: «آن روزى است که همه مردم در آن جمع مى شوند، و روزى است که همه آن را مشاهده مى کنند»!
و در آیات 49 و 50 سوره «واقعه» مى خوانیم: قُلْ إِنَّ الْأَوَّلِینَ وَ الْآخِرِینَ *  لَمَجْمُوعُونَ إِلى مِیقاتِ یَوْم مَعْلُوم: «بگو، اولین و آخرین همگى براى وقت روز معینى جمع آورى مى شوند».
بنابراین، منظور از جمله «أُخِذُوا مِنْ مَکان قَرِیب» این است که این افراد بى ایمان و ستمگر، نه تنها نمى توانند از حوزه قدرت خدا فرار کنند، بلکه خدا آنها را از جائى گرفتار مى کند که، بسیار به آنها نزدیک است!
آیا «فرعونیان»، در امواج «نیل» که سرمایه افتخار آنها بود، دفن نشدند؟ و آیا «قارون» در میان گنجهایش به زمین فرو نرفت؟ و آیا قوم «سبأ» که داستانشان در همین سوره آمده، از نزدیکترین مکان، یعنى همان سد عظیمى که قلب آبادى آنها و مایه حیات و حرکت آنان بود، گرفتار نگشتند؟ بنابراین، خدا آنها را از نزدیکترین مکان گرفتار مى سازد، تا بدانند قدرت نمائى او را.
بسیارى از پادشاهان ظالم، به وسیله نزدیکترین افرادشان به قتل رسیدند و نابود شدند، و بسیارى از قدرتمندان ستمگر از درون خانه هایشان آخرین ضربت را خوردند.
و اگر مى بینیم، در روایات فراوانى که از طرق شیعه و اهل سنت، نقل شده، این آیه بر خروج «سفیانى» (گروهى که پیرو مکتب ابوسفیانند و تفاله هاى عصر جاهلیتند و بر ضد طرفداران حق در آستانه قیام مهدى(علیه السلام) خروج مى کنند) و لشکر او تطبیق شده است، که آنها به هنگام حرکت به سوى «مکّه» به قصد تسخیر آن، در صحرا گرفتار مى شوند، و زمین لرزه شدیدى سبب شکافتن زمین و فرو رفتن آنها در آن مى شود، در حقیقت بیان یکى از مصادیق «أُخِذُوا مِنْ مَکان قَرِیب» است، که آنها از نقطه اى که زیر پایشان است گرفتار چنگال عذاب الهى مى شوند.
مضمون این حدیث را «ابن عباس»، «ابن مسعود»، «ابو هریره»، «ابو  حذیفه»، «ام سلمه» و «عایشه» مطابق آنچه در کتب «اهل سنت» آمده، از پیامبر گرامى اسلام(صلى الله علیه وآله) نقل کرده اند.(2)
و بسیارى از «تفاسیر شیعه»، مانند تفسیر «قمى»، «مجمع البیان»، «نور الثقلین»، «صافى» و جمعى از مفسران اهل سنت، مانند نویسنده تفسیر «روح المعانى»، «روح البیان» و «قرطبى» نیز آن را ذیل آیات مورد بحث آورده اند.
مرحوم «علامه مجلسى» روایات متعددى در «بحار الانوار» از امام باقر(علیه السلام)و پیامبر گرامى اسلام(صلى الله علیه وآله) در این زمینه نقل کرده که، نشان مى دهد: یکى از مصادیق آیات مورد بحث، مسأله خروج «سفیانى» به هنگام قیام مهدى(علیه السلام) است که خداوند آنها را از نزدیکترین مکان گرفته و نابود مى کند.(3)
همان گونه که بارها گفته ایم، روایاتى که در تفسیر آیات وارد مى شود، غالباً به ذکر مصداقهاى روشن مى پردازد، و هرگز دلیلى بر محدودیت مفهوم آیات نیست.

* * *

در آیه بعد، وضع حال آنها را به هنگام گرفتار شدن در چنگال مجازات الهى، بیان کرده، مى فرماید: «آنها مى گویند ما به آن (قرآن و آورنده اش و مبدأ و معاد) ایمان آوردیم» (وَ قالُوا آمَنّا بِهِ).(4)
«ولى چگونه آنها مى توانند از آن فاصله دور دسترسى به آن پیدا کنند»؟! (وَ أَنّى لَهُمُ التَّناوُشُ مِنْ مَکان بَعِید).  آرى، با فرا رسیدن مرگ و عذاب استیصال، درهاى بازگشت به کلى بسته مى شود، و میان انسان و جبران خلافکارى هاى گذشته گوئى سد محکمى ایجاد مى گردد، به همین دلیل، اظهار ایمان در آن هنگام، گوئى از نقطه دور دستى انجام مى گیرد.
اصولاً چنین ایمانى که جنبه اضطرارى دارد، و به خاطر وحشت فوق العاده از عذابى است که با چشم مشاهده مى کنند، ارزشى ندارد، و لذا در آیات دیگر قرآن، مى خوانیم: «اینها دروغ مى گویند، اگر بازگردند همان برنامه ها را تکرار مى کنند».(5)
«تَناوُش» از ماده «نوش» (بر وزن خوف) به معنى بر گرفتن چیزى است، و بعضى آن را به معنى گرفتن با سهولت دانسته اند، یعنى آنها چگونه مى توانند به آسانى به چنین هدف دور دستى راه یابند؟.

* * *

آنها چگونه مى توانند، در این لحظه اى که همه چیز پایان گرفته، در مقام جبران خطاهاى خویش بر آیند، و ایمان بیاورند: «در حالى که پیش از آن ـ در همان حالتى که در نهایت اختیار و آزادى اراده بودند ـ به آن کافر شدند»؟! (وَ قَدْ کَفَرُوا بِهِ مِنْ قَبْلُ).
نه تنها کافر شدند، بلکه انواع اتهامات را به پیامبر اسلام(صلى الله علیه وآله) و تعلیمات او بستند، و درباره جهان غیب ـ عالم ماوراء طبیعت، و قیامت و نبوت پیامبر ـ داوریهاى نادرستى مى کردند، «و از نقطه دور دستى نسبتهائى به آن مى دادند» (وَ یَقْذِفُونَ بِالْغَیْبِ مِنْ مَکان بَعِید).
«قذف» چنان که گفتیم، به معنى «پرتاب کردن چیزى» است، «غیب» جهان ماوراء حس است، و «مکان بعید» به معنى نقطه دور دست است، و مجموعاً کنایه لطیفى است از کسى که بدون آگاهى و اطلاع درباره جهان ماوراء طبیعت، قضاوت مى کند، همان گونه که پرتاب کردن چیزى از نقطه دور دست کمتر به هدف مى خورد، این ظن و گمان و داورى آنها نیز، به هدف اصابت نمى کند.
آرى، گاه پیامبر(صلى الله علیه وآله) را «ساحر» مى خواندند، گاه «مجنون»، گاه «کذّاب» و گاه «قرآن» را «ساخته فکر بشر» مى دانستند، و گاه «بهشت» و «دوزخ» و قیامت را به کلى انکار مى کردند، تمام اینها یک نوع «رجم به غیب»، «تیر در تاریکى» و «قذف من مکان بعید» بود.

* * *

سپس، مى افزاید: «سرانجام میان آنها و آنچه مورد علاقه آنان بود، به وسیله مرگ جدائى افکنده مى شود، همان گونه که با گروه هاى مشابه آنها از قبل چنین عمل شد» (وَ حِیلَ بَیْنَهُمْ وَ بَیْنَ ما یَشْتَهُونَ کَما فُعِلَ بِأَشْیاعِهِمْ مِنْ قَبْلُ).
در یک لحظه دردناک مشاهده مى کنند که تمام اموال و ثروتها، تمام کاخها و مقامها، و تمام آرزوها از آنها جدا مى شود، آنهائى که سخت به یک درهم و دینار چسبیده بودند، و دل از کمترین امکانات مادى بر نمى کندند، چه حالى خواهند داشت، در آن لحظه که باید با همه آن یک باره وداع گویند، و چشم بپوشند، و به سوى آینده اى تاریک و وحشتناک، گام بردارند؟
براى جمله «حِیلَ بَیْنَهُمْ وَ بَیْنَ ما یَشْتَهُونَ» (میان آنها و آنچه علاقه داشتند جدائى افکنده مى شود) دو تفسیر بیان کرده اند:
نخست تفسیرى است که در بالا گفته شد، دیگر این که: آنها مى خواهند ایمان بیاورند و گذشته را جبران کنند، اما میان آنها و این تقاضا جدائى افکنده  خواهد شد.
ولى تفسیر اول، با معنى جمله «ما یَشْتَهُونَ» مناسبتر است، به علاوه، در آیات قبل، جمله (أَنّى لَهُمُ التَّناوُشُ مِنْ مَکان بَعِید) مسأله عدم دسترسى آنها به ایمان در هنگام مرگ، و عذاب استیصال آمده بوده، و نیاز به تکرار نیست.
ذکر این نکته نیز لازم به نظر مى رسد که: بسیارى از مفسران این آیات را ناظر به مجازات روز قیامت و ندامت گناهکاران در عرصه محشر دانسته اند، ولى چنان که گفتیم، آخرین آیه مورد بحث، با توجه به جمله «کَما فُعِلَ بِأَشْیاعِهِمْ مِنْ قَبْلُ» با این معنى سازگار نیست، بلکه، منظور لحظه مرگ و مشاهده عذاب نابود کننده الهى است.
و چه زیبا مى گوید امیر مؤمنان على(علیه السلام) که، لحظات جان دادن و جدائى از نعمتهاى دنیا را در کلمات نورانیش، به روشنترین وجه ترسیم مى کند:
اجْتَمَعَتْ عَلَیْهِمْ سَکْرَةُ الْمَوْتِ، وَ حَسْرَةُ الْفَوْتِ، فَفَتَرَتْ لَها أَطْرافُهُمْ وَ تَغَیَّرَتْ لَها أَلْوانُهُمْ!
ثُمَّ ازْدادَ الْمَوْتُ فِیهِمْ وُلُوجاً، فَحِیلَ بَیْنَ أَحَدِهِمْ وَ بَیْنَ مَنْطِقِهِ، وَ إِنَّهُ لَبَیْنَ أَهْلِهِ، یَنْظُرُ بِبَصَرِهِ وَ یَسْمَعُ بِأُذُنِهِ...
یُفَکِّرُ فِیمَ أَفْنى عُمْرَهُ؟ وَ فِیمَ أَذْهَبَ دَهْرَهُ؟ وَ یَتَذَکَّرُ أَمْوَالاً جَمَعَها أَغْمَضَ فِی مَطالِبِها وَ أَخَذَها مِنْ مُصَرَّحاتِها وَ مُشْتَبِهاتِها...!
فَهُوَ یَعَضُّ یَدَهُ نَدامَةً عَلَى ما أَصْحَرَ لَهُ عِنْدَ الْمَوْتِ مِنْ أَمْرِهِ وَ یَزْهَدُ فِیما کانَ یَرْغَبُ فِیهِ أَیّامَ عُمُرِهِ، وَ یَتَمَنّى أَنَّ الَّذِی کانَ یَغْبِطُهُ بِها وَ یَحْسُدُهُ عَلَیْها قَدْ حازَها دُونَهُ!
«سکرات مرگ، و حسرت از دست دادن نعمتهاى دنیا، به آنها هجوم مى آورد، اعضاى بدنشان به سستى مى گراید و رنگ، از چهره آنها مى پرد!  سپس، پنجه مرگ در آنها بیشتر نفوذ مى کند، آن چنان که زبانش از کار مى افتد، در حالى که در میان خانواده خود قرار دارد، با چشم مى بیند و با گوش مى شنود (اما یاراى سخن گفتن در او نیست!).
در این مى اندیشد که: عمر خویش را در چه راهى تباه کرد؟ دوران زندگى خود را در چه راهى گذراند؟ به یاد ثروتهائى مى افتد که، بدون توجه به حلال و حرام بودن جمع آورى کرد، و هرگز در طریق تحصیل آنها نیندیشید.
انگشت حسرت، به دهان مى گیرد، و دست خود را از پشیمانى مى گزد، چرا که به هنگام مرگ مسائلى بر او روشن مى شود که تا آن زمان مخفى مانده بود، او در این حال نسبت به آنچه در دوران زندگى به شدت به آن علاقه داشت بى اعتنا مى شود، آرزو مى کند: اى کاش! کسانى که در گذشته به ثروت او غبطه مى خوردند، و بر آن حسد مىورزیدند، این اموال در اختیار آنان بود، و نه او».(6)
بالاخره، در آخرین جمله آیه مورد بحث، مى گوید: «علت همه این مسائل آن است که آنها پیوسته در حال شک و تردید به سر مى بردند» و طبعاً چنین سرنوشتى در انتظار آنها بود (إِنَّهُمْ کانُوا فِی شَکّ مُرِیب).

* * *

پروردگارا! ما را از کسانى قرار ده، که پیش از فوتِ فرصتها بیدار مى شوند، و به جبران آنچه از آنها فوت شده، مى پردازند!
بارالها! دام دنیا سخت است، و دشمن زورمند و قوى است، اگر لطف تو یار نشود، کار ما زار است!
خداوندا! ما را از کسانى قرار ده، که به هنگام روى آوردن نعمتها به شکر مى پردازند، و مغرور و غافل نمى شوند، و به هنگام روى آوردن مصیبتها جزع نمى کنند، بلکه عبرت مى گیرند!

 * * *


آمِیْنَ یا رَبَّ العالَمِیْنَ
پایان سوره سبأ
17 / جمادى الاول / 1404
1 / 12 / 1362


1 ـ «وَ لَوْ تَرى» جمله شرطیه است و جزاى آن محذوف است، و در تقدیر چنین است: «..لَرَأَیْتَ أَمْراً عَظِیْماً» یا «لَعَجِبْتَ مِنْ أَحْوالِهِم».
2 ـ تفسیر «المیزان»، جلد 16، صفحه 419.
3 ـ «بحار الانوار»، جلد 52، صفحه 185 به بعد، باب علامات ظهور المهدى(علیه السلام)من السفیانى و الدجال.
4 ـ ضمیر در «به» به «حق» باز مى گردد که نزدیکترین مرجع به آن است، و مى دانیم «حق»، در آیات گذشته به معنى «قرآن و محتواى آن و مبدأ ومعاد و پیامبر اسلام(صلى الله علیه وآله) است».
5 ـ انعام، آیه 28.
6 ـ «نهج البلاغه»، خطبه 109.
سوره سبأ / آیه 51 - 54 سوره فاطر
12
13
14
15
16
17
18
19
20
Lotus
Mitra
Nazanin
Titr
Tahoma