حشمت سلیمان و مرگ عبرت انگیز او

SiteTitle

صفحه کاربران ویژه - خروج
ورود کاربران ورود کاربران

LoginToSite

SecurityWord:

Username:

Password:

LoginComment LoginComment2 LoginComment3 .
SortBy
 
تفسیر نمونه جلد 18
سوره سبأ / آیه 12 - 14 1 ـ دورنمائى از زندگانى عبرت انگیز سلیمان(علیه السلام)

به دنبال بحث از مواهبى که خدا به «داود»(علیه السلام) داده بود، سخن را به فرزندش سلیمان(علیه السلام) مى کشاند، و در حالى که در مورد داود از دو موهبت، سخن به میان آمد، در مورد فرزندش سلیمان از سه موهبت بزرگ بحث مى کند، مى فرماید: «ما باد را مسخر سلیمان قرار دادیم، که صبحگاهان مسیر یک ماه را مى پیمود، و عصرگاهان مسیر یک ماه»! (وَ لِسُلَیْمانَ الرِّیحَ غُدُوُّها شَهْرٌ وَ رَواحُها شَهْرٌ).(1) جالب این که: براى پدر جسم خشن و فوق العاده محکمى، یعنى، آهن را مسخر مى کند، و براى فرزند، موجود بسیار لطیف، ولى هر دو کار ساز، و اعجاز آمیزند و مفید، جسم سخت را براى داود نرم مى کند، و امواج لطیف باد را براى سلیمان(علیه السلام) فعال و محکم!
لطافت باد، هرگز مانع از آن نیست که اعمال مهمى را انجام دهد، بادها هستند که کشتیهاى عظیم را بر سطح اقیانوسها به حرکت در مى آورند، سنگهاى سنگین آسیا را مى چرخانند، و بالن ها را بر فراز آسمان به شکل هواپیما به حرکت در مى آورند.
آرى، خداوند، این جسم لطیف را با این قدرت خیره کننده، در اختیار سلیمان قرار داد.
در این که: باد چگونه دستگاه سلیمان(علیه السلام) را (کرسى یا فرش او را) به حرکت در مى آورد، بر ما روشن نیست، همین قدر مى دانیم، هیچ چیز در برابر قدرت خدا مشکل و پیچیده نمى باشد، جائى که انسان بتواند با قدرت ناچیزش بالن ها (محفظه هائى که گازهاى سبک در آن مى کردند و به آسمان پرواز مى کرد، و گاه انسانهائى را نیز با خود مى برد) و امروز هواپیماهاى عظیم غول پیکر را، با صدها مسافر و وسائل زیاد، در اوج آسمانها به حرکت در آورد، چگونه حرکت دادن بساط سلیمان(علیه السلام) به وسیله باد براى خداوند مشکل است؟
چه عاملى سلیمان و دستگاه او را از سقوط و یا فشار هوا، و مشکلات دیگر ناشى از حرکت آسمانى حفظ مى کرد؟! این نیز، از مسائلى است که جزئیاتش براى ما روشن نیست، ولى مى دانیم، این گونه خارق عادتها در تاریخ انبیاء، فراوان بوده است، هر چند متأسفانه افراد نادان، یا دشمنان دانا، آنها را آمیخته با خرافاتى کرده اند، که چهره اصلى این مسائل را دگرگون و بد نما  ساخته، و ما در این زمینه به همان مقدار که قرآن اشاره کرده، قناعت مى کنیم.(2)
«غُدُوّ» (بر وزن عُلُوّ) به معنى طرف صبح است، در مقابل «رَواح» که طرف غروب را مى گویند، که حیوانات براى استراحت به جایگاه خود باز مى گردند، ولى، از قرائن بر مى آید که در آیه مورد بحث، «غُدُوّ» به معنى نیم اول روز است، و «رَواح» نیم دوم، و مفهوم آیه این است که سلیمان(علیه السلام) از صبح تا به ظهر، با این مرکب راهوار، به اندازه یک ماه مسافران آن زمان راه مى رفت و نیم دوم روز، نیز به همین مقدار راه مى پیمود.
آن گاه به دومین موهبت الهى، نسبت به «سلیمان»(علیه السلام) اشاره کرده، مى گوید: «و براى او چشمه مس (مذاب) را روان ساختیم»! (وَ أَسَلْنا لَهُ عَیْنَ الْقِطْرِ).
«أَسَلْنا» از ماده «سیلان» به معنى جارى ساختن است، و «قِطْر» به معنى «مس» مى باشد، و منظور این است که: ما این فلز را براى او ذوب کردیم و همچون چشمه آب روان گردید!
بعضى «قِطْر» را به معنى انواع مختلف فلزات، یا به معنى «روى» دانسته اند، و به این ترتیب، براى پدر آهن نرم شد، و براى پسر فلزات ذوب گردید (ولى معروف همان معنى اول است).
چگونه چشمه اى از مس مذاب، یا فلزات دیگر، در اختیار سلیمان(علیه السلام) قرار گرفت ؟ آیا خداوند، طریقه ذوب کردن این فلزات را در مقیاس بسیار وسیع و گسترده، از طریق اعجاز و الهام، به این پیامبر آموخت؟
و یا چشمه اى از این فلز مایع، شبیه همان چشمه هائى که به هنگام فعالیت کوههاى آتشفشانى از دامنه آنها سرازیر مى شود، به صورت اعجازآمیز، در  اختیار او قرار گرفت؟
و یا به نحوى دیگر؟ دقیقاً بر ما روشن نیست، همین اندازه مى دانیم، این نیز از الطاف الهى درباره این پیامبر بزرگ بود.
و بالاخره، به بیان سومین موهبت پروردگار، نسبت به سلیمان(علیه السلام)، یعنى تسخیر گروه عظیمى از «جنّ» پرداخته، چنین مى گوید: «و گروهى از جنّ پیش روى او به اذن پروردگار، برایش کار مى کردند». (وَ مِنَ الْجِنِّ مَنْ یَعْمَلُ بَیْنَ یَدَیْهِ بِإِذْنِ رَبِّهِ).
«و هر گاه کسى از آنها از فرمان ما سرپیچى مى کرد، او را با آتش سوزان مجازات مى کردیم» (وَ مَنْ یَزِغْ مِنْهُمْ عَنْ أَمْرِنا نُذِقْهُ مِنْ عَذابِ السَّعِیرِ).
«جنّ» چنان که از نامش نیز پیداست، موجودى است مستور از حس، داراى عقل و قدرت، و چنان که از آیات قرآن استفاده مى شود، مکلف به تکالیف الهى است.
درباره «جنّ» افسانه ها، و داستانهاى خرافى بسیار ساخته اند، ولى اگر این خرافات را حذف کنیم، اصل وجود آن، و صفات ویژه اى که در قرآن براى جنّ آمده، مطلبى است که هرگز با علم و عقل، مخالف نیست، و ما شرح بیشتر این موضوع را در تفسیر سوره «جنّ» به خواست خدا خواهیم داد.
به هر حال، از تعبیر آیه فوق، استفاده مى شود که، تسخیر این نیروى عظیم نیز به فرمان پروردگار بوده، و هر گاه، از انجام وظائفشان سر باز مى زدند مجازات مى شدند.
جمعى از مفسران گفته اند: منظور از «عَذابِ السَّعِیرِ» در اینجا، مجازات روز قیامت است، در حالى که ظاهر آیه، نظر به مجازات متخلفین در دنیا داشته، از آیات سوره «ص» نیز به خوبى استفاده مى شود که: خداوند گروهى از شیاطین  را در اختیار او قرار داده بود، که براى او کارهاى عمرانى مهمى انجام مى دادند، و هر گاه تخلف مى کردند، آنها را به زنجیر مى افکند «وَ الشَّیاطِینَ کُلَّ بَنّاء وَ غَوّاص * وَ آخَرِینَ مُقَرَّنِینَ فِی الْأَصْفادِ».(3)
قابل توجه این که: براى اداره یک حکومت وسیع، و کشور پهناورى همچون کشور سلیمان(علیه السلام) عوامل زیادى لازم است، ولى از همه مهمتر، سه عامل است که در آیه فوق به آنها اشاره شده:
نخست، یک وسیله نقلیه سریع و مستمر و فراگیر، که رئیس حکومت بتواند با آن از تمام جوانب کشورش آگاه گردد.
دوم، مواد اولیه اى که براى تهیه ابزار لازم براى زندگى مردم و صنایع مختلف، مورد استفاده قرار گیرد.
و سوم، نیروى فعال کار، که بتواند از آن مواد بهره گیرى کافى کند، و کیفیت لازم را به آنها بدهد، و نیازهاى مختلف کشور را از این نظر بر طرف سازد.
و مى بینیم: خداوند هر سه عامل را، در اختیار «سلیمان»(علیه السلام) قرار داده بود، و او نیز به نحو احسن، براى رفاه مردم و عمران و آبادانى و امنیت از آنها بهره مى گرفت.
این موضوع، اختصاص به عصر «سلیمان»(علیه السلام) و حکومت او ندارد، و توجه به آن، امروز و فردا و اینجا و همه جا، براى اداره صحیح کشورها ضرورت دارد.

* * *

 در آیه بعد، به بخشى از کارهاى مهم تولیدى گروه «جنّ» که به فرمان سلیمان انجام مى دادند، اشاره کرده، چنین مى گوید:
«سلیمان هر چه مى خواست از معبدها، و تمثالها، و ظرفهاى بزرگ غذا که همچون حوض هاى بزرگ بود، و دیگهاى عظیم ثابت، براى او تهیه مى کردند» (یَعْمَلُونَ لَهُ ما یَشاءُ مِنْ مَحارِیبَ وَ تَماثِیلَ وَ جِفان کَالْجَوابِ وَ قُدُور راسِیات).
که بخشى از آنها مربوط به مسائل معنوى و عبادى بود، و بخشى با نیازهاى جسمانى انسانها، و جمعیت عظیم لشکریان و کارگزارانش، تناسب داشت.
«مَحارِیب» جمع «محراب» در لغت به معنى «عبادتگاه» یا «قصر و ساختمان بزرگى» است، که به منظور معبد ساخته مى شود.
گاهى، نیز به قسمت صدر مجلس، یا صدر مسجد، و معبد، نیز اطلاق مى شود، آنچه امروز به آن محراب مى گویند: همان محل امام جماعت است، و در حقیقت تعبیر و معنى تازه اى است که از ریشه اصلى گرفته شده است.
به هر حال، از آنجا که این واژه از ماده «حرب» به معنى جنگ است، علت نام گذارى معابد را به «محراب» این دانسته اند که: محل محاربه و جنگ با شیطان و هواى نفس است.(4)
و یا از «حرب» به معنى مالى است که در میدان جنگ از تن دشمن گرفته مى شود، چرا که انسان در معبد باید پوشش افکار دنیوى و پراکندگى خاطر را از خود بر گیرد.(5)
به هر حال، این کارکنان فعال و چابک سلیمان(علیه السلام)، معابد بزرگ و باشکوهى که درخور حکومت الهى و مذهبى او بود، براى او ترتیب مى دادند، تا مردم بتوانند به راحتى به وظائف عبادى خود قیام کنند.
«تماثیل» جمع «تمثال» هم به معنى «نقش و عکس» آمده، و هم «مجسمه»،  در این که: این مجسمه ها یا نقش ها صورتهاى چه موجوداتى بودند، و به چه منظور سلیمان(علیه السلام) دستور تهیه آنها را مى داد، تفسیرهاى مختلفى شده است:
ممکن است اینها جنبه تزیینى داشته، همان گونه که در بناهاى مهم قدیم بلکه جدید ما، نیز دیده مى شود.
و یا براى افزودن ابهّت به تشکیلات او بوده است; چرا که نقش پاره اى از حیوانات چون شیر، در افکار بسیارى از مردم ابهّت آفرین است.
آیا مجسمه سازى موجودات ذى روح، در شریعت سلیمان(علیه السلام) مجاز بوده، هر چند در اسلام ممنوع است؟ یا این که مجسمه هائى که براى سلیمان(علیه السلام)مى ساختند، از جنس غیر ذى روح بوده، مانند تمثالهاى درختان و کوهها و خورشید و ماه و ستارگان؟
و یا فقط براى او نقش و نگار بر دیوارها مى زدند، که در ظریف کاریهاى آثار باستانى بسیار دیده مى شود، و مى دانیم نقش و نگار هر چه باشد، بر خلاف مجسمه، حرام نیست.
همه اینها محتمل است; چرا که ممکن است تحریم «مجسمه سازى» در اسلام به منظور مبارزه شدید، با مسأله بت پرستى و ریشه کن کردن آن بوده، و این ضرورت در زمان سلیمان(علیه السلام) تا این اندازه وجود نداشته، و این حکم در شریعت او نبوده است.
ولى در روایتى که از امام صادق(علیه السلام) در تفسیر این آیه نقل شده، چنین مى خوانیم: وَ اللّهِ ما هِیَ تَماثِیلُ الرِّجالِ وَ النِّساءِ وَ لکِنَّها الشَّجَرُ وَ شِبْهُهُ: «به خدا سوگند، تمثالهاى مورد در خواست سلیمان، مجسمه مردان و زنان نبوده،  بلکه تمثال درخت و مانند آن بوده است».(6)
مطابق این روایت، مجسمه سازى ذى روح در شریعت وى نیز حرام بوده.
«جِفان» جمع «جفنه» (بر وزن وزنه) به معنى ظرفهاى غذاخورى است.
و «جَواب» جمع «جابیه» به معنى حوض آب است، و از این تعبیر استفاده مى شود که: ظرفهاى بسیار عظیم غذاخورى، که هر کدام همچون حوضى بود براى سلیمان، تهیه مى دیدند، تا گروه کثیرى بتوانند اطراف آن بنشینند و از آن غذا بخورند، و اگر فراموش نکرده باشیم، در زمانهاى کمى قدیم نیز، بر سر سفره ها از مجمع هاى بزرگ براى خوردن غذا به صورت دسته جمعى استفاده مى شد، و در حقیقت سفره آنها، همان ظرف بزرگ بود، و مثل امروز ظرفهاى مستقل و جداى از یکدیگر معمول نبود.
«قُدُور» جمع «قدر» (بر وزن قشر) به معنى ظرفى است که غذا در آن طبخ مى شود و «راسِیات» جمع «راسیه» به معنى «پا بر جا و ثابت» است، و در اینجا منظور دیگهائى است که به خاطر بزرگى، آن را از جا تکان نمى دادند.
در پایان آیه، بعد از ذکر این مواهب خداوند، خطاب به دودمان حضرت «داود»(علیه السلام) کرده، مى فرماید: «اى آل داود شکرگزارى کنید» (اعْمَلُوا آلَ داوُدَ شُکْراً). «اما عده کمى از بندگان من شکرگزارند»! (وَ قَلِیلٌ مِنْ عِبادِیَ الشَّکُورُ).
بدیهى است، اگر منظور از شکرگزارى تنها شکر با زبان باشد، مسأله مشکلى نیست، تا عاملان به آن قلیل بوده باشند، بلکه منظور «شکر در عمل» است، یعنى استفاده از مواهب، در مسیر همان اهدافى که به خاطر آن آفریده و اعطا شده اند، و مسلم است کسانى که مواهب الهى را عموماً در جاى خود به کار  گیرند، اندکى بیش نیستند.
بعضى از بزرگان، براى «شکر»، سه مرحله قائل شده اند:
شکر با قلب، که همان تصور نعمت و رضایت و خشنودى نسبت به آن است.
و شکر با زبان، که ثنا گفتن نعمت دهنده است.
و شکر سایر اعضاء و جوارح، و آن هماهنگ ساختن اعمال با آن نعمت است.
«شَکُور» صیغه مبالغه است و فزونى شکرگزارى را مى رساند، که همان تکرار شکر و تداوم آن با قلب و لسان و اعضاء است.
البته گاهى این صفت، براى خداوند نیز آورده شده است، مانند آنچه در آیه 17 سوره «تغابن» آمده «وَ اللّهُ شَکُورٌ حَلِیمٌ» و منظور از شکرگزارى خداوند آن است که، به مقدارى که بندگان در مسیر طاعت او گام برمى دارند، آنها را مشمول مواهب و الطاف خویش مى سازد، و از آنها تشکر و سپاسگزارى مى کند، و از فضل خود بیش از آنچه استحقاق دارند، بر آنها مى افزاید.
به هر حال، این تعبیر، که افراد کمى از بندگان من شکرگزارند، ممکن است براى بیان عظمت مقام این گروه باشد، که افراد نمونه اى هستند، و یا به این منظور، که شما کوشش کنید و در زمره آنان در آئید، تا بر جمع شاکران افزوده شود.

* * *

آخرین آیه مورد بحث، که در عین حال آخرین سخن، پیرامون سلیمان(علیه السلام)است، از مرگ عجیب و عبرت انگیز این پیامبر بزرگ خدا، سخن مى گوید، و این واقعیت را روشن مى سازد که: پیامبر با آن عظمت، و حکمرانى با آن قدرت و  ابهت، چگونه به آسانى جان به جان آفرین سپرد، و حتى پیش از آن که تن او در بستر آرام گیرد، چنگال اجل گریبانش را گرفت!
مى فرماید: «هنگامى که مرگ را براى سلیمان مقرر کردیم، کسى مردم را از مرگ او آگاه نساخت، مگر جنبنده اى از زمین، که عصاى او را مى خورد تا عصا شکست و پیکر سلیمان فرو افتاد» (فَلَمّا قَضَیْنا عَلَیْهِ الْمَوْتَ ما دَلَّهُمْ عَلى مَوْتِهِ إِلاّ دابَّةُ الْأَرْضِ تَأْکُلُ مِنْسَأَتَهُ).(7)
از تعبیر آیه فوق و همچنین روایات متعدد، استفاده مى شود، هنگامى که: مرگ سلیمان(علیه السلام) فرا رسید، (ایستاده یا نشسته) و بر عصاى خود تکیه کرده بود، ناگهان مرگ گریبانش را گرفت و روح از بدنش پرواز کرد، او در همان حال، مدتى سر پا ماند، تا این که: موریانه که قرآن از آن به «دابَّةُ الأَرْضِ» (جنبنده زمین) تعبیر کرده، عصاى او را خورد، و تعادل خود را از دست داد و روى زمین افتاد، و مردم از مرگ او آگاه شدند!
لذا، بعد از آن مى افزاید: «هنگامى که سلیمان فرو افتاد، جنّیان فهمیدند که اگر از غیب آگاه بودند در عذاب خوارکننده باقى نمى ماندند» (فَلَمّا خَرَّ تَبَیَّنَتِ الْجِنُّ أَنْ لَوْ کانُوا یَعْلَمُونَ الْغَیْبَ ما لَبِثُوا فِى الْعَذابِ الْمُهِینِ).
جمله «تَبَیَّنَت» از ماده «تبین» معمولاً به معنى آشکار شدن است (فعل لازم)  و گاهى نیز به معنى دانستن و آگاه شدن از چیزى آمده است (فعل متعدى) و اینجا متناسب با معنى دوم است، یعنى تا آن زمان گروه «جنّ» از مرگ «سلیمان» آگاه نبودند، و فهمیدند که اگر از اسرار غیب آگاه بودند، در این مدت در زحمت و رنج کارهاى سنگین، باقى نمى ماندند.
جمعى از مفسران، این جمله را به معنى اول، گرفته اند و گفته اند: مفهوم آیه چنین است که: بعد از افتادن سلیمان وضع جنّیان براى انسانها آشکار شد، که آنها از اسرار غیب آگاه نیستند، و بى جهت عده اى چنین عقیده اى را درباره آنها داشتند(8) تعبیر به «عذاب مُهین» ممکن است اشاره به کارهاى سنگین و سختى بوده باشد، که سلیمان گاهى به عنوان جریمه و مجازات، بر عهده گروهى از جنّ مى گذارد، و گرنه، پیامبر خدا(صلى الله علیه وآله) هرگز، کسى را بى جهت در فشار و عذاب، آن هم «عذاب خوارکننده» قرار نمى دهد.

* * *

 


1 ـ «لِسُلَیمان» جار و مجرور متعلق به فعل مقدرى است، یعنى «سخرنا»، که به قرینه آیات قبل مفهوم مى شود، و در آیه 36 سوره «ص» به آن تصریح شده است، آنجا که مى گوید: «فَسَخَّرْنا لَهُ الرِّیحَ».
بعضى از مفسران معتقدند «لام» در «لسلیمان» براى اختصاص است، اشاره به این که این معجزه مخصوص این پیامبر بود، و هیچ پیامبر دیگرى با او در این امر شرکت نداشت.
2 ـ در این باره در جلد 13، صفحه 472 به بعد، ذیل آیه 81 سوره «انبیاء» نیز بحث کرده ایم.
3 ـ ص، آیات 37 و 38.
4 و 5 ـ «مفردات راغب»، ماده «حرب».
6 ـ «وسائل الشیعه»، جلد 12، باب 94، ابواب «ما یکتسب به»، حدیث 1.
7 ـ «مِنْسَأَتَهُ» از ماده «نسأ» (بر وزن نسخ) و «نسىء» (بر وزن نصیب) به معنى تأخیر است و از آنجا که به وسیله عصا اشیائى را به عقب مى رانند و دور مى کنند کلمه «مِنْسَأَة» به آن اطلاق شده است (یعنى وسیله عقب رانى).
بعضى از مفسران گفته اند: این واژه از واژه هاى اهل «یمن» بوده و از آنجا که سلیمان بر این منطقه حکومت داشت، قرآن در مورد او به کار برده است (به «مفردات راغب» و تفسیر «قرطبى» و «روح البیان» مراجعه شود).
8 ـ در صورت اول، ترکیب آیه چنین مى شود: «تَبَیَّنَت» فعل، «جنّ» فاعل (در اینجا معنى جمعى دارد) «وَ أَن لَوْ کانُوا...» مفعول آن است و در صورت دوم «تَبَیَّنَت» فعل، و «امر الجنّ» فاعل، سپس مضاف حذف شده و مضاف الیه جانشین آن گردیده و «أَنْ لَوْ کانُوا...» بیان و توضیح آن است.
سوره سبأ / آیه 12 - 14 1 ـ دورنمائى از زندگانى عبرت انگیز سلیمان(علیه السلام)
12
13
14
15
16
17
18
19
20
Lotus
Mitra
Nazanin
Titr
Tahoma