در یک مرحله دیگر، ابراهیم با عمویش «آزر» وارد بحث شد و با عباراتى بسیار محکم و رسا و توأم با محبّت و گاه توبیخ، در زمینه بت پرستى به او هشدار داده، گفت: چرا چیزى را که نه مى شنود، نه مى بیند و نه هیچ مشکلى را درباره تو حل مى کند مى پرستى؟ اگر از من پیروى کنى، تو را به راه راست هدایت مى کنم. من از این مى ترسم که اگر از شیطان پیروى کنى، مجازات الهى دامنت بگیرد.
حتّى هنگامى که عمویش در مقابل این نصایح، او را تهدید به سنگسار شدن مى کرد، او با جمله «سلامٌ علیک، من براى تو استغفار مى کنم» کوشید تا در دل سنگین او راهى بیابد.(1)