آیا در خدا شکّ است؟

SiteTitle

صفحه کاربران ویژه - خروج
ورود کاربران ورود کاربران

LoginToSite

SecurityWord:

Username:

Password:

LoginComment LoginComment2 LoginComment3 .
SortBy
 
تفسیر نمونه جلد 10
سوره ابراهیم / آیه 8- 10سوره ابراهیم / آیه 11- 12


نخستین آیه مورد بحث تأیید و تکمیلى است براى بحث شکرگزارى و کفران که در آیه قبل گذشت و آن در ضمن سخنى از زبان موسى بن عمران نقل شده است. مى فرماید: «و موسى (به بنى اسرائیل) گفت: اگر شما و همه مردم روى زمین کافر شوید (و نعمت خدا را کفران کنید، به خدا زیانى نمى رسد، چراکه) خداوند بى نیاز و ستوده است» (وَ قَالَ مُوسَى إِنْ تَکْفُرُوا أَنْتُمْ وَ مَنْ فِى الْأَرْضِ جَمِیعًا فَإِنَّ اللَّهَ لَغَنِىٌّ حَمِیدٌ).(1)
در حقیقت شکر نعمت و ایمان آوردن به خدا مایه فزونى گرفتن نعمت بر شما و تکامل و افتخار خودتان است، و اگر تمام کائنات کافر گردند بر دامان کبریایى او گردى نمى نشیند، چراکه او از همگان بى نیاز است و حتّى احتیاج به تشکّر و ستایش ندارد، زیرا او ذاتاً حمید (ستوده) است.
اگر او نیازى در ذات پاکش راه داشت واجب الوجود نبود و بنابراین، مفهوم «غنى» بودن او آن است که همه کمالات در او جمع است و کسى که چنین است ذاتاً ستوده است، زیرا معنى «حمید» چیزى جز این نیست که شایسته حمد باشد. 
*
پس از آن به سرنوشت گروه هایى از اقوام گذشته در طىّ چندین آیه مى پردازد. همانان که در برابر نعمت هاى الهى راه کفران را پیش گرفتند و در برابر دعوت رهبران الهى به مخالفت و کفر برخاستند و منطقشان و سرانجام کارشان را شرح مى دهد تا تأکیدى باشد بر آنچه در آیه قبل گفته شد. مى فرماید: «آیا خبر کسانى که پیش از شما بودند به شما نرسیده است؟» (أَلَمْ یَأْتِکُمْ نَبَؤُا الَّذِینَ مِنْ قَبْلِکُمْ).
این جمله ممکن است دنباله گفتار موسى بوده باشد که در آیه قبل آمده و ممکن است بیان مستقلّى از ناحیه قرآن خطاب به مسلمانان باشد، ولى از نظر نتیجه تفاوت چندانى ندارد.
بعد اضافه مى کند: «قوم نوح و (اقوام) عاد و ثمود و آنها که پس از ایشان بودند» (قَوْمِ نُوح وَ عَاد وَ ثَمُودَ وَالَّذِینَ مِنْ بَعْدِهِمْ).
«همانان که جز خداوند کسى از (احوال) آنها آگاه نیست» (لاَ یَعْلَمُهُمْ إِلاَّ اللهُ).(2)
بى گمان قسمتى از اخبار قوم نوح و عاد و ثمود و نیز اقوامى که بعد از آنها بودند به ما رسیده ولى مسلّماً بخش بیشترى به ما نرسیده که تنها خدا از آنها آگاه است. آن قدر اسرار و خصوصیّات و جزئیّات در تواریخ اقوام گذشته وجود داشته که شاید آنچه به ما رسیده، در برابر آنچه نرسیده بسیار ناچیز باشد.
و به عنوان توضیحى درباره سرگذشت آن اقوام مى گوید: «پیامبرانشان دلایل روشن ببراى آنان آوردند، ولى آنها (از روى تعجّب و استهزا) دست بر دهان گرفتند و گفتند: ما به آنچه شما به آن فرستاده شده اید کافریم» (جَاءَتْهُمْ رُسُلُهُمْ بِالْبَیِّنَاتِ فَرَدُّوا أَیْدِیَهُمْ فِى أَفْوَاهِهِمْ وَ قَالُوا إِنَّا کَفَرْنَا بِمَا أُرْسِلْتُمْ بِهِ).
«و نسبت به آنچه ما را به سوى آن مى خوانید شک و تردید داریم» و با این حال چگونه امکان دارد دعوتتان را بپذیریم؟ (وَ إِنَّا لَفِى شَکّ مِمَّا تَدْعُونَنَا إِلَیْهِ مُرِیب).
در اینجا این پرسش پیش مى آید که آنها نسبت به پیامبر نخست ابراز کفر و بى ایمانى کردند ولى به دنبال آن اظهار داشتند که ما در شک هستیم و با کلمه «مریب» نیز آن را تکمیل نمودند. این دو چگونه با هم سازگار است؟
پاسخ این است که بیان تردید در حقیقت علّتى است براى عدم ایمان، زیرا ایمان آوردن نیاز به یقین دارد و شک مانع آن است.
از آنجا که در آیه قبل گفتار مشرکان و کافران را در زمینه عدم ایمانشان که استناد به شک و تردید کرده بودند بیان شده، در آیه بعد بلافاصله با دلیل روشنى که در عبارات کوتاهى آمده شکّ آنها را نفى مى کند، مى گوید: «رسولان آنها گفتند: آیا در خدا شکّ است خدایى که آسمان ها و زمین را آفریده؟» (قَالَتْ رُسُلُهُمْ أَفِى اللهِ شَکٌّ فَاطِرِ السَّمَـوَاتِ وَالْأَرْضِ).
«فاطِر» یعنى شکافنده، ولى در اینجا کنایه از آفریننده است; آفریننده اى که با برنامه حساب شده اش چیزى را مى آفریند، سپس آن را حفظ و نگهدارى مى کند. گویى ظلمت عدم با نور هستى به برکت وجودش از هم شکافته مى شود. همان گونه که سپیده صبح پرده تاریک شب را مى درد و همان طور که شکوفه خرما غلافش را از هم مى شکافد و خوشه نخل از آن سر برمى آورد، و لذا عرب به آن «فطر» (بر وزن شتر) مى گوید.
این احتمال نیز وجود دارد که «فاطر» اشاره به شکافتن توده ابتدایى مادّه جهان باشد چنانکه در علوم روز مى خوانیم که مجموع مادّه عالم، یک واحد به هم پیوسته بود، سپس شکافته شد و کرات آشکار گشت.
به هر حال قرآن در اینجا مانند غالب موارد دیگر، براى اثبات وجود خدا و صفات او، تکیه بر نظام عالم هستى و آفرینش آسمان ها و زمین مى کند.
مى دانیم در مسأله خداشناسى دلیلى زنده تر و روشن تر از آن نیست، زیرا گوشه اى از این نظام شگرف، مملوّ از اسرارى است که به زبان حال فریاد مى زند: جز یک قادر حکیم و عالم مطلق، قدرت چنین طراحى ندارد، به همین دلیل هر قدر علم بشر پیش مى رود دلایل بیشترى از این نظام آشکار مى شود که ما را به خدا هر لحظه نزدیک تر مى سازد.
راستى قرآن چه شگفتى ها دارد. تمام بحث خداشناسى و توحید را در همین یک جمله که به صورت استفهام انکارى ذکر شده اشاره کرده است: أَفِى اللهِ شَکٌّ فَاطِرِ السَّمَـوَاتِ وَالْأَرْضِ.
جمله اى که براى تجزیه و تحلیل و بحث گسترده اش، هزاران کتاب کم است.
قابل توجّه اینکه مطالعه اسرار هستى و نظام آفرینش، تنها ما را به اصل وجود خدا هدایت نمى کند بلکه صفات او مانند علم، قدرت، حکمت، ازلیّت و ابدیّت او از این مطالعه نیز روشن مى شود.
آن گاه به پاسخ دومین ایراد منکران مى پردازد که ایراد به مسأله رسالت پیامبران است، زیرا آنها هم در اصل خداشناسى تردید داشتند و هم دعوت پیامبر. مى فرماید: مسلّماً آفریدگار دانا و حکیم هرگز بندگانش را بدون رهبر رها نمى سازد، بلکه «او شما را (با فرستادن پیامبران) دعوت مى کند تا بخشى از گناهانتان را ببخشد» (یَدْعُوکُمْ لِیَغْفِرَ لَکُمْ مِنْ ذُنُوبِکُمْ).(3)
برخى احتمال داده اند «مِن» به معنى بدلیّت است که مطابق آن معنى جمله چنین است: خداوند از شما دعوت مى کند تا گناهانتان را به عرض ایمان آوردن ببخشید.
برخى نیز گفته اند: «مِن» در اینجا زاید و براى تأکید است، یعنى خداوند شما را دعوت به سوى ایمان مى کند، تا همه گناهانتان را ببخشد. این تفسیر از همه صحیح تر به نظر مى رسد.
علاوه بر این: «و تا موعد مقرّرى شما را باقى بگذارد، تا راه تکامل خویش را بپیمایید و حدّاکثر بهره لازم را از این زندگى ببرید (وَ یُؤَخِّرَکُمْ إِلَى أَجَل مُسَمًّى).
در حقیقت دعوت پیامبر براى دو هدف بوده است، یکى آمرزش گناهان و به تعبیرى دیگر پاک سازى روح و جسم و محیط زندگى بشر، و دیگرى ادامه حیات تا زمان مقرّر که این دو در واقع علّت و معلول یکدیگرند، زیرا جامعه اى مى تواند به حیات خود ادامه دهد که از گناه و ظلم پاک باشد.
در طول تاریخ، جوامع بسیارى بر اثر ستمکارى و هوسبازى و گناهان، به اصطلاح جوانمرگ شدند و به تعبیر قرآن به «اجل مُسمّى» نرسیدند.
در حدیث جامع و جالبى نیز از امام صادق(علیه السلام) مى خوانیم: مَن یَموتُ بِالذُّنوبِ أکثَرُ مِمّن یَموتُ بِالْاجالِ وَ مَن یَعیشُ بِالْإحسانِ أکثَرُ مِمَّن یَعیشُ بِالْأعمارِ: «آنها که با گناه مى میرند بیش از کسانى هستند که با اجل طبیعى از دنیا مى روند، و آنها که با نیکى زنده مى مانند (و طول عمر مى یابند) بیش از کسانى هستند که به عمر معمولى باقى مى مانند».(4)
و نیز از امام صادق(علیه السلام) نقل شده است که فرمود: إنَّ الرَّجُلَ یُذنِبُ الذَّنبَ فَیُحرِمُ صَلاةَ اللیلِ وَ إنَّ العَمَلَ السَّیِّىءَ أسرَعُ فی صاحِبِه مِنَ السّکّینِ فی اللَّحمِ: «گاهى انسان گناه مى کند و از اعمال نیکى همچون نماز شب بازمى ماند (بدانید) کار بد در فناى انسان از کارد در گوشت سریع تر اثر مى کند».(5)
ضمناً از این آیه به خوبى استفاده مى شود که ایمان به دعوت انبیا و عمل به برنامه هاى آنها جلوى «اجل معلّق» را مى گیرد و حیات انسان را تا «اجل مسمّى» ادامه مى دهد (مى دانیم که انسان دو گونه اجل دارد، یکى سررسید نهایى عمر یعنى همان مدّتى که آخرین توانایى بدن براى حیات است، و دیگر اجل معلّق یعنى پایان عمر انسان بر اثر عوامل و موانعى در نیمه راه، و این غالباً بر اثر اعمال بى رویّه خود او و آلودگى به گناهان است که در این زمینه در ذیل آیه 2 سوره انعام بحث کردیم).
ولى کافران لجوج باز هم این دعوت حیات بخش را که آمیخته با منطق روشن توحید بود نپذیرفتند و با بیانى که آثار لجاجت و عدم تسلیم در برابر حق از آن مى بارید، به پیامبران خود «گفتند: (ما اینها را نمى فهمیم! همین اندازه مى دانیم که) شما انسان هایى همانند ما هستید» (قَالُوا إِنْ أَنْتُمْ إِلاَّ بَشَرٌ مِثْلُنَا).
به علاوه شما «مى خواهید ما را از آنچه پدرانمان مى پرستیدند بازدارید» (تُرِیدُونَ أَنْ تَصُدُّونَا عَمَّا کَانَ یَعْبُدُ آبَاؤُنَا).
از همه اینها گذشته «شما دلیل و معجزه روشنى براى ما بیاورید» (فَأْتُونَا بِسُلْطَان مُبِین).
ولى بارها گفته ایم (و قرآن هم با صراحت بیان کرده) که بشر بودن پیامبران نه تنها مانع نبوّت آنها نبوده، بلکه کامل کننده نبوّت آنهاست. و کسانى که این موضوع را دلیلى بر انکار رسالت انبیا مى گرفتند، هدفشان بیشتر بهانه جویى بود.
همچنین تکیه بر راه و رسم نیاکان، با توجّه به این حقیقت که معمولاً دانش آیندگان بیش از گذشتگان است، چیزى جز یک تعصّب کور و خرافه بى ارزش نمى تواند باشد.و از اینجا روشن مى شود اینکه تقاضا داشتند دلیل روشنى اقامه بشود به خاطر این نبود که پیامبران فاقد آن بوده اند، بلکه کراراً در آیات قرآن مى خوانیم که بهانه جویان دلایل روشن و سلطان مبین را انکار مى کردند و هر زمان پیشنهاد معجزه و دلیل تازه اى مى نمودند تا راه فرارى براى خود بیابند.به هر حال در آیات آینده مى خوانیم که پیامبران چگونه پاسخ آنها را دادند.
 

* * *


1 . روشن است که جزاى جمله شرطیه «إن تَکفُروا» محذوف است و جمله «فَإنَّ اللَّهَ لَغَنىٌّ حَمیدٌ» بر آن دلالت مى کند. در تقدیر چنین بوده است: إن تَکفُروا... فَلا تَضُرّوا اللَّهَ شَیئاً.
2 . جمله «لاَ یَعلَمُهُم إلاَّ اللهُ» ممکن است معطوف بر جمله قبل باشد و «واو» محذوف باشد و یا ممکن است شبیه جمله وصفیّه باشد براى جمله قبل.
3. در اینکه «مِن» در جمله «لِیَغفِرَ لَکُم مِن ذُنوبِکُم» به چه معنى است، در میان مفسّران گفتوگوست: برخى آن را به معنى «تبعیض» گرفته اند، یعنى بخشى از گناهانتان را مى آمرزد. ولى این احتمال با توجّه به اینکه ایمان آوردن باعث غفران همه گناهان مى شود بسیار بعید است که «الإسلامُ یَجُبُّ ما قَبلَهُ».
4. سفینة البحار، ج 1، ص 488 ; مستدرک، ج 11، ص 327.
5 . همان ; کافى، ج 2، ص 272.
سوره ابراهیم / آیه 8- 10سوره ابراهیم / آیه 11- 12
12
13
14
15
16
17
18
19
20
Lotus
Mitra
Nazanin
Titr
Tahoma