عامل مهمّ دیگر براى نگرانى، ترس و وحشت از مرگ است که همیشه روح انسان را آزار مى داده است. از آنجا که امکان مرگ تنها در سنین بالا نیست بلکه در سنین دیگر به خصوص هنگام بیمارى و جنگ و ناامنى وجود دارد، این نگرانى مى تواند عمومى باشد.
ولى اگر ما از نظر جهان بینى، مرگ را به معنى نیستى و پایان همه چیز بدانیم ـ همان گونه که مادّیون جهان مى پندارند ـ این اضطراب و نگرانى کاملاً بجاست و باید از چنین مرگى که نقطه پایان همه آرزوها و موفّقیّت ها و خواست هاى انسان است ترسید.
امّا هرگاه در سایه ایمان به خدا مرگ را دریچه اى به زندگى وسیع تر و والاتر بدانیم و گذشتن از گذرگاه مرگ را همچون عبور از دالان زندان و رسیدن به یک فضاى آزاد بشمریم، دیگر این نگرانى بى معنى است، بلکه چنین مرگى ـ هرگاه در مسیر اداى وظیفه بوده باشد ـ دوست داشتنى و خواستنى است.
البتّه عوامل نگرانى منحصر به اینها نیست بلکه مى توان عوامل فراوان دیگرى براى آن نیز شمرد، ولى باید پذیرفت که بیشتر نگرانى ها به یکى از عوامل فوق بازمى گردد.و هنگامى که دیدیم این عوامل در برابر ایمان به خدا ذوب و بى رنگ و نابود مى گردد، تصدیق خواهیم کرد که یاد خدا مایه آرامش دل هاست (أَلاَ بِذِکْرِ اللهِ تَطْمَئِنُّ الْقُلُوبُ).(2)