درهاى هشت گانه بهشت و برنامه اولواالالباب

SiteTitle

صفحه کاربران ویژه - خروج
ورود کاربران ورود کاربران

LoginToSite

SecurityWord:

Username:

Password:

LoginComment LoginComment2 LoginComment3 .
SortBy
 
تفسیر نمونه جلد 10
سوره رعد / آیه 19- 24 1. چرا تنها «صبر» ذکر شده است؟


در آیات مورد بحث ترسیم و تجسّمى از جزئیّات برنامه هاى سازنده طرفداران حق به چشم مى خورد که بحث آیات گذشته را تکمیل مى کند.
در اوّلین آیه مورد بحث به صورت یک استفهام انکارى مى فرماید: «آیا کسى که مى داند آنچه از طرف پروردگارت بر تو نازل شده حقّ است، همانند کسى است که نابیناست؟» (أَفَمَنْ یَعْلَمُ أَنَّمَا أُنزِلَ إِلَیْکَ مِنْ رَبِّکَ الْحَقُّ کَمَنْ هُوَ أَعْمَى).
چه تعبیر جالبى! نمى گوید آیا کسى که مى داند که این قرآن بر حقّ است مانند کسى است که نمى داند، بلکه مى گوید: آیا کسى که این را مى داند همانند نابیناست؟ این تعبیر اشاره لطیفى است به اینکه ندانستن این واقعیّت به هیچ روى امکان پذیر نیست مگر اینکه چشم دل انسان به کلّى از کار افتاده باشد، وگرنه چگونه ممکن است دارنده چشم بینا و سالم، چهره آفتاب را نبیند؟ و عظمت این قرآن، درست همانند نور آفتاب است.
و لذا در پایان آیه اضافه مى کند: «تنها صاحبان اندیشه متذکّر مى شوند» (إِنَّمَایَتَذَکَّرُ أُوْلُواالْأَلْبَابِ).
«الباب» جمع «لُبّ» به معنى مغز هر چیز است. بنابراین نقطه مقابل «اولواالالباب» افراد بى مغز و پوک و میان تهى و بى محتوا هستند.
این آیه به گفته بعضى از مفسّران بزرگ، با تأکید هر چه بیشتر، مردم را به فراگیرى علم و مبارزه با جهل دعوت مى کند زیرا افراد فاقد علم را نابینا شمرده است.
*
سپس به عنوان تفسیر «اولواالالباب» (صاحبان اندیشه)، ریز برنامه هاى طرفداران حق را بیان کرده و قبل از هر چیز روى مسأله وفاى به عهد و ترک پیمان شکنى انگشت نهاده مى گوید: «همانان که به عهد الهى وفا مى کنند و پیمان را نمى شکنند» (الَّذِینَ یُوفُونَ بِعَهْدِ اللهِ وَ لاَ یَنقُضُونَ الْمِیثَاقَ).
بى گمان عَهْدِ اللهِ (عهد الهى) معناى وسیعى دارد که عهدهاى فطرى و پیمان هایى که خدا به مقتضاى فطرت از انسان گرفته (همانند فطرت توحید و عشق به حق و عدالت) و نیز پیمان هاى عقلى یعنى آنچه انسان با نیروى تفکّر و اندیشه و خرد از حقایق عالم هستى و مبدأ و معاد درک مى کند و پیمان هاى شرعى یعنى آنچه پیامبر(صلى الله علیه وآله) در رابطه با اطاعت از دستورهاى الهى و ترک معصیت و گناه، از مؤمنان گرفته است همه را شامل مى شود.
طبیعى است که وفا به پیمان هایى که انسان با دیگران مى بندد در این مجموعه وارد است زیرا خدا فرمان داده که این پیمان ها نیز محترم شمرده شود، بلکه هم در پیمان هاى تشریعى داخل است و هم در پیمان هاى عقلى.
*
دومین مادّه برنامه آنان حفظ پیوندها و پاسدارى از آنهاست. آیه مى فرماید:
«و آنان که پیوندهایى را که خداوند دستور به برقراریشان داده برقرار مى دارند» (وَالَّذِینَ یَصِلُونَ مَا أَمَرَ اللهُ بِهِ أَنْ یُوصَلَ).
تعبیرى از این وسیع تر در این زمینه نمى توان یافت، زیرا انسان پیوندى با خدا، پیوندى با پیامبران و رهبران، پیوندى با سایر انسان ها (اعمّ از دوست، همسایه، خویشاوند، برادران دینى و همنوعان) و نیز پیوندى با خود دارد که همه آنها را باید محترم شمرد، حقّ همه را ادا کرد و کارى که منجر به قطع یکى از این پیوندها مى شود انجام نداد.
در حقیقت انسان موجودى منزوى و جدا از عالم هستى نیست بلکه سراپاى وجودش را پیوندها، علاقه ها و ارتباط ها تشکیل مى دهد.
از یک سو با آفریننده این دستگاه پیوند دارد که اگر ارتباطش را از او قطع کند نابود مى شود، همان گونه که نور یک چراغ با قطع شدن خطّ ارتباطى آن با مبدأ مولّد برق از میان مى رود. بنابراین همان طورى که از نظر تکوینى پیوند با این مبدأ بزرگ دارد، از نظر اطاعت فرمان و تشریع نیز باید پیوند خود را برقرار کند.
از سوئى دیگر، پیوندى با پیامبر و امام به عنوان رهبر و پیشوا دارد که قطع آن او را در بیراهه ها سرگردان مى کند.
از سوى سوم، پیوندى با تمام جامعه انسانیّت و به خصوص با آنها که حقّ بیشترى بر او دارند همانند پدر و مادر و خویشاوندان و دوستان و استاد و مربّى.و از سوى چهارم، پیوندى با نفس خویش دارد، از این نظر که مأمور به حفظ مصالح خویشتن و ترقّى و تکامل آن شده است.
برقرار ساختن هر یک از این پیوندها در واقع مصداق یَصِلُونَ مَا أَمَرَ اللهُ بِهِ أَنْ یُوصَلَ است، و قطع هر یک از این پیوندها قطع مَا أَمَرَ اللهُ بِهِ أَنْ یُوصَلَ است، چون خدا دستور وصل همه این پیوندها را داده است.
از آنچه گفتیم ضمناً تفسیر احادیثى که در رابطه با این آیه وارد شده است روشن مى شود که گاهى آن را به اقوام و بستگان تفسیر فرموده اند و گاه به امام و پیشواى دین، و گاهى به آل محمد(صلى الله علیه وآله)، و زمانى به همه افراد باایمان.
مثلاً در حدیثى از امام صادق(علیه السلام) مى خوانیم که از آن حضرت درباره تفسیر یَصِلُونَ مَا أَمَرَ اللهُ بِهِ أَنْ یُوصَلَ سؤال شد، فَقالَ قَرابَتُکَ: «فرمود: منظور خویشاوندان تو است».(1)
و نیز در حدیث دیگرى از همان امام مى خوانیم که فرمود: نَزَلَت فی رَحِمِ آلِ مُحَمَّد وَ قَد یَکونُ فی قَرابَتِکَ: «این جمله درباره پیوند با آل محمّد صادر شده است و گاهى در خویشاوندان و بستگان تو نیز هست».
جالب اینکه در پایان این حدیث مى خوانیم که امام فرمود: فَلا تَکونَنَّ مِمَّن یَقولُ لِلشَّىءِ إنَّهُ فی شَیء واحِد: «از کسانى مباش که معنى آیات را منحصر به مصداق معیّنى بدانى».(2)
این جمله اشاره روشنى به وسعت معانى آیات قرآن است که مکرّر خاطرنشان کرده ایم.
باز در حدیث سومى از همان پیشواى بزرگ مى خوانیم که در تفسیر این آیه فرمود: هُوَ صِلَةُ الإمامِ فی کُلِّ سَنَة بِما قَلَّ أو کَثُرَ ثُمَّ قالَ وَ ما اُریدُ بِذلِکَ إلاّ تَزکیَتَکُم: «منظور برقرار ساختن پیوند با امام و پیشواى مسلمانان در هر سال از طریق کمک مالى است، کم باشد یا زیاد. سپس فرمود: منظور من با این کار فقط این است که شما را پاکیزه کنم».(3)
سومین و چهارمین برنامه طرفداران حق این است: «و از پروردگارشان مى ترسند، و از بدىِ حساب (روز قیامت) بیمناکند» (وَ یَخْشَوْنَ رَبَّهُمْ وَ یَخَافُونَ سُوءَ الْحِسَابِ).
در اینکه میان «خشیت» و «خوف» چه تفاوتى وجود دارد، با اینکه هر دو نزدیک به یکدیگر است، بعضى گفته اند: خشیت، ترسى است که همراه با احترام و علم و یقین باشد; ازاین رو در قرآن این حالت مخصوص دانشمندان شمرده شده است: إِنَّمَا یَخْشَى اللَّهَ مِنْ عِبَادِهِ الْعُلَمَاءُ: «از میان بندگان خداوند، تنها علما و دانشمندان از او خشیت دارند».(4)
ولى با توجّه به موارد استعمال کلمه «خشیت» در قرآن که در آیات بسیارى به کار رفته است روشن مى شود که درست به همان معنى خوف به کار رفته و به صورت مرادف با آن استعمال شده است. در اینجا این پرسش پیش مى آید که آیا ترس از پروردگار چیزى جز ترس از حساب و مجازات اوست، با این حال چه تفاوتى میان جمله یَخْشَوْنَ رَبَّهُمْ و یَخَافُونَ سُوءَالْحِسَابِ وجود دارد؟
پاسخ این است که ترس از خداوند الزاماً به معنى ترس از مجازات و حساب او نیست، بلکه عظمت مقام او و احساس سنگین بودن وظیفه بندگى (حتّى بدون توجّه به مجازات و کیفر) در دل افراد باایمان، خودبه خود ایجاد یک نوع حالت ترس مى کند; ترسى زاییده ایمان و آگاهى از عظمت خدا و احساس مسؤولیّت در برابر او (آیه 28 فاطر ممکن است اشاره به همین معنى باشد).
پرسش دیگرى که در اینجا پیش مى آید درباره سوءالحساب است، آیا به راستى در قیامت هنگام محاسبه اعمال افراد، بدحسابى وجود دارد؟
پاسخ این پرسش را در چند آیه قبل که عین این کلمه به کار رفته بود بیان کردیم و گفتیم که منظور از آن، رسیدگى دقیق و بدون گذشت و حساب کردن تمام جزئیّات و به اصطلاح مو را از ماست کشیدن است. حدیث جالبى نیز در همین زمینه وارد شده بود که در آنجا بیان شد.(5)
در آنجا گفتیم این احتمال نیز وجود دارد که منظور از «سوءالحساب»، محاسبه توأم با سرزنش باشد و بعضى «سوءالحساب» را به معنى سوءالجزاء (پاداش بد) تفسیر کرده اند، همان گونه که مى گوییم حساب فلان کس را کف دستش بگذار، یعنى مجازاتش کن.
این احتمال را نیز دادیم که «سوءالحساب» یک مفهوم جامع داشته باشد و همه این معانى را شامل شود.
*
پنجمین برنامه آنها استقامت است در برابر مشکلاتى که در مسیر اطاعت از خدا، ترک گناه، جهاد با دشمن و مبارزه با ظلم و فساد وجود دارد(6) آن هم صبر و استقامتى براى جلب خشنودى پروردگار، ازاین رو مى فرماید: «و آنان که به خاطر ذاتِ (پاک) پروردگارشان شکیبایى مى کنند» (وَالَّذِینَ صَبَرُوا ابْتِغَاءَ وَجْهِ رَبِّهِمْ).
کراراً مفهوم «صبر» را که استقامت به معنى وسیع کلمه است یادآور شده ایم، امّا عبارت وَجْهِ رَبِّهِمْ یکى از دو معنى را مى رساند. نخست اینکه «وجه» در چنین موارد به معنى «عظمت» است، همان گونه که به «نظر» و «رأى» مهم گفته مى شود: هذا وَجهُ الرّأى: یعنى «این رأى مهمّى است». و این شاید به خاطر آن است که «وجه» در اصل به معنى صورت است و آن مهم ترین قسمت ظاهرى بدن انسان است چون اعضاى مهمّ بینایى و شنوایى و گویایى در آن قرار گرفته است.
دیگر اینکه «وجه ربّ» در اینجا به معنى خشنودى پروردگار است، یعنى آنها به خاطر جلب رضاى حق، در برابر همه مشکلات صبر و استقامت به خرج مى دهند. استعمال «وجه» در این معنى به خاطر آن است که انسان هنگامى که مى خواهد رضایت کسى را جلب کند صورت او را به خود متوجّه مى سازد; بنابراین «وجه» در اینجا جنبه کنایى دارد.
در هر صورت این جمله دلیل روشنى است بر اینکه شکیبایى و به طور کلّى هر عمل خیرى، در صورتى ارزش دارد که «ابتغاء وجه الله» و براى خدا باشد و اگر انگیزه هاى دیگرى از قبیل ریاکارى و جلب توجّه مردم که او آدم بااستقامت و نیکوکارى است، یا حتّى براى ارضاى غرور خود کارى را انجام دهد بى ارزش است. و به گفته بعضى از مفسّران، گاهى انسان در برابر حوادث ناگوار صبر مى کند تا مردم بگویند چقدر بااستقامت است؟ و گاهى از ترس اینکه نگویند چه آدم کم ظرفیّتى است؟ گاه به خاطر اینکه دشمنان او را شماتت نکنند. زمانى به خاطر اینکه مى داند بى تابى و جزع بیهوده است. و گاهى به خاطر اینکه چهره مظلومیّت به خود بگیرد و به یارى او برخیزند. هیچ یک از این امور دلیل بر کمال نفس انسانى نیست.
امّا هنگامى که به خاطر اطاعت فرمان خدا و اینکه هر حادثه اى در زندگى رخ مى دهد دلیل و حکمتى دارد، استقامت به خرج مى دهد آن چنان که عظمت حادثه را درهم مى شکند و از گشودن زبان به کفران و آنچه دلیل جزع است خوددارى مى کند، این همان صبرى است که در آیه مورد بحث به آن اشاره شده و «ابتغاء وجه ربّهم» محسوب مى شود.
ششمین برنامه آنها این است: «و نماز را برپا مى دارند» (وَ أَقَامُوا الصَّلَوةَ).
گرچه اقامه نماز یکى از مصادیق وفا به عهدالله و حتّى مصداق زنده اى براى حفظ پیوندهاى الهى و از یک نظر از مصادیق استقامت است، از آنجا که این مفاهیم کلّى مصداق هاى بسیار مهمّى دارد که در سرنوشت انسان فوق العاده مؤثّر است، در این جمله و جمله هاى بعد روى آنها انگشت نهاده.
و چه چیز مهم تر از اینکه انسان هر صبح و شام پیوند خود را با خدا تجدید کند، با او به راز و نیاز برخیزد و به یاد عظمت او و مسؤولیّت هاى خویش بیفتد و به مدد این کار، زنگار گناه را از دل و جان بشوید و با پیوستن قطره وجود خود به اقیانوس بیکران هستى حق، مایه بگیرد؟آرى، نماز همه این برکات و آثار را دارد.
سپس هفتمین برنامه حق جویان را با این عبارت بیان مى کند: «و از آنچه به آنان روزى داده ایم، در پنهان و آشکار، انفاق مى کنند» (وَ أَنفَقُوا مِمَّا رَزَقْنَاهُمْ سِرًّا وَ عَلاَنِیَةً).
نه تنها در این آیه مسأله انفاق یا زکات به دنبال نماز قرار مى گیرد، بلکه در بسیارى از آیات قرآن این ترادف به چشم مى خورد، زیرا یکى پیوند انسان را با «خدا» و دیگرى پیوند او را با «خلق» محکم مى کند.
شایان ذکر است که جمله «مِمّا رَزَقناهُم» (از آنچه به آنها روزى داده ایم) هر موهبتى اعمّ از مال، علم، قدرت، موقعیّت، نفوذ اجتماعى و جز اینها را شامل مى شود. زیرا انفاق نباید یک بُعدى باشد بلکه در تمام ابعاد و همه مواهب انجام گیرد.
جمله «سِرًّا و عَلانِیَةً» (در پنهان و آشکار) اشاره به این واقعیّت است که آنها در انفاق هاى خود به کیفیّت هاى آن نیز نظر دارند، زیرا گاه اگر انفاق، پنهانى صورت گیرد بسیار مؤثّرتر است و این در مواردى است که حفظ حیثیّت طرف چنین ایجاب مى کند یا نسبت به انفاق کننده ـ که مصون از ریا و نشان دادن عمل به دیگران باشد ـ و گاه اگر آشکارا باشد اثرش وسیع تر خواهد بود. و این در مواردى است که باعث تشویق دیگران به این کار خیر و اقتدا به او شود و یک عمل خیر او سبب ده ها یا صدها یا هزاران کار خیر مشابه گردد.
و از اینجا روشن مى شود که قرآن در انجام دادن یک عمل مثبت آن چنان باریک بین است که تنها به اصل توجّه نمى کند، بلکه تأکید دارد که هم اصل عمل، خیر باشد و هم کیفیّت انجام دادن آن (در مواردى که یک کار ممکن است با کیفیّت هاى مختلفى انجام گیرد).
هشتمین و آخرین برنامه آنها این است: «و با حسنات، سیّئات خود را از میان مى برند» (وَ یَدْرَءُونَ بِالْحَسَنَةِ السَّیِّئَةَ).
یعنى وقتى مرتکب گناه مى شوند فقط به پشیمان شدن و استغفار قناعت نمى کنند، بلکه عملاً در مقام جبران برمى آیند و هر اندازه گناه و لغزش آنها بزرگ تر باشد به همان اندازه، حسنات بیشترى انجام مى دهند تا وجود خود و جامعه را از لوث گناه، با آب حسنات بشویند.«یدرءون» از مادّه «درء» (بر وزن زرع) به معنى دفع کردن است.
این احتمال نیز در تفسیر آیه وجود دارد که آنها بدى را با بدى تلافى نمى کنند، بلکه سعى دارند اگر از کسى نسبت به آنها بدى برسد، با نیکى کردن در حقّ وى، او را شرمنده و وادار به تجدیدنظر کنند، همان گونه که در آیه 34 سوره فصّلت مى خوانیم: ادْفَعْ بِالَّتِى هِىَ أَحْسَنُ فَإِذَا الَّذِى بَیْنَکَ وَ بَیْنَهُ عَدَاوَةٌ کَأَنَّهُ وَلِىٌّ حَمِیمٌ: «بدى را با نیکى دفع کن، ناگاه (خواهى دید) همان کس که میان تو و او دشمنى است، گویى دوستى گرم و صمیمى».در عین حال هیچ مانعى ندارد که آیه مورد بحث درصدد بیان هر دو معنى باشد.
در منابع اسلامى نیز احادیثى به مضمون هر دو تفسیر وارد شده است. در حدیثى از پیامبر(صلى الله علیه وآله) مى خوانیم که به معاذ بن جبل فرمود: إذا عَمِلتَ سَیّئةً فَاعمَل بِجَنبِها حَسَنَةً تَمحُها: «هنگامى که کار بدى کردى، در کنار آن کار خوبى انجام ده که آن را محو کند».(7)
و در نهج البلاغة مى خوانیم که امیرمؤمنان على(علیه السلام) فرمود: عاتِب أخاکَ بِالإحسانِ إلَیهِ وَارْدِد شَرَّهُ بِالْإنعامِ عَلَیهِ: «برادرت را در برابر کار خلافى که انجام داده است، با نیکى سرزنش کن، و شرّ او را از طریق انعام و احسان به او برگردان».(8)
البتّه باید توجّه داشت این یک حکم اخلاقى و مخصوص مواردى است که چنین برنامه ها مؤثّر واقع مى شود، وگرنه اجراى حدود و کیفر بدکاران که به عنوان یک قانون در قوانین اسلامى آمده است، درباره کسانى که مشمول آن هستند یکسان اجرا مى شود.
و در پایان آیه پس از ذکر برنامه هاى مختلف گذشته به عاقبت کار «اولواالالباب» و طرفداران حق و عاملان به این برنامه ها اشاره کرده مى فرماید: «پایان نیکِ سراى دیگر از آنِ ایشان است» (أُوْلَـئِکَ لَهُمْ عُقْبَى الدَّارِ).(9)
*
آیه بعد در توضیح سرانجام نیک مى گوید: این سرانجام، همان «باغ هاى جاوید بهشتى (است) که وارد آن مى شوند; و همچنین پدران و همسران و فرزندان صالح آنها» (جَنَّاتُ عَدْن یَدْخُلُونَهَا وَ مَنْ صَلَحَ مِنْ آبَائِهِمْ وَ أَزْوَاجِهِمْ وَ ذُرِّیَّاتِهِمْ).
و چیزى که این نعمت هاى بزرگ و بى پایان را تکمیل مى سازد این است: «و فرشتگان از هر درى بر آنان وارد مى شوند» (وَالْمَلاَئِکَةُ یَدْخُلُونَ عَلَیْهِمْ مِنْ کُلِّ بَاب).
*
و به آنان مى گویند: «سلام بر شما به خاطر صبر و استقامتتان» (سَلاَمٌ عَلَیْکُمْ بِمَا صَبَرْتُمْ).
صبر شما در راه انجام دادن وظایف و مسؤولیّت ها و تحمّل شداید و مصائب بود که این سلامت را به وجود آورد، در اینجا در نهایت امنیّت و آرامش خواهید بود; نه جنگ و نزاعى و نه خشونت و دعوایى، همه جا امن و امان است و همه چیز به روى شما لبخند مى زند و آرامش خالى از هر گونه پریشانى خاطر، اینجاست.
و در پایان آیه نیز مى فرماید: «چه نیکوست سرانجامِ آن سرا(ى جاوید)!» (فَنِعْمَ عُقْبَى الدَّارِ).

* * *


1 . نورالثقلین ج 2، ص 494، ح 83.
2 . نورالثقلین ج 2، ص 494، ح 84.
3. نورالثقلین ج 2، ص 495، ح 90.
4 . سوره فاطر، آیه 28.
5. ذیل آیه 18 سوره رعد.
6 . «صبر» نه تنها در برابر «اطاعت»، «معصیت» و «مصیبت» لازم است، بلکه در برابر نعمت نیز باید صبر کرد، یعنى آن چنان که انسان را به غرور و مستى و بى بندوبارى نکشد.
7 . مجمع البیان ج 6، ص 289، ذیل آیه مورد بحث.
8 . نهج البلاغة، کلمات قصار، جمله 158.
9. «عُقبى» به معنى عاقبت و پایان کار است ـ خواه خیر باشد یا شرّ ـ ولى با توجّه به قرینه حال و مقال، منظور از آن در آیه مورد بحث عاقبت خیر است.
سوره رعد / آیه 19- 24 1. چرا تنها «صبر» ذکر شده است؟
12
13
14
15
16
17
18
19
20
Lotus
Mitra
Nazanin
Titr
Tahoma