نشانه هاى خدا در آسمان ها و زمین و جهان گیاهان

SiteTitle

صفحه کاربران ویژه - خروج
ورود کاربران ورود کاربران

LoginToSite

SecurityWord:

Username:

Password:

LoginComment LoginComment2 LoginComment3 .
SortBy
 
تفسیر نمونه جلد 10
سوره رعد / آیه 1 - 4 نکته ها:


بار دیگر به حروف مقطّعه قرآن که در 29 سوره آمده است در آغاز این سوره برخورد مى کنیم منتهى حروف مقطّعه اى که در اینجا ذکر شده در واقع ترکیبى است از «الم» که در آغاز چند سوره آمده و «الر» که در آغاز چند سوره دیگر بیان شده و در واقع این تنها سوره اى است که در آغاز آن حروف (المر) دیده مى شود.
از آنجا که به نظر مى رسد حروف مقطّعه آغاز هر سوره پیوند مستقیمى با محتواى آن سوره دارد، احتمال دارد این ترکیب که در آغاز سوره رعد است، اشاره به این باشد که محتواى سوره رعد جامع محتواى هر دو گروه از سوره هایى است که با «الم» و «الر» آغاز مى شود. اتّفاقاً دقّت در محتواى آن سوره ها این موضوع را تأیید مى کند.
درباره تفسیر حروف مقطّعه قرآن تاکنون در آغاز سوره هاى بقره و آل عمران و اعراف بحث هاى مشروحى داشتیم که نیازى به تکرار آنها نمى بینیم.
به هرحال نخستین آیه این سوره از عظمت قرآن سخن مى گوید: «این آیات کتاب (آسمانى) است» (تِلْکَ آیَاتُ الْکِتَابِ).(1)
«و آنچه از طرف پروردگارت بر تو نازل شده حقّ است» (وَالَّذِى أُنْزِلَ إِلَیْکَ مِنْ رَبِّکَ الْحَقُّ).
و تردیدى در آن نیست، زیرا بیان کننده حقایق عینى جهان آفرینش و روابط آن با انسان هاست. حقّى است که با باطل آمیخته نشده و به همین دلیل نشانه هاى حقّانیّتش از چهره اش هویداست و نیاز به استدلال بیشترى ندارد.
«ولى بیشتر مردم ایمان نمى آورند» (وَ لَـکِنَّ أَکْثَرَ النَّاسِ لاَ یُؤْمِنُونَ).
چراکه اگر انسان را به حال خودش واگذارند و پیروى از معلّمى پاکدل که در مسیر زندگى، هدایت و تربیّتش کند را نپذیرد و همچنان در پیروى از هوس ها آزاد باشد، غالباً راه را گم کرده و به بیراهه مى رود.
امّا اگر مربّیان الهى و هادیان راه حق، امام و پیشواى آنها باشند و او خود را در اختیارشان بگذارد، اکثریّت به راه حق مى روند.
بعد از بیان عظمت قرآن، به تشریح بخش مهمّى از دلایل توحید و نشانه هاى خدا در جهان آفرینش مى پردازد و انسان خاکى را در پهنه آسمان ها به گردش وامى دارد و این کرات باعظمت و نظام و حرکت و اسرار آن را به او نشان مى دهد، تا به قدرت بى پایان و حکمت بى انتهایش پى برد و چه زیبا مى گوید: «خدا همان کسى است که آسمان ها را بدون ستون هایى که براى شما دیدنى باشد برافراشت» یا آنها را با ستون هایى نامرئى برپا داشت (اللهُ الَّذِى رَفَعَ السَّمَـوَاتِ بِغَیْرِ عَمَد تَرَوْنَهَا).(2)
براى جمله بِغَیْرِ عَمَد تَرَوْنَهَا دو تفسیر گفته اند: الف) چنانکه مى بینید، آسمان بى ستون است گویى در اصل چنین بوده: (تَرَوْنَهَا بِغَیْرِ عَمَد).
ب) «ترونها» صفت براى «عَمَد» بوده باشد. یعنى آسمان ها را بدون ستونى که مرئى باشد برافراشت»، که لازمه آن وجود ستونى براى آسمان است امّا نامرئى.
و این همان است که از امام علىّ بن موسى الرّضا(علیه السلام) در حدیث حسین بن خالد آمده است. او مى گوید از امام ابوالحسن الرّضا(علیه السلام) پرسیدم: اینکه خداوند فرموده: وَالسَّمَاءِ ذَاتِ الْحُبُکِ(3) (سوگند به آسمان که داراى راه هاست) یعنى چه؟ فرمود: «این آسمان راه هایى به سوى زمین دارد».
حسین بن خالد مى گوید عرض کردم: چگونه مى تواند راه ارتباطى با زمین داشته باشد در حالى که خداوند مى فرماید آسمان ها بى ستون است؟
امام فرمود: سُبحانَ اللهِ، ألَیسَ اللهُ یَقولُ بِغَیرِ عَمَد تَرَونَها؟ قُلتُ بَلى، فَقالَ ثَمَّ عَمَدٌ وَ لکِن لا تَرَونَها: «عجیب است، آیا خداوند نمى فرماید بدون ستونى که قابل مشاهده باشد؟ عرض کردم آرى. فرمود: پس ستون هایى هست ولى شما آنها را نمى بینید».(4)
این آیه با توجّه به حدیثى که در تفسیر آن وارد شده است پرده از روى یک حقیقت علمى برداشته که در زمان نزول آیات بر کسى آشکار نبود، زیرا در آن زمان هیئت بطلیموس با قدرت هر چه تمامتر بر محافل علمى جهان و بر افکار مردم حکومت مى کرد و طبق آن، آسمان ها به صورت کراتى تودرتو همانند طبقات پیاز روى هم قرار داشتند و طبعاً هیچ کدام معلّق و بى ستون نبود بلکه هر یک بر دیگرى تکیه داشت، ولى حدود هزار سال بعد از نزول این آیات، علم بشر به اینجا رسید که افلاک پوست پیازى به کلّى موهوم است و واقعیّت این است که کرات آسمانى هر کدام در مدار و جایگاه خود معلّق هستند بى آنکه تکیه گاهى داشته باشند و تنها چیزى که به صورت یک ستون نامرئى آنها را در جاى خود نگه مى دارد، تعادل نیروى جاذبه و دافعه است که یکى ارتباط با جرم این کرات دارد و دیگرى مربوط به حرکت آنهاست.
طبق این حدیث امام(علیه السلام) فرمود: هذِهِ النُّجومُ الَّتی فی السَّماءِ مَدائِنُ مِثلُ المَدائنِ الَّذی فی الْأرضِ مَربوطَةٌ کُلُّ مَدینَة إلى عَمود مِن نور: «این ستارگانى که در آسمانند، شهرهایى هستند همچون شهرهاى روى زمین که هر شهرى با شهر دیگر (هر ستاره اى با ستاره دیگر) با ستونى از نور مربوط است».(5)
آیا تعبیرى روشن تر و رساتر از «ستون نامرئى» یا «ستونى از نور» در افق ادبیّات آن روز براى امواج جاذبه و تعادل آن با نیروى دافعه پیدا مى شد؟(6)
آن گاه آیه مى فرماید: «سپس (خداوند بعد از آفرینش آسمان هاى بى ستون که نشانه بارز عظمت و قدرت بى انتهاى اوست،) بر عرش استیلا یافت» یعنى حکومت عالم هستى را به دست گرفت (ثُمَّ اسْتَوَى عَلَى الْعَرْشِ).
درباره معنى «عرش» و تسلّط خداوند بر آن در سوره اعراف ذیل آیه 54 بحث شد.(7)
بعد از بیان آفرینش آسمان ها و حکومت پروردگار بر آنها، از تسخیر خورشید و ماه سخن مى گوید مى فرماید: «و خورشید و ماه را مسخّر ساخت» (وَ سَخَّرَ الشَّمْسَ وَالْقَمَرَ).
چه تسخیرى از این بالاتر که همه آنها سر بر فرمان او هستند و خدمتگذار انسان ها و همه موجودات زنده اند; نور مى پاشند، جهانى را روشن مى سازند، بستر موجودات را گرم نگه مى دارند، موجودات زنده را پرورش مى دهند، در دریاها جزر و مد مى آفرینند و خلاصه سرچشمه همه حرکت ها و برکت ها هستند.
امّا این نظام جهان مادّه، جاودانى و ابدى نیست، «که هر کدام (از خورشید و ماه) تا زمان معیّنى حرکت دارند» (کُلٌّ یَجْرِى لاِجَل مُسَمًّى).
و به دنبال آن مى افزاید: این حرکات و گردش ها و آمدوشدها و دگرگونى ها بى نتیجه و بى ثمر نیست، بلکه «کارها را او تدبیر مى کند» و براى هر حرکتى حسابى و براى هر حسابى هدفى در نظر گرفته است (یُدَبِّرُ الْأَمْرَ).
«آیات را (براى شما) تشریح مى کند، شاید به لقاى پروردگارتان (و سراى دیگر) یقین پیدا کنید» (یُفَصِّلُ الْآیَاتِ لَعَلَّکُمْ بِلِقَاءِ رَبِّکُمْ تُوقِنُونَ).
*
به دنبال آیه قبل که انسان را به آسمان ها مى برد و آیات الهى را در عالم بالا نشان مى دهد، دومین آیه از آیات توحیدى این سوره، انسان را به مطالعه زمین و کوه ها و نهرها و انواع میوه ها و طلوع و غروب خورشید دعوت مى کند، تا بیندیشد که محلّ آسایش در آغاز چه بوده و چگونه به این صورت درآمده است. مى گوید: «و او کسى است که زمین را گسترد» (وَ هُوَ الَّذِى مَدَّ الْأَرْضَ).
چنان آن را گسترد که براى زندگى انسان و پرورش گیاهان و جانداران آماده باشد. گودال ها و سراشیبى هاى تند و خطرناک را بهوسیله فرسایش کوه ها و تبدیل سنگ ها به خاک پرکرد و آنها را مسطّح و قابل زندگى ساخت، در حالى که چین خوردگى هاى نخستین آن به گونه اى بود که اجازه زندگى به انسان نمى داد.
این احتمال نیز در این جمله وجود دارد که منظور از «مَدَّ الْأَرضَ» همان مطلبى باشد که دانشمندان زمین شناسى مى گویند. براساس نظر آنها در آغاز، تمام زمین از آب پوشیده بود، سپس آب ها در گودال ها قرار گرفت و خشکى ها به تدریج از آب سر برآورد و به مرور زمان گسترده تر شد تا به صورت کنونى درآمد.آن گاه به مسأله پیدایش کوه ها اشاره کرده مى فرماید: «و در آن کوه ها قرار داد» (وَ جَعَلَ فِیهَا رَوَاسِىَ).
همان کوه هایى که در آیات دیگر قرآن «اَوتاد» (میخ هاى) زمین معرّفى شده اند، شاید به دلیل اینکه کوه ها از زیر به هم پنجه افکنده و همچون زرهى تمام سطح زمین را پوشانده اند، تا هم فشارهاى داخلى را از درون و هم نیروى فوق العاده جاذبه ماه و جزر و مد را از بیرون خنثى کنند و به این ترتیب تزلزل و اضطراب و زلزله هاى مداوم را از میان ببرند و کره زمین را براى زندگى انسان ها آرام نگه دارند.
ذکر کوه ها بعد از ذکر گسترش زمین، گویا اشاره به آن است که نه زمین آن چنان گسترده است که هیچ پستى و بلندى در آن نباشد که در این صورت هرگز باران ها و آب ها روى آن قرار نمى گرفت یا همه جا تبدیل به باتلاق مى شدو طوفان ها دائماً بر سطح آن جریان داشت، ولى با آفرینش کوه ها از دو جهت امن و امان شد. و نه تمام آن کوه و درّه است که قابل زندگى نباشد. و در مجموع ترکیبى است از مناطق مسطّح و صاف، و کوه ها و درّه ها که بهترین ترکیب را براى زندگى بشر و سایر موجودات زنده تشکیل مى دهد.سپس به آب ها و نهرهایى که در روى زمین جریان دارد اشاره کرده مى گوید: «و رودهایى» در آن قرار داد (وَ أَنْهَارًا).
سیستم آبیارى زمین بهوسیله کوه ها و ارتباط کوه ها با رودها بسیار جالب است، زیرا بسیارى از کوه ها آب هایى را که به صورت برف درآمده در قلّه خود یا در شکاف هاى درّه ها ذخیره مى کنند که تدریجاً آب مى شود و، به حکم قانون جاذبه، از مناطق مرتفع به سوى مناطق پست و گسترده جریان مى یابد و بى آنکه نیاز به نیروى دیگرى باشد در تمام مدّت سال به طور طبیعى بسیارى از زمین ها را آبیارى مى کند.
اگر شیب ملایم زمین ها نبود و اگر آب ها به این صورت در کوه ها ذخیره نمى شد، آبیارى اغلب مناطق خشک امکان پذیر نبود یا اگر امکان داشت، هزینه فوق العاده اى لازم داشت.
بعد از آن به ذکر موادّ غذایى و میوه هایى که از زمین و آب و تابش آفتاب به وجود مى آید و بهترین وسیله براى تغذیه انسان است پرداخته مى گوید: «و از تمام میوه ها دو جفت در زمین قرار داد» (وَ مِنْ کُلِّ الثَّمَرَاتِ جَعَلَ فِیهَا زَوْجَیْنِ اثْنَیْنِ).اشاره به اینکه میوه ها موجودات زنده اى هستند که نطفه هاى نر و ماده دارند و این نطفه ها از طریق تلقیح، بارور مى شوند.
اگر «لینه»، دانشمند و گیاه شناس معروف سوئدى، در اواسط قرن هیجدهم میلادى موفّق به کشف زوجیّت عمومى و همگانى در جهان گیاهان شد (که گیاهان همچون حیوانات از طریق آمیزش نطفه نر و ماده، بارور مى شوند و میوه مى دهند)، قرآن مجید در یکهزار و چهارصد سال پیش این حقیقت را فاش ساخت که خود این یکى از معجزات علمى قرآن مجید به شمار مى رود که بیانگر عظمت این کتاب بزرگ آسمانى است.
شکّى نیست که پیش از لینه بسیارى از دانشمندان اجمالا به وجود نر و ماده در بعضى از گیاهان پى برده بودند، حتّى مردم عادى مى دانستند که مثلا اگر نخل را «بَر» ندهند، یعنى از نطفه نر روى قسمت هاى ماده گیاه نپاشند، ثمر نخواهد داد، یا ثمر مرغوبى نخواهد داشت، امّا هیچ کس به درستى نمى دانست که این یک قانون تقریباً همگانى است تا اینکه لینه موفّق به کشف آن شد، ولى همان طور که گفتیم قرآن قرن ها قبل از او از روى آن پرده برداشته بود.
و چون زندگى انسان و دیگر موجودات زنده، به خصوص گیاهان و میوه ها، بدون نظام دقیق شب و روز امکان پذیر نیست، در بخش دیگر آیه مورد بحث از این موضوع سخن به میان آورده مى گوید: خداوند پرده سیاهِ «شب را بر روز مى پوشانَد» (یُغْشِى الَّیْلَ النَّهَارَ).چرا که اگر پرده آرام بخش شب نباشد، نور مداوم آفتاب همه گیاهان را مى سوزانَد و از میوه ها و به طور کلّى از موجودات زنده، بر صفحه زمین اثرى باقى نمى مانَد.
با اینکه در کره ماه روز دائمى نیست امّا همین مقدار که طول روزها به مقدار پانزده شبانه روز کره زمین است، حرارت در وسط روز در کره ماه آن قدر بالا مى رود که اگر آب و مایع دیگرى در آنجا باشد به نقطه جوش و بالاتر از آن مى رسد و هیچ موجود زنده اى را که در زمین مى شناسیم تاب تحمّل آن گرما را در شرایط عادى ندارد.
و در پایان آیه مى فرماید: «در اینها آیاتى است براى گروهى که مى اندیشند» (إِنَّ فِى ذلِکَ لاَیَات لِقَوْم یَتَفَکَّرُونَ).
آنها که در این نظام بدیع و شگرف مى اندیشند، در نظام نور و ظلمت، در نظام کرات آسمانى و گردش آنها، و در نظام نورافشانى خورشید و ماه و خدمتگزارى آنان نسبت به انسان ها، در نظام گسترش زمین و اسرار پیدایش کوه ها، نهرها و گیاهان و میوه ها. آرى، آنها در این آیات، قدرت لایزال و حکمت بى پایان آفریدگار را به روشنى مى بینند.
*
در آخرین آیه مورد بحث به یک سلسله نکات جالب زمین شناسى و گیاه شناسى اشاره کرده که هر کدام نشانه نظام حساب شده آفرینش است، مى فرماید: «و در روى زمین قطعاتى در کنار هم قرار دارند که با هم متفاوتند» (وَ فِى الْأَرْضِ قِطَعٌ مُتَجَاوِرَاتٌ).(8)
این قطعات با اینکه همه با یکدیگر متّصل و مربوطند، هر کدام ساختمان و استعدادى مخصوص به خود دارند; برخى محکم، برخى نرم، برخى شور، برخى شیرین و هر کدام استعداد براى پرورش نوع خاصّى از گیاهان و درختان میوه و زراعت دارد، زیرا نیازهاى انسان و جانداران زمینى بسیار متفاوت است، گویى هر قطعه از زمین مأموریّت برآوردن یکى از این نیازها را دارد و اگر همه یکنواخت بودند یا استعدادها به صورت صحیحى در میان قطعات زمین تقسیم نشده بود، انسان گرفتار چه کمبودهایى از نظر موادّ غذایى و دارویى و سایر نیازمندى ها مى شد. امّا با تقسیم حساب شده، این مأموریّت و بخشیدن استعداد پرورش آن به قطعات مختلف زمین، همه این نیازمندى ها به طور کامل برطرف مى گردد.
«و (نیز) باغ هایى از انگور و زراعت و نخل ها» (وَ جَنَّاتٌ مِنْ أَعْنَاب وَ زَرْعٌ وَ نَخِیلٌ).(9)
و درختان میوه گوناگون «که گاه از یک پایه مى رویند و گاه از دو پایه» (صِنْوَانٌ وَ غَیْرُ صِنْوَان).(10)
«صنوان»، جمع «صنو»، در اصل به معنى شاخه اى است که از تنه اصلى درخت بیرون مى آید. بنابراین، «صنوان» به معنى شاخه هاى مختلفى است که از یک تنه بیرون مى آیند.
جالب اینکه گاه هر یک از این شاخه ها نوع خاصّى از میوه را تحویل مى دهد. ممکن است این جمله اشاره به مسأله استعداد درختان براى پیوند باشد که گاه بر روى یک پایه چند پیوند مختلف مى زنند و هر کدام از پیوندها رشد مى کند و نوع خاصّى از میوه به ما مى دهد; خاک یکى و ریشه و ساقه یکى، امّا محصول و میوه اش مختلف است.
و عجیب تر آنکه: «همه آنها از یک آب سیراب مى شوند» (یُسْقَى بِمَاء وَاحِد).
و با این همه، «بعضى از آنها را از جهت میوه بر دیگرى برترى مى دهیم» (وَ نُفَضِّلُ بَعْضَهَا عَلَى بَعْض فِى الْأُکُلِ).
حتّى بسیار دیده ایم که در یک درخت یا در یک شاخه، میوه هایى از یک جنس وجود دارد که طعم ها و رنگ هاى متفاوت دارند و در جهان گل ها بسیار دیده شده است که یک بوته گل و حتّى یک شاخه، گل هایى به رنگ هاى کاملاً مختلف عرضه مى کند.
چه آزمایشگاه و لابراتوار اسرارآمیزى در شاخه درختان کار گذارده شده است که از موادّ کاملاً یکسان، ترکیبات کاملاً مختلف تولید مى کند که هر یک بخشى از نیازمندى انسان را برطرف مى سازد.
آیا هر یک از این اسرار دلیل بر وجود یک مبدأ حکیم و عالِم که این نظام را رهبرى مى کند نیست؟
و در پایان آیه مى فرماید: «در اینها نشانه هایى است (از عظمت خدا) براى گروهى که عقل خویش را به کار مى گیرند» (إِنَّ فِى ذلِکَ لاَیَات لِقَوْم یَعْقِلُونَ)

* * *

 


1 . همان گونه که در گذشته گفتیم، انتخاب اسم اشاره بعید (تِلکَ) به جاى اسم اشاره قریب (هذِه)، کنایه از عظمت آیات قرآن و رفعت و بلند پایه بودن آن است.
2 . «عَمَد» (بر وزن صمد) و «عُمُد» (بر وزن دهل)، هر دو جمع «عمود» به معنى ستون است، هرچند از نظر ادبى اوّلى را جمع و دومى را اسم جمع دانسته اند (مجمع البیان، ذیل آیه مورد بحث).
3 . سوره ذاریات، آیه 7.
4 . این حدیث را تفسیر برهان از تفسیر علىّ بن ابراهیم و همچنین از تفسیر عیّاشى نقل کرده است (تفسیر برهان، ج 2، ص 278).
5 . سفینة البحار، ج 2، ص 574، به نقل از تفسیر علىّ بن ابراهیم قمّى.
6 . براى توضیح بیشتر به کتاب قرآن و آخرین پیامبر، ص 166 به بعد مراجعه فرمایید.
7 . به ذیل آیه 54 سوره اعراف مراجعه فرمایید.
8 . «مُتَجاوِر» از مادّه «جار» به معنى همسایه و نزدیک است، ولى هنگامى که مى فرماید: «قِطَعٌ مُّتَجَاوِرَاتٌ» مفهومش این است که قطعه هاى مختلفى هستند که در کنار هم قرار دارند وگرنه اگر همه آنها یکسان بودند، تعبیر قطعه هاى مجاور معنى نداشت.
9. «اَعناب» جمع «عنب» و «نخیل» جمع «نخل» است. شاید ذکر صیغه جمع در اینجا اشاره به انواع مختلف انگور و خرماست که هر یک از این دو میوه شاید صدها نوع در عالم خود با خواص و طعم و رنگ متفاوت داشته باشند.
10 . براى «صنو» معنى دیگرى ذکر کرده اند و آن «شبیه» است، ولى به نظر مى رسد که این معنى از معنى اوّل که در بالا ذکر کردیم گرفته شده است.
سوره رعد / آیه 1 - 4 نکته ها:
12
13
14
15
16
17
18
19
20
Lotus
Mitra
Nazanin
Titr
Tahoma