عاقبت کار یوسف و یعقوب و برادران

SiteTitle

صفحه کاربران ویژه - خروج
ورود کاربران ورود کاربران

LoginToSite

SecurityWord:

Username:

Password:

LoginComment LoginComment2 LoginComment3 .
SortBy
 
تفسیر نمونه جلد 10
سوره یوسف/ آیه 99 - 101 1. آیا سجده براى غیر خدا جایز است؟


با رسیدن کاروان حامل بزرگ ترین بشارت از مصر به کنعان و بینا شدن یعقوب، ولوله اى در کنعان افتاد. خانواده اى که سال ها لباس غم را از تن بیرون نکرده بود غرق در سرور و شادى شد. آنها هرگز خشنودى خود را از این همه نعمت الهى کتمان نمى کردند.
اکنون طبق توصیه یوسف(علیه السلام) باید این خانواده به سوى مصر حرکت مى کرد. مقدّمات سفر از هر نظر فراهم گشت. یعقوب را بر مرکب سوار کردند، در حالى که لب هاى او به ذکر و شکر خدا مشغول بود. عشق وصال آن چنان به او نیرو و توان بخشیده بود که گویى بار دیگر جوان شده است.
این سفر ـ برخلاف سفرهاى گذشته که با بیم و نگرانى توأم بود ـ خالى از هر دغدغه اى بود و حتّى اگر خود سفر رنجى مى داشت، این رنج در برابر آنچه در مقصد انتظارشان را مى کشید قابل توجّه نبود، که:
وصال کعبه چنان مى دوانَدم به شتاب *** که خارهاى مغیلان حریر مى آید
شب ها و روزها با کندى حرکت مى کردند چون اشتیاق وصال، هر دقیقه اى را روز یا سال مى کرد. به هر تقدیر هر چه بود گذشت و سرانجام آبادى هاى مصر از دور نمایان گشت. مصر با مزارع سرسبز و درختان سر به آسمان کشیده و ساختمان هاى زیبایش.
همان گونه که روش قرآن است، این مقدّمات را که با کمى تعمّق و تفکّر روشن مى شود، حذف کرده و در این مرحله چنین مى گوید: «و هنگامى که بر یوسف وارد شدند، او پدر و مادر خود را در آغوش گرفت» (فَلَمَّا دَخَلُوا عَلَى یُوسُفَ آوَى إِلَیْهِ أَبَوَیْهِ).
«آوى» چنانکه راغب در کتاب مفردات مى گوید، در اصل به معنى انضمام چیزى به چیز دیگر است و انضمام کردن یوسف، پدر و مادرش را به خود، کنایه از در آغوش گرفتن آنهاست.
سرانجام شیرین ترین لحظه زندگى یعقوب(علیه السلام) تحقّق یافت و در این دیدار وصال که پس از سال ها فراق دست داده بود لحظاتى بر یعقوب و یوسف گذشت که جز خدا هیچ کس نمى داند آن دو چه احساسى داشتند; چه اشک هاى شوق ریختند و چه ناله هاى عاشقانه سردادند.
«و (یوسف) گفت: همگى داخل مصر شوید که ان شاءاللّه در امن و امان خواهید بود» (وَ قَالَ ادْخُلُوا مِصْرَ إِنْ شَاءَ اللهُ آمِنِینَ).زیرا مصر در حکومت یوسف امن و امان شده بود.
از این جمله استفاده مى شود که یوسف(علیه السلام) به استقبال پدر و مادر تا بیرون دروازه شهر رفته بود. شاید از جمله دَخَلُوا عَلَى یُوسُفَ، که مربوط به بیرون دروازه است، استفاده شود که او دستور داده بود در آنجا خیمه ها برپا کنند و از آنها پذیرایى مقدّماتى به عمل آورند.
*
«و (هنگامى که وارد بارگاه یوسف شدند او) پدر و مادر خود را بر تخت نشاند» (وَ رَفَعَ أَبَوَیْهِ عَلَى الْعَرْشِ).

عظمت این نعمت الهى و عمق این موهبت و لطف پروردگار، چنان برادران و پدر و مادر یوسف را تحت تأثیر قرار داد که «همگى به خاطر او به سجده افتادند» (وَ خَرُّوا لَهُ سُجَّدًا).
در این هنگام یوسف(علیه السلام) رو به سوى پدر کرد «و گفت: اى پدر، این تعبیر خوابى است که قبلاً دیدم» موقعى که کودک خردسالى بودم (وَ قَالَ یَا أَبَتِ هَـذَا تَأْوِیلُ رُءْیَاىَ مِنْ قَبْلُ).
در خواب دیدم خورشید و ماه و یازده ستاره در برابر من سجده کردند. ببین همان گونه که تو پیش بینى مى کردى، «پروردگارم آن را حق قرار داد» (قَدْ جَعَلَهَا رَبِّى حَقًّا).
«و او به من نیکى کرد هنگامى که مرا از زندان بیرون آورد» (وَ قَدْ أَحْسَنَ بِى إِذْ أَخْرَجَنِى مِنَ السِّجْنِ).
جالب اینکه درباره مشکلات زندگى خود، فقط سخن از زندان مصر سخن به میان آورد امّا به خاطر برادران، سخنى از چاه کنعان نگفت.
سپس افزود: خداوند چقدر به من لطف کرد «و شما را از آن بیابان (به اینجا) آورد بعد از آنکه شیطان در میان من و برادرانم فساد کرد» (وَ جَاءَ بِکُمْ مِنَ الْبَدْوِ مِنْ بَعْدِ أَنْ نَزَغَ الشَّیْطَانُ بَیْنِى وَ بَیْنَ إِخْوَتِى).
باز در اینجا نمونه دیگرى از سعه صدر و بزرگوارى خود را نشان داد و بى آنکه بگوید مقصّر چه کسى بوده به صورت سربسته گفت شیطان در این کار دخالت کرد و عامل فساد شد، زیرا او نمى خواست از خطاهاى گذشته برادران شکایت کند.
تعبیر از سرزمین کنعان به «بدو» (بیابان) نیز جالب است و روشنگر تفاوت تمدّن مصر نسبت به کنعان است.

سرانجام گفت: همه این مواهب از ناحیه خداست، زیرا «پروردگارم نسبت به آنچه مى خواهد (و شایسته مى داند،) صاحب لطف است» و کارهاى بندگانش را تدبیر و مشکلاتشان را آسان مى کند (إِنَّ رَبِّى لَطِیفٌ لِمَا یَشَاءُ).
او مى داند چه کسانى نیازمندند و چه کسانى شایسته اند، «چراکه او دانا و حکیم است» (إِنَّهُ هُوَ الْعَلِیمُ الْحَکِیمُ).
*
سپس رو به درگاه مالک حقیقى و ولى نعمت همیشگى کرد و به عنوان شکر و تقاضا گفت: «پروردگارا، بخشى (عظیم) از حکومت به من بخشیدى» (رَبِّ قَدْ آتَیْتَنِى مِنَ الْمُلْکِ).
«و مرا از علم تعبیر خواب آگاه ساختى» (وَ عَلَّمْتَنِى مِنْ تَأْوِیلِ الْأَحَادِیثِ).
و همین علم به ظاهر ساده چه دگرگونى در زندگانى من و جمع کثیرى از بندگانت ایجاد کرد و چه پربرکت است علم.
«اى آفریننده آسمان ها و زمین» (فَاطِرَ السَّمَـوَاتِ وَالْأَرْضِ).
به همین دلیل همه چیز در برابر قدرت تو خاضع و تسلیم است.
پروردگارا، «تو ولىّ و سرپرست من در دنیا و آخرت هستى» (أَنْتَ وَلِیِّى فِى الدُّنْیَا وَالْآخِرَةِ).
«مرا مسلمان (و تسلیم در برابر فرمانت) بمیران» (تَوَفَّنِى مُسْلِمًا).
«و به صالحان ملحق فرما» (وَ أَلْحِقْنِى بِالصَّالِحِینَ).
یعنى من دوام مُلک و بقاى حکومت و زندگى مادّى خود را از تو تقاضا نمى کنم که اینها همه فانى هستند و فقط دورنماى دل انگیزى دارند، بلکه از تو مى خواهم که عاقبت و پایان کارم به خیر باشد و باایمان و تسلیم در راه تو و براى تو جان دهم و در صف صالحان و شایستگان و دوستان بااخلاصت قرار گیرم، مهم براى من اینهاست.

سوره یوسف/ آیه 99 - 101 1. آیا سجده براى غیر خدا جایز است؟
12
13
14
15
16
17
18
19
20
Lotus
Mitra
Nazanin
Titr
Tahoma