بکوشید و مأیوس نشوید که یأس نشانه کفر است

SiteTitle

صفحه کاربران ویژه - خروج
ورود کاربران ورود کاربران

LoginToSite

SecurityWord:

Username:

Password:

LoginComment LoginComment2 LoginComment3 .
SortBy
 
تفسیر نمونه جلد 10
سوره یوسف/ آیه 87 - 93 1. چه کسى پیراهن یوسف را ببرد؟



قحطى در مصر و اطراف آن از جمله کنعان بیداد مى کرد. موادّ غذایى به کلّى تمام شد. دیگر بار یعقوب(علیه السلام) به فرزندانش دستور داد براى تأمین موادّ غذایى به سوى مصر حرکت کنند، ولى این بار در سرلوحه خواست هایش جستوجوى یوسف و برادرش بنیامین را قرار داد و گفت: «پسرانم، بروید و از یوسف و برادرش جستوجو کنید» (یَا بَنِىَّ اذْهَبُوا فَتَحَسَّسُوا مِنْ یُوسُفَ وَ أَخِیهِ).
ولى از آنجا که فرزندان یعقوب تقریباً اطمینان داشتند که یوسف از بین رفته، از این توصیه و تأکید پدر تعجّب کردند. یعقوب(علیه السلام) به آنها گوشزد کرد: «و از رحمت خدا مأیوس نشوید» که قدرت او مافوق همه مشکلات و سختى هاست (وَ لاَ تَیْئَسُوا مِنْ رَوْحِ اللهِ).
«که تنها کافران ـ که از قدرت خدا بى خبرند ـ از رحمت خدا مأیوس مى شوند» (إِنَّهُ لاَ یَیْئَسُ مِنْ رَوْحِ اللهِ إِلاَّ الْقَوْمُ الکَافِرُونَ).
«تَحَسُّس» از مادّه «حِسّ» به معنى جستوجوى چیزى از طریق حس است. در اینکه با «تجسّس» چه تفاوتى دارد، در میان مفسّران و ارباب لغت گفتوگوست. از ابن عبّاس نقل شده که «تحسُّس» در امور خیر است و «تجسّس» در امور شرّ.
بعضى دیگر گفته اند: «تحسّس» کوشش براى شنیدن سرگذشت اشخاص و اقوام است و «تجسّس» کوشش براى جستوجوى عیب ها.و بعضى دیگر هر دو را به یک معنى دانسته اند. ولى با توجّه به حدیثى که مى گوید «لا تَجَسَّسوا وَ لا تَحَسَّسوا»، روشن مى شود که این دو با هم مختلف اند و نظر ابن عبّاس در تفاوت میان این دو متناسب معنى آیات مورد بحث به نظر مى رسد. و اگر مى بینیم در حدیث از هر دو نهى شده ممکن است اشاره به این باشد که جستوجو در کار مردم نکنید، نه در کار خیرشان و نه در کار شرّشان.
«رَوح» به معنى رحمت، راحت، فرج و گشایش کار است. راغب در مفردات مى گوید: «رَوح» (بر وزن لوح) و «روح» (بر وزن نوح) هر دو در اصل به یک معنى است و آن، جان و تنفّس است، سپس «رَوح» (بر وزن لَوح) به معنى رحمت و فَرَج آمده، چون همیشه به هنگام گشایش مشکلات، روح و جان تازه اى به انسان دست مى دهد و نفس آزاد مى کشد.
*
به هر تقدیر فرزندان یعقوب(علیه السلام) بارها را بستند و روانه مصر شدند و این سومین مرتبه بود که آنها به آن سرزمین پرحادثه وارد مى شدند، ولى این بار بر خلاف سفرهاى گذشته نوعى احساس شرمندگى، روحشان را مى آزرد، زیرا سابقه آنها در مصر و نزد عزیز، سخت آسیب دیده بود و شاید بعضى از مردم آنان را در زمره گروه سارقان کنعان حساب مى آوردند.
از سوى دیگر، متاع قابل ملاحظه اى براى معاوضه با گندم و سایر موادّ غذایى به همراه نداشتند. از دست دادن برادر دوم، بنیامین و ناراحتى فوق العاده پدر نیز بر مشکلات آنان افزوده است. تنها چیزى که در میان انبوه مشکلات، و ناراحتى هاى جانفرسا خاطر آنها را تسلّى مى داد، جمله اخیر پدر بود که گفت: از رحمت خدا مأیوس نشوید، که هر مشکلى براى او آسان است.
«هنگامى که آنان بر او ]= یوسف[ وارد شدند گفتند: اى عزیز، ما و خاندان ما را ناراحتى فراگرفته است» (فَلَمَّا دَخَلُوا عَلَیْهِ قَالُوا یَا أَیُّهَا الْعَزِیزُ مَسَّنَا وَ أَهْلَنَا الضُّرُّ).
«و متاع کمى (براى خرید موادّ غذایى) با خود آورده ایم» (وَ جِئْنَا بِبِضَاعَة مُزْجَاة).(1)
امّا به کرم و بزرگوارى تو تکیه کرده ایم، پس «پیمانه را براى ما کامل کن» (فَأَوْفِ لَنَا الْکَیْلَ).
«و بر ما تصدّق و بخشش نما» (وَ تَصَدَّقْ عَلَیْنَا).
و پاداش خود را از ما مگیر بلکه از خدایت بگیر، «که خداوند بخشندگان را پاداش مى دهد» (إِنَّ اللَّهَ یَجْزِى الْمُتَصَدِّقِینَ).
جالب اینکه برادران یوسف(علیه السلام) با اینکه پدرشان تأکید داشت درباره یوسف و «مزجاة» از مادّه «ازجاء» به معنى راندن و دفع کردن است و چون بهاى کم و بى ارزش را شخص گیرنده از خود دور مى سازد، به آن «مزجاة» گفته شده است.

برادرش به جستوجو برخیزند و موادّ غذایى در درجه بعد قرار داشت، به این گفتار چندان توجّه نکردن، و نخست از عزیز مصر تقاضاى موادّ غذایى نمودند. شاید به این علّت که چندان امیدى به پیدا شدن یوسف(علیه السلام)نداشتند، یا فکر کردند بهتر است خود را در همان چهره خریداران موادّ غذایى که طبیعى تر است قرار دهند و تقاضاى آزاد ساختن برادر را تحت الشعاع آن، تا تأثیر بیشترى در عزیز مصر داشته باشد.
بعضى گفته اند منظور از جمله تَصَدَّقْ عَلَیْنَا همانا آزادى برادر بود، زیرا در مورد موادّ غذایى قصدشان گرفتن جنس بدون عوض نبوده است، تا نام تصدّق بر آن گذارده شود.
در روایات مى خوانیم که برادران از طرف پدر حامل نامه اى براى عزیز مصر بودند که در آن، یعقوب(علیه السلام) ضمن تمجید از عدالت و دادگرى و محبّت هاى عزیز مصر نسبت به خاندانش و سپس معرّفى خویش و خاندان نبوّتش، ناراحتى هاى خود به خاطر از دست دادن فرزندانش یوسف(علیه السلام) و بنیامین و گرفتارى هاى ناشى از تنگسالى را براى عزیز مصر» شرح داده بود و در پایان نامه از او خواسته بود که بنیامین را آزاد کند و تأکید نموده بود ما خاندانى هستیم که هرگز سرقت و مانند آن در بین ما نبوده و نخواهد بود.
هنگامى که برادران نامه پدر را به دست عزیز دادند، آن را گرفت و بوسید و بر چشمان خویش نهاد و چنان گریست که قطرات اشک بر پیراهنش مى ریخت.(2)
و همین امر برادران را به حیرت و فکر فرو برد که عزیز مصر چه علاقه اى به پدرشان یعقوب دارد که این چنین نامه اش در او ایجاد هیجان مى نماید و شاید در همین جا بود که برقى در دلشان زد نکند او یوسف(علیه السلام) باشد. همچنین شایدهمین نامه پدر او را چنان بى قرار ساخت که دیگر نتوانست بیش از آن در چهره و نقاب عزیز مصر پنهان بماند و به زودى ـ چنانکه خواهیم دید ـ خود را به عنوان همان برادر به برادران معرّفى کرد.
*
در این هنگام که دوران آزمایش به سر رسیده بود و یوسف(علیه السلام) نیز سخت بى تاب و ناراحت به نظر مى رسید، براى معرّفى خویش از اینجا سخن را آغاز نمود. پس رو به سوى برادران کرد، «گفت: آیا دانستید با یوسف و برادرش چه کردید آن گاه که جاهل بودید؟» (قَالَ هَلْ عَلِمْتُمْ مَا فَعَلْتُمْ بِیُوسُفَ وَ أَخِیهِ إِذْ أَنْتُمْ جَاهِلُونَ).
بزرگوارى یوسف(علیه السلام) را ملاحظه کنید که اوّلاً گناه آنها را سربسته بیان کرد و گفت: مَا فَعَلْتُمْ (آنچه انجام دادید). ثانیاً راه عذرخواهى را به آنان نشان داد که این اعمال شما به سبب جهل بود و آن دوران، گذشته و اکنون عاقل و فهمیده اید.
در ضمن از این سخن روشن مى شود که آنها در گذشته فقط آن بلا را تنها بر سر یوسف نیاوردند، بلکه برادر دیگرشان بنیامین نیز از شرّ آنان در آن دوران در امان نبود و ناراحتى هایى نیز براى او به وجود آورده بودند. شاید بنیامین در آن مدّتى که در مصر نزد یوسف(علیه السلام) مانده بود گوشه اى از بیدادگرى هاى آنها را براى برادرش شرح داده بود.
در بعضى از روایات مى خوانیم: یوسف(علیه السلام) با گفتن این جمله براى اینکه آنها زیاد ناراحت نشوند و تصوّر نکنند عزیز مصر در مقام انتقامجویى برمى آید، گفتارش را با لبخندى پایان داد و این کار سبب شد که دندان هاى زیباى یوسف در برابر برادران آشکار شود. آنها خوب که دقّت کردند دیدند عجب شباهتى با دندان هاى برادرشان یوسف دارد.(3)
*
مجموع این جهات دست به دست هم داد و آنها از یک سو دیدند عزیز مصر از یوسف و بلاهایى که بر سر او آوردند و هیچ کس جز آنها و یوسف(علیه السلام)از آن خبر نداشت سخن مى گوید. از سوى دیگر نامه یعقوب(علیه السلام) چنان او را هیجان زده کرده بود که گویى نزدیک ترین رابطه را با او داشته است، و از سوى سوم هر چه در چهره او بیشتر دقّت مى کردند شباهت او را با برادرشان یوسف بیشتر مى دیدند، امّا در عین حال نمى توانستند باور کنند که یوسف بر مسند عزیز مصر تکیه زده باشد. او کجا و اینجا کجا؟ازاین رو با لحنى آمیخته با تردید «گفتند: آیا تو همان یوسفى؟» (قَالُوا أَءِنَّکَ لاَنْتَ یُوسُفُ).
در اینجا لحظات فوق العاده حسّاسى بر برادران گذشت، درست نمى دانند که عزیز مصر در پاسخ آنها به راستى پرده را کنار مى زند و خود را معرّفى مى کند یا آنها را دیوانگانى خطاب خواهد کرد که مطلب خنده آورى عنوان کرده اند؟
لحظه ها به سرعت مى گذشت و انتظارى طاقت فرسا بر قلب برادران سنگینى مى کرد ولى یوسف نگذاشت این زمان طولانى شود و ناگاه پرده از چهره حقیقت برداشت، «گفت: (آرى،) من یوسفم و این برادر من است» (قَالَ أَنَا یُوسُفُ وَ هَـذَا أَخِى).
سپس براى اینکه شکر نعمت خدا را که این همه موهبت به او ارزانى داشته است به جا آورده و درس بزرگى به برادران داده باشد، افزود: «خداوند بر ما منّت نهاد. هر کس تقوا پیشه کند و شکیبایى و استقامت نماید (سرانجام پیروز مى شود)، چراکه خداوند پاداش نیکوکاران را ضایع نمى کند» (قَدْ مَنَّ اللهُ عَلَیْنَا إِنَّهُ مَنْ یَتَّقِ وَ یَصْبِرْ فَإِنَّ اللَّهَ لاَ یُضِیعُ أَجْرَ الْمُحْسِنِینَ).
*
هیچ کس نمى داند در آن لحظات حسّاس چه گذشت و آن برادران بعد از ده ها سال که یکدیگر را شناختند چه شور و غوغایى برپا ساختند، چگونه یکدیگر را در آغوش فشردند و چگونه اشک هاى شادى فرو ریختند. با این حال، برادران که خود را سخت شرمنده مى دیدند نمى توانستند درست به صورت یوسف نگاه کنند. آنها در انتظار آن بودند که ببینند آیا گناه بزرگشان قابل اغماض و بخشش است. ازاین رو «گفتند: به خدا سوگند، خداوند تو را بر ما برترى بخشیده» و از نظر علم و حلم و عقل و حکومت، بر ما مقدّم داشته است (قَالُوا تَاللهِ لَقَدْ آثَرَکَ اللهُ عَلَیْنَا).(4)
«و ما خطاکار بودیم» (وَ إِنْ کُنَّا لَخَاطِئِینَ).(5)
*
امّا یوسف که حاضر نبود این حال شرمندگى برادران خصوصاً به هنگام پیروزیش ادامه یابد، یا احتمالاً به ذهنشان چنین خطور کند که ممکن است یوسف در مقام انتقامجویى برآید، بلافاصله با این جمله به آنان امنیّت و آرامش خاطر داد و «گفت: امروز ملامت و توبیخى بر شما نیست» (قَالَ لاَ تَثْرِیبَ عَلَیْکُمْالْیَوْمَ).(6)
فکرتان و وجدانتان راحت باشد و غم و اندوهى از گذشته به خود راه ندهید.
بعد براى اینکه به آنها خاطرنشان کند که با این اظهار ندامت، کار آنها قابل بخشش است، افزود: «خداوند شما را مى بخشد، و او مهربان ترینِ مهربانان است» (یَغْفِرُ اللهُ لَکُمْ وَ هُوَ أَرْحَمُ الرَّاحِمِینَ).
و این دلیل بر نهایت بزرگوارى یوسف(علیه السلام) است که نه تنها از حقّ خود گذشت و حتّى حاضر نشد کمترین توبیخ و سرزنشى ـ تا چه رسد به مجازات ـ در حقّ برادران روا دارد بلکه از نظر حقّ الله نیز به آنها اطمینان داد که خداوند بخشنده و مهربان است. او براى اثبات این سخن با این جمله استدلال کرد که خداوند «ارحم الرّاحمین» است.
*
اکنون این غم و اندوه بر دل برادران سنگینى مى کرد که پدر بر اثر فراق فرزندانش نابینا شده و ادامه این حالت، هم رنجى جانکاه براى همه خانواده و هم دلیل روشنى بر جنایت آنهاست. یوسف براى حلّ این مشکل بزرگ نیز چنین گفت: «این پیراهن مرا ببرید و بر صورت پدرم بیندازید تا بینا شود» (اذْهَبُوا بِقَمِیصِى هَـذَا فَأَلْقُوهُ عَلَى وَجْهِ أَبِى یَأْتِ بَصِیرًا).
«و همه نزدیکان خود را نزد من آورید» (وَأْتُونِى بِأَهْلِکُمْ أَجْمَعِینَ).
  

* * *

 


1 . «بضاعة» از مادّه «بضع» (بر وزن جزء) به معنى قطعه گوشتى است که از بدن جدا مى کنند. به قسمتى از مال که به عنوان بهاى کالایى جدا مى شود نیز «بضاعة» گفته مى شود.
2 . مجمع البیان، ذیل آیه مورد بحث.
3. مجمع البیان، ذیل آیه مورد بحث.
4. «آثَرَکَ» از مادّه «ایثار» در اصل به معنى جستوجوى چیزى است. از آنجا که به فضل و نیکى «اثر» گفته مى شود، این کلمه به معنى برترى دادن و فضیلت بخشیدن نیز آمده است. بنابراین «آثَرَکَ اللهُ عَلَینَا» مفهومش این مى شود که خداوند تو را بر ما فضیلت بخشید ; البتّه به خاطر کارهاى نیک تو و اعمال بد ما.
5. فخر رازى در تفسیر کبیر مى گوید: فرق میان «خاطىء» و «مخطىء» این است که «خاطىء» به کسى مى گویند که عمداً کار خلافى مى کند و «مخطىء» به کسى که از روى اشتباه.
6. «ثرب» به پوسته نازکى از پیه گفته مى شود که روى معده و روده ها را مى پوشاند و «تَثریب» به معنى کنار زدن آن است، سپس به معنى ملامت و توبیخ آمده، چنانکه گویى با این کار پرده از چهره طرف کنار زده مى شود (ر.ک: قاموس، مفردات، تفسیر کبیر و تفسیر روح المعانى).
سوره یوسف/ آیه 87 - 93 1. چه کسى پیراهن یوسف را ببرد؟
12
13
14
15
16
17
18
19
20
Lotus
Mitra
Nazanin
Titr
Tahoma