من از خدا الطافى سراغ دارم که نمى دانید

SiteTitle

صفحه کاربران ویژه - خروج
ورود کاربران ورود کاربران

LoginToSite

SecurityWord:

Username:

Password:

LoginComment LoginComment2 LoginComment3 .
SortBy
 
تفسیر نمونه جلد 10
سوره یوسف/ آیه 83 - 86سوره یوسف/ آیه 87 - 93


برادران در حالى که برادر بزرگ تر و کوچک تر را در مصر گذاشته بودند، با حال پریشان و نزار به کنعان بازگشتند. پدر که آثار غم و اندوه را در بازگشت از این سفر ـ بر خلاف سفر سابق ـ بر چهره هاى آنان مشاهده کرد دریافت که حامل خبر ناگوارى هستند، به خصوص که بنیامین و برادر بزرگ تر در میان آنها نبودند. هنگامى که برادران جریان حادثه را بى کموکاست شرح دادند یعقوب(علیه السلام)برآشفت، رو به سوى آنها کرد و «گفت: (هواى) نفس شما، این کار را برایتان آراسته است» (قَالَ بَلْ سَوَّلَتْ لَکُمْ أَنفُسُکُمْ أَمْرًا).
در اینجا همان جمله اى را در پاسخ آنها بیان داشت که پس از حادثه یوسف(علیه السلام)، هنگامى که آن طرح دروغین را بیان کردند، گفته بود.
اکنون این سؤال پیش مى آید که آیا یعقوب(علیه السلام) تنها به خاطر سابقه بدشان به آنها سوءِ ظن برد که دروغ مى گویند و توطئه اى در کار است؟ در پاسخ مى گوییم چنین چیزى نه تنها از پیامبرى چون یعقوب بعید به نظر مى رسد، بلکه از افراد عادى نیز بعید است که کسى را با یک سابقه سوء، به طور قطع متّهم سازند با اینکه طرف مقابل براى خود گواه آورده است و راه تحقیق نیز بسته نیست.
یا اینکه هدف از این جمله بیان نکته دیگرى بوده است از جمله اینکه:
الف) چرا شما با دیدن پیمانه پادشاه در درون بار برادر تسلیم شدید که او دزدى کرده است، در حالى که این به تنهایى نمى تواند دلیل منطقى بوده باشد.
ب) چرا به عزیز مصر گفتید جزاى سارق این است که او را به بردگى بردارد، در حالى که این یک قانون الهى نیست بلکه سنّتى است نادرست در میان مردم کنعان (و این در صورتى است که ـ بر خلاف گفته جمعى از مفسّران ـ این قانون را از شریعت یعقوب ندانیم).

ج) چرا در برابر این ماجرا به سرعت تسلیم شدید و همچون برادر بزرگ تر مقاومت به خرج ندادید، در حالى که پیمان الهى مؤکّد با من بسته بودید.(1)
سپس یعقوب(علیه السلام) به خویشتن بازگشت و گفت: «من صبر مى کنم، صبرى زیبا» و خالى از کفران (فَصَبْرٌ جَمِیلٌ).(2)
«امیدوارم خداوند همه آنان (یوسف و بنیامین و برادر بزرگشان) را به من بازگردانَد» (عَسَى اللهُ أَنْ یَأْتِیَنِى بِهِمْ جَمِیعًا).
«چراکه او دانا و حکیم است»; از درون دل ها و حوادثى که گذشته و مى گذرد آگاه است. به علاوه او حکیم است و هیچ کارى را بدون حساب نمى کند (إِنَّهُ هُوَ الْعَلِیمُ الْحَکِیمُ).
*
در این حال، غم و اندوه سراسر وجود یعقوب(علیه السلام) را فراگرفت و جاى خالى بنیامین، همان فرزندى که مایه تسلّى خاطر او بود، وى را به یاد یوسف(علیه السلام)عزیزش انداخت; به یاد دورانى که فرزند برومندش را در آغوش داشت و استشمام بویش هر لحظه زندگى و حیات تازه اى به وى مى بخشید، امّا امروز نه تنها اثرى از او نیست بلکه جانشینش بنیامین نیز به سرنوشت دردناک و مبهمى همانند سرنوشت او گرفتار شده است. «و از آنان روى برگرداند و گفت: وااسفا بر یوسف!» (وَ تَوَلَّى عَنْهُمْ وَ قَالَ یَا أَسَفَى عَلَى یُوسُفَ).
برادران که از ماجراى بنیامین، خود را در برابر پدر شرمسار مى دیدند، از شنیدن نام یوسف(علیه السلام) در فکر فرو رفتند و عرق شرم بر پیشانیشان آشکار گردید.
«و (این اندوه مضاعف، سیلاب اشک را بى اختیار از چشم یعقوب جارى مى ساخت چندان که) چشمان او از اندوه سفید شد» (وَابْیَضَّتْ عَیْنَاهُ مِنَ الْحُزْنِ).
امّا با این حال سعى مى کرد خود را کنترل کند و خشم را فرو بنشاند و سخنى بر خلاف رضاى حق نگوید. «او مردى باحوصله و بر خشم خویش مسلّط بود» (فَهُوَ کَظِیمٌ).
ظاهر آیه فوق این است که یعقوب(علیه السلام) تا آن زمان نابینا نشده بود، بلکه این غم و اندوه مضاعف و ادامه ریختن اشک، بینایى او را از بین برد.
همان گونه که سابقاً هم اشاره کردیم، این یک امر اختیارى نبود که با «صبر جمیل» منافات داشته باشد.
*
برادران که از مجموع این جریان ها سخت ناراحت شده بودند و از یک سو وجدانشان به خاطر داستان یوسف(علیه السلام)معذّب بود، از سوى دیگر به خاطر بنیامین خود را در آستانه امتحان جدیدى مى دیدند و از سوى سوم نگرانى مضاعف پدر براى آنها سخت و سنگین بود، با ناراحتى و بى حوصلگى به پدر «گفتند: به خدا تو آن قدر یاد یوسف مى کنى تا در آستانه مرگ قرار گیرى، یا هلاک شوى» (قَالُوا تَاللهِ تَفْتَؤُاْ تَذْکُرُ یُوسُفَ حَتَّى تَکُونَ حَرَضًا أَوْ تَکُونَ مِنَ الْهَالِکِینَ).(3)
*
امّا پیر کنعان، آن پیامبر روشن ضمیر، در پاسخ «گفت: من غم و اندوهم را تنها به خدا مى گویم» و نزد او شکایت مى برم (قَالَ إِنَّمَا أَشْکُوا بَثِّى وَ حُزْنِى إِلَى اللهِ).(4)
«و از خدا (لطف ها و کرامت ها و ) چیزهایى مى دانم که شما نمى دانید» (وَأَعْلَمُ مِنَ اللهِ مَا لاَ تَعْلَمُونَ).
 

* * *

 


1. اینکه بعضى احتمال داده اند این جمله اشاره به جریان یوسف(علیه السلام) باشد، بعید است زیرا مسأله جدا کردن یوسف(علیه السلام)از پدر و مادر در آیات فوق مطرح نیست
2 . درباره «صبر جمیل» به ذیل آیه 18 همین سوره مراجعه فرمایید.
3. «حرض» بر وزن «مرض» به معنى چیز فاسد و ناراحت کننده و در اینجا به معنى بیمار، نحیف، لاغر و مشرف به مرگ است.
4. «بَثّ» به معنى پراکندگى و نیز به معناى چیزى که نمى توان آن را کتمان کرد و در اینجا به معنى اندوه آشکار و پریشانىِ خاطر نمایان است.
سوره یوسف/ آیه 83 - 86سوره یوسف/ آیه 87 - 93
12
13
14
15
16
17
18
19
20
Lotus
Mitra
Nazanin
Titr
Tahoma