توحید ربوبیّت!

SiteTitle

صفحه کاربران ویژه - خروج
ورود کاربران ورود کاربران

LoginToSite

SecurityWord:

Username:

Password:

LoginComment LoginComment2 LoginComment3 .
SortBy
 
تفسیر نمونه جلد 16
سوره روم / آیه 37 - 40سوره روم / آیه 41 - 45


نخستین آیه مورد بحث، همچنان از «توحید ربوبیت» سخن مى گوید، و به تناسب بحثى که در آیات گذشته آمده بود، که بعضى از کم ظرفیتان با روى آوردن نعمت، مغرور، و با مواجه شدن بلا، مأیوس مى شوند، چنین مى فرماید: «آیا آنها نمى دانند که خداوند روزى را براى هر کس بخواهد گسترده و براى هر کس بخواهد تنگ مى سازد»؟ (أَ وَ لَمْ یَرَوْا أَنَّ اللّهَ یَبْسُطُ الرِّزْقَ لِمَنْ یَشاءُ وَ یَقْدِرُ).
نه ظهور نعمت ها باید مایه غرور و فراموشکارى و طغیان شود، و نه پشت کردن آن مایه یأس و نومیدى، که وسعت و ضیق روزى به دست خدا است، گاهى مصلحت را در اول مى بیند و گاه در دوم.
درست است که عالم، عالم اسباب است و آنها که تلاشگرند و سختکوشند معمولاً بهره بیشترى از روزى ها دارند، و آنها که تنبلند و سست و کم تلاش، بهره کمترى، ولى، در عین حال این یک قاعده کلى و همیشگى نیست، چرا که گاه افراد بسیار جدى و لایقى را مى بینیم که هر چه مى دوند به جائى نمى رسند، و به عکس، گاه افراد کم دست و پا را مشاهده مى کنیم که درهاى روزى از هر سو به روى آنها گشوده است!.
این استثناها گویا براى این است که، خداوند نشان دهد با تمام تأثیرى که در عالم اسباب آفریده، نباید در عالم اسباب گم شوند، و نباید فراموش کنند که در پشت این دستگاه، دست نیرومند دیگرى است که آن را مى گرداند.
گاه، چنان سخت مى گیرد که، هر چه انسان مى کوشد و به هر درى مى زند، همه درها را به روى خود بسته مى بیند، و گاه، آن چنان آسان مى گیرد که هنوز به سراغ درى نیامده در برابر او باز مى شود!.
این امر، که در زندگى خود کم و بیش با نمونه هاى آن روبرو بوده ایم، علاوه بر این که: با غرور نعمت و یأس ناشى از فقر، مبارزه مى کند، دلیلى است بر این که: در ماوراى اراده و خواست ما دست نیرومند دیگرى در کار است.
لذا، در پایان آیه مى گوید: «در این، نشانه هائى است از قدرت و عظمت خدا براى قومى که ایمان مى آورند» (إِنَّ فِی ذلِکَ لَآیات لِقَوْم یُؤْمِنُونَ).
بعضى از مفسران، سخنى به این مضمون نقل کرده اند: از عالمى پرسیدند: مَا الدَّلِیْلُ عَلى أَنَّ لِلْعالَمِ صانِعاً واحِداً؟: «چه دلیلى داریم که عالم را خالقى یکتا است»؟
گفت: سه دلیل: ذُلُّ اللَّبِیْبِ، وَ فَقْرُ الْأَدِیْبِ، وَ سُقْمُ الطَّبِیْبِ!: «عقب ماندگى افراد هوشیار، تنگدستى افراد هنرمند و سخنور، و بیمارى طبیبان»!.(1)
آرى، وجود این استثناها نشانه این است که، کار به دست دیگرى است، چنان که در حدیث معروفى از على(علیه السلام) مى خوانیم: عَرَفْتُ اللَّهَ سُبْحَانَهُ بِفَسْخِ الْعَزَائِمِ وَ حَلِّ الْعُقُودِ وَ نَقْضِ الْهِمَمِ: «من خداوند سبحان را از آنجا شناختم که (گاه) تصمیمهاى محکم، فسخ مى شود، و گاه گره ها گشوده و اراده هاى قوى نقض مى گردد و ناکام مى ماند».(2)

* * *

و از آنجا که هر نعمت و موهبتى، وظائف و مسئولیت هائى را همراه مى آورد، در آیه بعد روى سخن را به پیامبر(صلى الله علیه وآله) کرده، مى گوید: «چون چنین است حق بستگان و نزدیکان را ادا کن، و همچنین مسکینان و درراه ماندگان را» (فَآتِ ذَا الْقُرْبى حَقَّهُ وَ الْمِسْکِینَ وَ ابْنَ السَّبِیلِ).
 به هنگام وسعت روزى فکر نکن آنچه دارى از آن تو است، بلکه دیگران نیز در اموال تو حق دارند، از جمله خویشاوندان و افراد مستمندى که از شدت فقر زمین گیر شده اند، و همچنین افراد آبرومندى که دور از وطن، بر اثر حوادثى در راه مانده اند و محتاجند.
تعبیر به «حَقَّهُ» بیانگر این واقعیت است که، آنها در اموال انسان شریکند و اگر چیزى انسان مى پردازد، حق خود آنها را ادا مى کند و منتى بر گردن آنان ندارد.
جمعى از مفسران، مخاطب را در این آیه منحصراً پیامبر گرامى اسلام(صلى الله علیه وآله)دانسته اند، و «ذى القربى» را خویشاوندان او، در روایت معروفى از «ابو سعید خدرى» و غیر او، چنین نقل شده: «هنگامى که آیه فوق نازل شد پیغمبر گرامى اسلام(صلى الله علیه وآله) «فدک» را به «فاطمه» بخشید و تسلیم وى نمود» (لَمّا نَزَلَتْ هذِهِ الْآیَةُ عَلَى النَّبِى(صلى الله علیه وآله) أَعْطى فاطِمَةَ فَدَکاً وَ سَلَّمَهُ اِلَیْها).(3)
عین این مضمون، از امام باقر(علیه السلام) و امام صادق(علیه السلام) نقل شده است.(4)
این معنى در روایت بسیار مشروحى ضمن بیان گفتگوى بانوى اسلام «فاطمه زهراء»(علیها السلام) با «ابوبکر» از امام صادق(علیه السلام) آمده است.(5)
ولى جمعى دیگر از مفسران، خطاب را در این آیه عام گرفته اند، و شامل پیامبر(صلى الله علیه وآله) و غیر او مى دانند، طبق این تفسیر، همه مردم موظفند که حق خویشاوندان و ذى القربى خود را فراموش نکنند.
البته این دو تفسیر، منافاتى با هم ندارد و قابل جمع است، به این ترتیب که: مفهوم آیه، مفهوم گسترده اى است و پیامبر(صلى الله علیه وآله) و خویشاوندان او مخصوصاً  «فاطمه زهراء»(علیها السلام) مصداق اتمّ آن است.
و از اینجا روشن مى شود که، هیچ یک از تفاسیر فوق، با «مکّى» بودن این سوره منافات ندارد، چرا که مفهوم آیه، یک مفهوم جامعى است که هم در «مکّه» مى بایست به آن عمل شود، و هم در «مدینه» و حتى اعطاى «فدک» به «فاطمه»(علیها السلام) بر اساس این آیه، کاملاً قابل قبول است.
تنها چیزى که در اینجا باقى مى ماند جمله «لَمّا نَزَلَتْ هذِهِ الْآیَةُ...» در روایت «ابو سعید خدرى» است، که ظاهرش این است: اعطاى «فدک» بعد از نزول آیه بوده است، ولى اگر «لَمّا» را در اینجا به معنى علت بگیریم نه به معنى زمان خاص، این مشکل نیز حل مى شود، و مفهوم روایت این خواهد بود که: پیامبر(صلى الله علیه وآله) به خاطر این دستور الهى «فدک» را به «فاطمه»(علیها السلام) عطا کرد، به علاوه گاه آیاتى از قرآن دو بار نازل شده است.
اما این که: چرا از میان همه افراد نیازمند، و صاحب حق، تنها این سه گروه ذکر شده اند؟ ممکن است به خاطر اهمیت آنها باشد، زیرا حق خویشاوندان از هر حقى بالاتر است، و در میان محرومان و نیازمندان، مساکین و واماندگان در راه، از همه نیازمندترند.
و یا به خاطر نکته اى است که، «فخر رازى» در اینجا آورده، او مى گوید: «اصناف هشتگانه اى که مى بایست زکات به آنها پرداخت، در صورت وجوب زکات است، ولى سه گروهى که در این آیه ذکر شده اند، حتى در صورت تعلق نگرفتن زکات نیز کمک به آنها لازم است; چرا که بعضى از خویشاوندان واجب النفقه انسانند و «مسکین» فقیر محرومى است که اگر به او کمک نشود، چه بسا جانش به خطر بیفتد، همچنین «ابن السبیل» ممکن است در شرائطى باشد که با نرسیدن کمک تلف شود، ترتیبى که در ذکر این سه گروه، در آیه رعایت شده نیز، متناسب با ترتیب اهمیت آنها است».(6)
به هر حال، در پایان آیه، براى تشویق نیکوکاران، و ضمناً بیان شرط قبولى انفاق، مى فرماید: «این کار براى کسانى که تنها رضاى خدا را مى طلبند بهتر است» (ذلِکَ خَیْرٌ لِلَّذِینَ یُرِیدُونَ وَجْهَ اللّهِ).
«و کسانى که چنین کار نیکى را انجام مى دهند رستگارانند» (وَ أُولئِکَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ).
آنها، هم در این جهان رستگار خواهند شد، چرا که انفاق برکات عجیبى در همین زندگى همراه خود مى آورد، و هم در جهان دیگر، که انفاق، یکى از سنگین ترین اعمال در ترازوى سنجش الهى است.
با توجه به این که: «وجه اللّه» به معنى صورت جسمانى خداوند نیست، که او صورت جسمانى ندارد، بلکه به معنى ذات پاک پروردگار است، این آیه نشان مى دهد که، تنها مسأله انفاق و پرداختن حق خویشاوندان، و دیگر صاحبان حقوق کافى نیست، مهم آن است که با اخلاص، و نیت پاک و خالى از هرگونه ریا و خودنمائى و منت و تحقیر، و انتظار پاداش، توأم باشد.
ذکر این نکته نیز لازم است که، بر خلاف گفته بعضى از مفسران که تصریح کرده اند: انفاق، به خاطر رسیدن به بهشت مصداق «وجه اللّه» نیست، تمام کارهائى که انسان انجام مى دهد، و نوعى ارتباط با خدا دارد خواه براى رضاى او، یا رسیدن به پاداش او، یا نجات از کیفر او باشد، همه مصداق «وجه اللّه» است، هر چند مرحله عالى و کامل آن است که: جز عبودیت و اطاعت او را در نظر نگیرد.

* * *

در آیه بعد، به تناسب بحثى که از انفاق خالص در میان بود، به دو نمونه از انفاق ها که یکى براى خدا است، و دیگرى به منظور رسیدن به مال دنیا است، اشاره کرده، مى فرماید: «آنچه را به منظور جلب افزایش مى پردازید تا در اموال مردم فزونى گیرد، نزد خدا فزونى نخواهد یافت، و آنچه را به عنوان زکات مى پردازید، و تنها رضاى خدا را مى طلبید چنین کسانى داراى پاداش مضاعفند» (وَ ما آتَیْتُمْ مِنْ رِباً لِیَرْبُوَا فِی أَمْوالِ النّاسِ فَلایَرْبُوا عِنْدَ اللّهِ وَ ما آتَیْتُمْ مِنْ زَکاة تُرِیدُونَ وَجْهَ اللّهِ فَأُولئِکَ هُمُ الْمُضْعِفُونَ).
مفهوم جمله دوم، یعنى دادن زکات و انفاق کردن در راه خدا، که موجب اجر و پاداش فراوان مى باشد روشن است، ولى در مورد جمله اول، با توجه به این که: «ربا» در اصل به معنى «افزایش» است، تفسیرهاى گوناگونى گفته اند.
نخستین تفسیر که از همه روشن تر و با مفهوم آیه سازگارتر، و هماهنگ با روایاتى است که از اهل بیت(علیهما السلام) رسیده، این است که: منظور هدایائى است که بعضى از افراد براى دیگران ـ مخصوصاً صاحبان مال و ثروت ـ مى برند، به این منظور که پاداشى بیشتر و بهتر از آنها دریافت دارند.
بدیهى است، در این گونه هدایا، نه استحقاق طرف در نظر گرفته مى شود، و نه شایستگى ها و اولویت ها، بلکه تمام توجه به این است که این هدیه، به جائى داده شود که، بتواند مبلغ بیشترى را صید کند!، و طبیعى است این چنین هدایا که جنبه اخلاص در آن نیست از نظر اخلاقى و معنوى، فاقد ارزش مى باشد.
بنابراین، مراد از «ربا»، در این آیه همان «هدیه و عطیه» است و منظور از جمله «لِیَرْبُوَا فِی أَمْوالِ النّاسِ» گرفتن پاداش بیشتر از مردم است.
بدون شک، گرفتن چنین پاداشى حرام نیست، چون شرط و قراردادى در کار نبوده، ولى فاقد ارزش معنوى و اخلاقى است، و لذا در روایات متعددى که  از امام صادق(علیه السلام) در منابع معروف حدیث آمده است، از آن به «رباى حلال» تعبیر شده است، در مقابل «رباى حرام» که در آن شرط و قراردادى گذارده مى شود.
در حدیثى که در کتاب «تهذیب الاحکام» از امام صادق(علیه السلام) در تفسیر آیه فوق نقل شده چنین مى خوانیم: هُوَ هَدِیَّتُکَ اِلَى الرَّجُلِ تَطْلُبُ مِنْهُ الثَّوابَ أَفْضَلُ مِنْها فَذلِکَ رَباً یُؤْکَلُ: «منظور هدیه اى است که به دیگرى مى پردازى و هدفت این است که بیشتر از آن پاداش دهد این رباى حلال است».
در حدیث دیگرى از همان امام(علیه السلام) مى خوانیم: الرِّبَا رِبَائانِ أَحَدُهُمَا حَلَالٌ، وَ الْآخَرُ حَرَامٌ، فَأَمَّا الْحَلالُ فَهُوَ أَنْ یُقْرِضَ الرَّجُلُ أَخاهُ قَرْضاً یُرِیْدُ أَنْ یَزِیدَهُ وَ یُعَوِّضَهُ بِأَکْثَرَ مِمَّا یَأْخُذَهُ بِلا شَرْط بَیْنَهُمَا، فَإِنْ أَعْطَاهُ أَکْثَرَ مِمَّا أَخَذَهُ عَلى غَیْرِ شَرْط بَیْنَهُمَا فَهُوَ مُبَاحٌ لَهُ وَ لَیْسَ لَهُ عِنْدَ اللَّهِ ثَوَابٌ فِیمَا أَقْرَضَهُ، وَ هُوَ قَوْلُهُ فَلایَرْبُوا عِنْدَ اللّهِ، وَ أَمَّا الْحَرَامُ فَالرَّجُلُ یُقْرِضُ قَرْضاً وَ یَشْتَرِطُ أَنْ یَرُدَّ أَکْثَرَ مِمَّا أَخَذَهُ فَهَذَا هُوَ الْحَرَامُ:
«ربا بر دو گونه است: یکى «حلال» و دیگرى «حرام»، اما «رباى حلال» آن است که انسان به برادر مسلمانش قرضى دهد، به این امید که او به هنگام باز پس دادن، چیزى بر آن بیفزاید، بى آن که شرطى در میان این دو باشد، در این صورت اگر شخص وام گیرنده چیزى بیشتر به او بدهد ـ بى آن که شرط کرده باشد ـ این افزایش براى او حلال است، ولى ثوابى از قرض دادن خود نخواهد برد، و این همان است که قرآن در جمله «فَلایَرْبُوا عِنْدَ اللّهِ» بیان کرده، اما «رباى حرام» آن است که انسان قرضى به دیگرى بدهد و شرط کند که بیش از آنچه وام گرفته به او باز پس گرداند، این رباى حرام است».(7)
تفسیر دیگرى که براى آیه ذکر کرده اند، این است که: منظور رباى حرام است و در حقیقت طبق این تفسیر، قرآن مى خواهد ربا را با انفاق هاى خالصانه مقایسه کند، و بگوید: «ربا» گرچه ظاهراً افزایش مال است، اما نزد پروردگار افزایش نیست، افزایش واقعى در انفاق فى سبیل اللّه است.
و بر این اساس، آیه را مقدمه اى مى دانند بر مسأله تحریم ربا، که نخست قبل از هجرت پیامبر(صلى الله علیه وآله) به صورت یک اندرز اخلاقى بیان شد، و بعد از هجرت در سه سوره دیگر قرآن (سوره بقره، آل عمران و نساء) تحریم آن به صورت تدریجى پیاده گشت (و ما نیز بر همین اساس در جلد دوم تفسیر نمونه، صفحه 270 اشاره اى داشتیم).
البته میان این دو معنى، تضادى نیست، و مى توان آیه را به معنى وسیعى تفسیر کرد، که هم «رباى حلال» و هم «رباى حرام» در آن جمع باشد، و هر دو در برابر انفاق فى سبیل اللّه قرار گیرد، اما تعبیرات آیه با تفسیر اول سازگارتر است.
زیرا ظاهر آیه این است که، در اینجا عملى انجام شده که ثوابى ندارد و مباح است چون مى گوید: این کار در نزد خدا افزایشى نمى آورد، و این تناسب با رباى حلال دارد که نه ثواب دارد و نه گناهى، ولى چیزى نیست که موجب خشم و غضب پروردگار گردد، و گفتیم روایات اسلامى نیز ناظر به آن است.
ذکر این نکته نیز لازم است که: «مُضْعِفُون» که صیغه اسم فاعل است در اینجا به معنى مضاعف کننده نیست، بلکه به معنى صاحب پاداش مضاعف است، زیرا اسم فاعل در لغت عرب گاه به معنى صاحب چیزى مى آید مانند «موسر» یعنى «صاحب مال فراوان».
این موضوع را نیز نباید از نظر دور داشت که، «ضِعْف» و «مضاعف» در  لغت عرب، به معنى دو چندان نیست، بلکه دو برابر و چندین برابر را شامل مى شود و حداقل در مورد آیه، ده برابر است (چنان که قرآن مى گوید: مَنْ جاءَ بِالْحَسَنَةِ فَلَهُ عَشْرُ أَمْثالِها).(8)
و در مورد «قرض» به هیجده برابر مى رسد، چنان که در حدیثى از امام صادق(علیه السلام) مى خوانیم: عَلَى بَابِ الْجَنَّةِ مَکْتُوبٌ الْقَرْضُ بِثَمَانِىَ عَشَرَ وَ الصَّدَقَةُ بِعَشَرَة: «بر در بهشت نوشته شده است: پاداش «قرض» هیجده برابر و «صدقه» ده برابر است».(9)
و در مورد «انفاق فى سبیل اللّه» گاه، به هفتصد برابر و بیشتر مى رسد چنان که در آیه 261 سوره «بقره» آمده است.

* * *
در آخرین آیه مورد بحث، بار دیگر به مسأله مبدأ و معاد، که موضوع اساسى در بسیارى از آیات این سوره بود، باز مى گردد، و خدا را با چهار وصف، توصیف مى کند، تا هم اشاره اى به توحید و مبارزه با شرک باشد، و هم دلیلى بر معاد، مى فرماید: «خداوند همان کسى است که شما را آفرید، سپس روزى داد، بعد مى میراند و بعد زنده مى کند» (اللّهُ الَّذِی خَلَقَکُمْ ثُمَّ رَزَقَکُمْ ثُمَّ یُمِیتُکُمْ ثُمَّ یُحْیِیکُمْ).
«آیا هیچ یک از شریکانى که شما براى خدا ساخته اید، توانائى بر چیزى از این کارها دارند»؟ (هَلْ مِنْ شُرَکائِکُمْ مَنْ یَفْعَلُ مِنْ ذلِکُمْ مِنْ شَیْء).
«منزه است خدا، و برتر است از آنچه آنها شریک براى او قرار مى دهند» (سُبْحانَهُ وَ تَعالى عَمّا یُشْرِکُونَ).
مسلّم است هیچ یک از مشرکان، معتقد نبودند که آفرینش به وسیله بت ها  صورت گرفته، یا این که روزى آنها به دست بتها است، و یا پایان عمرشان; چرا که آنها این معبودان ساختگى را واسطه میان خود و خدا و شفیعانى مى پنداشتند، نه خالق آسمان و زمین و روزى دهنده، بنابراین پاسخ این سؤالات منفى است و استفهام، استفهام انکارى مى باشد.
مطلب دیگرى که در اینجا مورد سؤال قرار مى گیرد این است: آنها معمولاً معتقد به حیات بعد از مرگ نبودند، چگونه قرآن در آخرین توصیف پروردگار روى آن تکیه مى کند؟.
این تعبیر، ممکن است به خاطر آن باشد که، مسأله معاد و حیات پس از مرگ ـ همان گونه که در بحث هاى معاد گفته ایم ـ جنبه فطرى دارد، و قرآن در اینجا نه بر معتقدات آنها، که بر فطرت آنها تکیه مى کند.
به علاوه، گاه مى شود که: یک گوینده توانا هنگامى که با کسى روبرو مى شود که مطلبى را منکر است، آن را همراه با حقایق دیگرى که مورد قبول او است ذکر مى کند، و قاطعانه روى آن تکیه مى نماید، تا اثر خود را ببخشد، و او را از مرکب انکار پائین آورد.
از همه اینها گذشته، میان قدرت خدا بر زندگى نخستین، و زندگى بعد از مرگ، رابطه ناگسستنى است، و با توجه به این رابطه منطقى هر دو در یک عبارت آمده است.
به هر حال، قرآن مى گوید: وقتى تمام این امور (خلقت و روزى و مرگ و حیات) به دست او است، عبادت و پرستش هم باید منحصر به او باشد، و با جمله «سُبْحانَهُ وَ تَعالى عَمّا یُشْرِکُونَ» این حقیقت را بازگو مى کند که، آنها مقام پروردگار را فوق العاده پائین آوردند، که در کنار بت ها و معبودان ساختگى قرار مى دهند.

* * *
 
1 ـ تفسیر «روح البیان»، جلد 7، صفحه 39، ذیل آیه مورد بحث.
2 ـ «نهج البلاغه»، کلمات قصار، جمله 250.
3 و 4 ـ «مجمع البیان»، جلد 8، صفحه 306، ذیل آیات مورد بحث.
5 ـ تفسیر «على بن ابراهیم»، طبق نقل «نور الثقلین»، جلد 4، صفحه 186.
6 ـ تفسیر «کبیر فخر رازى»، ذیل آیات مورد بحث.
7 ـ تفسیر «نور الثقلین»، جلد 4، صفحات 189 و 190.
8 ـ انعام، آیه 160.
9 ـ «نور الثقلین»، جلد 4، صفحه 190.
سوره روم / آیه 37 - 40سوره روم / آیه 41 - 45
12
13
14
15
16
17
18
19
20
Lotus
Mitra
Nazanin
Titr
Tahoma