فطرت توحیدى!

SiteTitle

صفحه کاربران ویژه - خروج
ورود کاربران ورود کاربران

LoginToSite

SecurityWord:

Username:

Password:

LoginComment LoginComment2 LoginComment3 .
SortBy
 
تفسیر نمونه جلد 16
سوره روم / آیه 33 - 36 سوره روم / آیه 37 - 40

نخستین آیه مورد بحث، در حقیقت استدلال و تأکیدى است بر بحث گذشته، در زمینه فطرى بودن توحید و شکوفا شدن این نور الهى در شدائد و سختى ها.
مى فرماید: «هنگامى که مختصر ضررى به انسان ها برسد، پروردگارشان را مى خوانند، و به سوى او انابه مى کنند» (وَ إِذا مَسَّ النّاسَ ضُرٌّ دَعَوْا رَبَّهُمْ مُنِیبِینَ إِلَیْهِ).
ولى آن چنان کم ظرفیت و کوتاه فکر، و اسیر تعصب و تقلید کورکورانه از نیاکان مشرک خود هستند، که: «به مجرد این که حوادث سخت بر طرف مى شود و نسیم آرامش مىوزد و خداوند رحمتى از سوى خودش به آنها مى چشاند، گروهى از آنان نسبت به پروردگارشان مشرک مى شوند» (ثُمَّ إِذا أَذاقَهُمْ مِنْهُ رَحْمَةً إِذا فَرِیقٌ مِنْهُمْ بِرَبِّهِمْ یُشْرِکُونَ).
تعبیر به «مَسَّ النّاسَ ضُرٌّ» اشاره به مختصر ناراحتى است.
همان گونه که تعبیر به «إِذا أَذاقَهُمْ مِنْهُ رَحْمَةً» (رحمتى از سوى خود به آنها مى چشاند) اشاره به رسیدن به مختصر نعمت است; زیرا تعبیر چشیدن در این گونه موارد در امور کم و جزئى اطلاق مى شود، مخصوصاً با ذکر کلمه «ضرّ» و «رحمة» به صورت نکره.
یعنى گروهى چنانند که با مختصر مشکلى به سراغ «اللّه» مى روند، و پرده ها از روى فطرت توحیدیشان به کنار مى رود، اما با مختصر نعمتى به کلى تغییر مسیر داده و مست و غافل مى شوند، و همه چیز را به دست فراموشى مى سپارند.
البته، در مورد اول به صورت کلى مى گوید: همه مردم چنین هستند که در  مشکلات به یاد خدا مى افتند; زیرا وجود فطرت توحیدى، همگانى است.
اما در مورد دوم، یعنى نعمت، تنها از گروهى یاد مى کند که راه شرک را مى پویند; چرا که گروهى از بندگان خدا هم در مشکلات به یاد او هستند و هم در نعمت ها، هرگز تغییرات زندگى آنها را از یاد حق غافل نمى کند.
تکیه روى «مُنِیبِینَ إِلَیْهِ» با توجه به مفهومى که براى «انابه» سابقاً ذکر کردیم، که «انابه» از ماده «نوب» به معنى بازگشت مکرر به چیزى است، اشاره لطیفى به این معنى مى باشد که: پایه و اساس در فطرت انسان، توحید و خدا پرستى است، و شرک امر عارضى است که وقتى از آن قطع امید مى کند خواه ناخواه به سوى ایمان و توحید بازمى گردد.
جالب این که، «رحمت» در آیه فوق از ناحیه خدا شمرده شده، اما «ضرّ» و ناراحتى، اسناد به او داده نشده است، زیرا بسیارى از گرفتارى ها و مشکلات ما نتیجه اعمال و گناهان خود ما است، اما رحمت ها، همه به خدا باز مى گردد، خواه به طور مستقیم یا غیر مستقیم.
کلمه «رَبِّهِم» که دو بار در آیه ذکر شده، تأکیدى است بر این که، انسان ربوبیت و تدبیر الهى را بر وجود خویش احساس مى کند، اگر تعلیمات غلط او را به سوى شرک، سوق ندهد.
ذکر این نکته نیز لازم است که، ضمیر در «مِنْهُ» به خدا بازمى گردد، و تأکیدى است بر این حقیقت، که تمام نعمت ها از ناحیه او است، بسیارى از مفسران مانند نویسندگان «المیزان»، «تبیان» و «ابوالفتوح رازى» همین معنى را اختیار کرده اند، هر چند بعضى دیگر، مانند «فخر رازى» این ضمیر را به «ضرّ» بازگردانده، و آیه را چنین معنى کرده: «هنگامى که خداوند رحمتى بعد از مضرت و ناراحتى به آنها مى رساند گروهى مشرک  مى شوند» (بنابراین «مِن» در اینجا به  معنى بدلیّت است).
ولى روشن است: تفسیر اول با ظاهر آیه سازگارتر مى باشد.

* * *

در آیه بعد، به عنوان تهدید به این افراد کم ظرفیت مشرک، که به هنگام نیل به نعمت ها، خدا را به دست فراموشى مى سپارند، مى گوید: «بگذار نعمت هائى را که ما به آنها داده ایم کفران کنند» و هر کار از دستشان ساخته است انجام دهند (لِیَکْفُرُوا بِما آتَیْناهُمْ).
«و تا مى توانید از این نعمت هاى زودگذر دنیا بهره گیرید» (فَتَمَتَّعُوا).
«اما به زودى نتیجه شوم اعمال خویش را خواهید دانست» (فَسَوْفَ تَعْلَمُونَ).(1)
گرچه مخاطب، مشرکانند، ولى بعید نیست آیه مفهوم وسیعى داشته باشد، که تمام کسانى را که به هنگام رو آوردن نعمت ها خدا را فراموش کرده، و تنها به تمتع و بهره گیرى از این نعم پرداخته، و بخشنده نعمت ها را از یاد مى برند، شامل گردد.
بدیهى است به کار بردن «صیغه امر» در اینجا به عنوان تهدید است.

* * *

در آیه بعد، براى محکوم ساختن این گروه مشرک، سخن را در قالب استفهام آمیخته با توبیخ در آورده، مى گوید: «آیا ما دلیل محکمى بر آنها نازل کردیم، دلیلى که از شرک آنها سخن مى گوید و خبر مى دهد»؟! (أَمْ أَنْزَلْنا عَلَیْهِمْ  سُلْطاناً فَهُوَ یَتَکَلَّمُ بِما کانُوا بِهِ یُشْرِکُونَ).
«أَم» در اینجا براى استفهام است، و استفهام جنبه انکارى و توبیخ را دارد، یعنى پیروى از این راه و رسم، یا باید به خاطر نداى فطرت باشد، یا حکم عقل، یا فرمان خدا، اما وجدان و فطرت آنها که در شدائد و سختى ها آشکار مى شود، فریاد توحید مى کشد، عقل نیز مى گوید: باید به سراغ کسى رفت که «واهب النعم» است.
باقى مى ماند حکم خدا، که در این آیه مورد نفى قرار گرفته که ما هرگز چنین دستورى به آنها نداده ایم، بنابراین، آنها در این اعتقاد خود، به هیچ اصل قابل قبولى متکى نیستند.
«سُلْطان» به معنى چیزى است که مایه سلطه و پیروزى مى گردد، و در اینجا به معنى دلیل محکم و قانع کننده است.
تعبیر به «یَتَکَلَّمُ» (سخن مى گوید) یک نوع تعبیر مجازى است، که به هنگام روشن بودن یک دلیل، تعبیر مى کنیم: «این دلیلى است گویا که با انسان حرف مى زند».
بعضى از مفسران، احتمال داده اند: «سلطان» در اینجا به معنى فرشته اى است صاحب قدرت، که در این صورت تکلم به معنى حقیقى خواهد بود، یعنى ما فرشته اى که پیام آور شرک باشد، براى آنها نفرستادیم، تا با آنها در این زمینه سخن گوید.
ولى تفسیر اول روشن تر است.

* * *

بالاخره، آخرین آیه مورد بحث که ترسیم دیگرى از طرز فکر و روحیه این جاهلان کم ظرفیت است، چنین مى گوید: «هنگامى که رحمتى به مردم بچشانیم  خوشحال و مغرور مى شوند، و هر گاه بلا و رنج و دردى به خاطر اعمالى که انجام داده اند، به آنها برسد ناگهان مأیوس و نومید مى گردند» (وَ إِذا أَذَقْنَا النّاسَ رَحْمَةً فَرِحُوا بِها وَ إِنْ تُصِبْهُمْ سَیِّئَةٌ بِما قَدَّمَتْ أَیْدِیهِمْ إِذا هُمْ یَقْنَطُونَ).
در حالى که مؤمنان راستین، کسانى هستند که، نه به هنگام نعمت گرفتار غرور و غفلت مى شوند، و نه به هنگام مصیبت، گرفتار یأس و نومیدى، نعمت را از خدا مى دانند و شکر به درگاه او مى برند، و مصیبت را آزمون و امتحان، و یا نتیجه اعمال خویش محسوب مى دارند و صبر مى کنند و رو به درگاه او مى آورند.
افراد بى ایمان در میان «غرور» و «یأس» دست و پا مى زنند، و افراد با ایمان در میان «شکر» و «صبر» قرار دارند.
ضمناً، از این آیه به خوبى استفاده مى شود که لااقل، بخشى از مصائب و گرفتارى هائى که دامان انسان را مى گیرد، نتیجه اعمال و گناهان او است، خدا مى خواهد به این وسیله به آنها هشدار دهد و آنان را پاک کرده و به سوى خود آورد.
این نکته نیز لازم به یادآورى است که جمله «فَرِحُوا بِها» در اینجا تنها به معنى خوشحال شدن به نعمت نیست، بلکه منظور شادى توأم با غرور و یک نوع مستى و بى خبرى است، همان حالتى که به افراد کم مایه به هنگامى که به نوائى مى رسند دست مى دهد، و گرنه شادى توأم با شکر، و توجه به خدا نه تنها بد نیست بلکه به آن دستور داده شده است: «قُلْ بِفَضْلِ اللّهِ وَ بِرَحْمَتِهِ فَبِذلِکَ فَلْیَفْرَحُوا».(2)
تعبیر به «ما قَدَّمَتْ أَیْدِیهِمْ» که معاصى را به دستها نسبت مى دهد، به خاطر  این است که: بیشترین اعمال انسان، به کمک دست او انجام مى شود، هر چند گناهانى با قلب یا با چشم و زبان نیز، صورت مى گیرد، اما فزونى اعمال دست، موجب این تعبیر شده است.
در اینجا سؤالى پیش مى آید که، آیا این آیه با آیه سى و سوم همین سوره (دو آیه قبل) تضاد ندارد؟!، چون در این آیه سخن از یأس آنها به هنگام مصائب است، در حالى که آیه گذشته از توجه آنها به خدا به هنگام بروز مشکلات و شدائد سخن مى گوید، خلاصه، آن یکى سخن از امیدوارى مى گوید و این، سخن از یأس؟
اما با توجه به یک نکته، پاسخ این سؤال روشن مى شود و آن این که:
در آیه گذشته، بحث از مسأله «ضرّ» یعنى حوادث زیانبار مانند طوفان ها و زلزله ها و شدائد دیگر در میان بود، که عموم مردم ـ اعم از موحد و مشرک ـ در این حال به یاد خدا مى افتند، و این یکى از نشانه هاى فطرت توحیدى است.
اما در آیه مورد بحث، سخن از بازتاب هاى معاصى انسان است و یأس ناشى از آن، زیرا بعضى از افراد چنانند که اگر عمل نیکى انجام دهند مغرور مى شوند، و خود را مصون از عذاب الهى مى شمرند، و هنگامى که کار بدى انجام دهند و عکس العملش دامن آنها را بگیرد، یأاس از رحمت خدا سراسر وجودشان را احاطه مى کند، هم آن «عُجْب» و غرور مذموم است، و هم این «یأس و نومیدى» از رحمت خدا.
بنابراین هر یک از دو آیه، مطلبى را مطرح کرده که از دیگرى جدا است.

* * *


1 ـ لام در جمله «لِیَکْفُرُوا» لام امر است و این امر به عنوان تهدید مى باشد و جمله «تَمَتَّعُوا» نیز امر دیگرى است که آن هم جنبه تهدید دارد، هر چند اولى به صورت امر غائب و دومى به صورت امر حاضر است گوئى در آغاز آنها را غائب فرض کرده و سپس براى شدت بخشیدن در تهدید، آنها را مواجه قرار مى دهد و مخاطب مى سازد ولى بعضى از مفسران لام را لام عاقبت دانسته اند یعنى سرانجام کار آنها کفران به نعمت هاى الهى شده، ولى معنى اول با ذیل آیه سازگارتر است.
2 ـ یونس، آیه 58.
سوره روم / آیه 33 - 36 سوره روم / آیه 37 - 40
12
13
14
15
16
17
18
19
20
Lotus
Mitra
Nazanin
Titr
Tahoma