توحید مالکیت خداوند

SiteTitle

صفحه کاربران ویژه - خروج
ورود کاربران ورود کاربران

LoginToSite

SecurityWord:

Username:

Password:

LoginComment LoginComment2 LoginComment3 .
SortBy
 
تفسیر نمونه جلد 16
سوره روم / آیه 26 - 29 سوره روم / آیه 30 - 32

در آیات گذشته، بحث هائى پیرامون «توحید خالقیت» و «توحید ربوبیت» آمد، نخستین آیه مورد بحث، از یکى دیگر از شاخه هاى توحید که «توحید مالکیت» است سخن مى گوید.
مى فرماید: «تمام کسانى که در آسمان ها و زمین هستند از آن او مى باشند» (وَ لَهُ مَنْ فِی السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ).
و چون همه از آن اویند، «در برابر او خاضع و مطیع اند» (کُلٌّ لَهُ قانِتُونَ).
روشن است: منظور از مالکیت و همچنین مطیع بودن، مالکیت و مطیع بودن تکوینى است، یعنى از نظر قوانین آفرینش، زمام امر همه در دست او است، و همه خواه ناخواه، تسلیم قوانین او در جهان تکوینند.
حتى گردنکشان یاغى، و گنهکاران قانون شکن نیز، مجبورند سر بر فرمان قوانین تکوینى خدا بگذارند.
دلیل این «مالکیت» همان خالقیت و ربوبیت او است، کسى که در آغاز موجودات را آفریده و تدبیر آنها را بر عهده دارد، مسلماً مالک اصلى نیز باید او باشد، نه غیر او.
و از آنجا که همه موجودات جهان هستى، در این امر یکسانند، روشن مى شود: هیچ شریکى براى او در مالکیت وجود ندارد، حتى معبودهاى پندارى  مشرکان نیز، مملوک مالک الملوکند و سر بر فرمان او دارند.
ضمناً باید توجه داشت: «قانت» از ماده «قنوت»، در اصل به معنى ملازمت اطاعت، توأم با خضوع است (چنان که راغب در مفردات گفته است).
در حدیثى از پیامبر گرامى اسلام(صلى الله علیه وآله) مى خوانیم: کُلُّ قُنُوت فِى الْقُرْآنِ فَهُوَ طاعَةٌ: «هر قنوتى در قرآن به معنى اطاعت است».
منتهى گاه، اطاعت تکوینى، و گاه، تشریعى است.
و این که: بعضى از مفسران «قانتون» را در اینجا به معنى «قائِمُونَ بِالشَّهادَةِ عَلى وَحْدانِیَّتِهِ» گرفته اند،(1) در حقیقت، بیان یکى از مصداق هاى اطاعت است، چرا که شهادت به وحدانیت خدا، نوعى اطاعت او است.

* * *

و از آنجا که در سلسله آیاتى که گذشت، و نیز بعداً خواهد آمد، مسائل مربوط به مبدأ و معاد، همچون تار و پود یک پارچه، درهم انسجام یافته، در آیه بعد، باز به مسأله معاد بر مى گردد، و مى گوید: «او کسى است که آفرینش را آغاز کرد، سپس آن را باز مى گرداند، و این براى او آسان تر است»! (وَ هُوَ الَّذِی یَبْدَؤُا الْخَلْقَ ثُمَّ یُعِیدُهُ وَ هُوَ أَهْوَنُ عَلَیْهِ).(2)
قرآن، در این آیه با کوتاه ترین استدلال، مسأله «امکان معاد» را اثبات کرده است، مى گوید: شما معتقدید آغاز آفرینش از او است، بازگشت مجدد که از آن  آسان تر است چرا از او نباشد؟
دلیل آسان تر بودن «اعاده» از «آغاز» این است که، در آغاز اصلاً چیزى نبود و خدا آن را ابداع کرد، ولى در اعاده، لااقل مواد اصلى موجود است، قسمتى در لابلاى خاک هاى زمین، و بخشى در فضا پراکنده مى باشد، تنها مسأله همان نظام دادن و صورت بندى آن است.
ولى توجه به یک نکته، در اینجا ضرورى است که، تعبیر به آسان بودن و سخت بودن، از دریچه فکر ما است، والاّ براى وجودى که بى نهایت است «سخت» و «آسان» هیچ تفاوتى ندارد، اصولاً سخت و آسان در جائى مفهوم دارد که سخن از قدرت محدودى در میان باشد که از عهده کارى به خوبى برآید، و از عهده کار دیگرى به زحمت، اما هنگامى که سخن از قدرت نامحدود در میان است، سخت و آسان بى معنى مى شود.
به تعبیر دیگر، برداشتن عظیم ترین کوه هاى روى زمین براى خداوند به همان اندازه آسان است که برداشتن یک پر کاه!
و شاید به همین دلیل، بلافاصله در ذیل آیه مى فرماید: «و براى خدا است توصیف برتر در آسمان و زمین» (وَ لَهُ الْمَثَلُ الْأَعْلى فِی السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ).
چرا که هر وصف کمالى در آسمان و زمین، درباره هر موجودى تصور کنید از علم و قدرت و مالکیت و عظمت وجود و کرم، مصداق اتم و اکمل آن نزد خدا است، چرا که همه محدودش را دارند، و او نامحدودش را، اوصاف همه عارضى است، و اوصاف او ذاتى و او منبع اصلى همه کمالات است.
حتى الفاظ ما، که غالباً براى بیان مقاصد روزمره ما است بیانگر اوصاف او نمى تواند باشد، همان گونه که در تعبیر «أهون» (آسان تر) نمونه آن را دیدیم.
جمله فوق همانند چیزى است که در سوره «اعراف» آیه 180 آمده: وَ لِلّهِ  الْأَسْماءُ الْحُسْنى فَادْعُوهُ بِها: «براى خدا بهترین نام ها است او را با آنها بخوانید» و در سوره «شورى»، آیه 11 آمده است: لَیْسَ کَمِثْلِهِ شَیْءٌ: «هیچ چیز در عالم همانند خدا نیست».
سرانجام، در پایان آیه، به عنوان تأکید یا به عنوان یک دلیل، مى گوید: «و او است عزیز و حکیم» (وَ هُوَ الْعَزِیزُ الْحَکِیمُ).
عزیز است و شکست ناپذیر، اما در عین قدرت نامحدودش، کارى بى حساب انجام نمى دهد، و همه افعالش بر طبق حکمت است.

* * *

بعد از بیان قسمتى دیگر، از دلائل توحید و معاد، در آیات گذشته، به ذکر دلیلى بر نفى شرک به صورت بیان یک مثال، پرداخته، مى گوید: «خداوند مثالى از خودتان براى شما زده است» (ضَرَبَ لَکُمْ مَثَلاً مِنْ أَنْفُسِکُمْ).
و آن مثال این است: اگر بردگان و مملوک هائى در اختیار شما باشد «آیا این مملوک هایتان هرگز شریک شما در روزى هائى که به شما داده ایم، مى باشند»؟! (هَلْ لَکُمْ مِنْ ما مَلَکَتْ أَیْمانُکُمْ مِنْ شُرَکاءَ فِی ما رَزَقْناکُمْ).
«آن چنان که هر دو با هم کاملاً مساوى باشید»؟ (فَأَنْتُمْ فِیهِ سَواءٌ).
«آن چنان که بیم داشته باشید آنها مستقلاً و بدون اجازه شما در اموالتان تصرف کنند، همان گونه در مورد شرکاى آزاد، در اموال یا میراث خود بیم دارید»؟ (تَخافُونَهُمْ کَخِیفَتِکُمْ أَنْفُسَکُمْ).
یا آن چنان که شما حاضر نیستید، بدون اجازه آنها دخل و تصرفى در اموالتان کنید؟
وقتى در مورد بردگانتان، که «ملک مجازى» شما هستند، این چنین امرى را نادرست و غلط مى دانید، چگونه مخلوقات را که ملک حقیقى خدا هستند،  شریک او مى پندارید؟ یا پیامبرانى همچون مسیح، یا فرشتگان خدا، یا مخلوقاتى همچون جن، و یا بتهاى سنگى و چوبى را، شرکاء خدا مى شمرید؟ این چه قضاوت زشت و دور از منطقى است؟!
«مملوک هاى مجازى» که به سرعت ممکن است آزاد شوند، و در ردیف شما قرار گیرند (همان گونه که در اسلام این طرح ریخته شده) هرگز در حال مملوک بودن، در ردیف مالک خود قرار نمى گیرند، و حق دخالت در قلمرو او را ندارند، چگونه «مملوک هاى حقیقى» که ذات و وجودشان متعلق به خدا است، و محال است این تعلق و وابستگى از آنها سلب شود، و هر چه دارند از او دارند، و بدون او هیچ و پوچند، چگونه، آنها را به عنوان شریک خدا انتخاب کرده اید؟
بعضى از مفسران گفته اند: که این آیه، ناظر به سخنى است که مشرکان قریش به هنگام مراسم حج و گفتن «لبیک» ذکر مى کردند، چرا که آنها مى گفتند:
«لَبَّیْکَ اللَّهُمَّ لَبَّیْکَ لا شَرِیک لَکَ، إِلاّ شَرِیکاً هُوَ لَکَ، تَمْلِکُهُ وَ ما مَلَکَ!» که محتواى آن این بود: «خداوندا تو شریکى دارى که مالک او و مالک املاک او هستى»!.(3)
بدیهى است، این شأن نزول، مانند سائر شأن نزول ها معناى آیه را محدود نمى کند.
و در هر حال، آیه پاسخى است به همه مشرکان، و از زندگى خود آنها که بر مدار بردگى مى چرخید، گرفته، و بر آنها احتجاج مى کند.
تعبیر به «ما رَزَقْناکُم» اشاره به این نکته است که، شما نه مالک واقعى این بردگان هستید، و نه مالک واقعى اموالتان، چرا که همه، از آن خدا است، اما با این  حال حاضر نیستید، اموال مجازى خود را به مملوک هاى مجازى خود واگذار کنید، و آنها را شریک خود بشمارید، در حالى که از نظر تکوینى مشکل و محالى لازم نمى آید، زیرا سخن در محور اعتباریات دور مى زند.
اما تفاوت خدا با مخلوقاتش، یک تفاوت تکوینى و غیر قابل تغییر است، و شریک قرار دادن آنها محال است، محال.
از سوى دیگر، پرستش یک موجود، یا به خاطر عظمت او است، یا به خاطر سود و زیانى است که از او به انسان مى رسد، اما این معبودان ساختگى نه آن را دارند، نه این!.(4)
و در دنباله آیه، براى تأکید بر دقت هر چه بیشتر، بر مضمون این سؤال، مى فرماید: «این گونه آیات خود را براى افرادى که تعقل مى کنند، تشریح مى کنیم» (کَذلِکَ نُفَصِّلُ الْآیاتِ لِقَوْم یَعْقِلُونَ).
آرى، با ذکر مثال هاى روشن از متن زندگى خود شما، حقایق را بازگو مى کنیم، تا اندیشه خود را به کار اندازید، و لااقل چیزى را که حتى براى خود نمى پسندید، براى پروردگار جهان قائل نشوید.

* * *

ولى این آیات بینات، و این گونه مثال هاى واضح و روشن، براى صاحبان اندیشه است، نه ظالمان هواپرست بى دانشى که پرده هاى جهل و نادانى بر قلب آنها فرو افتاده، و خرافات و تعصبات جاهلى، فضاى فکر آنها را تیره و تار کرده.
لذا در آیه بعد مى افزاید: «ظالمان از هوا و هوس هاى خویش بدون علم و  آگاهى پیروى مى کنند و تابع هیچ منطقى نیستند» (بَلِ اتَّبَعَ الَّذِینَ ظَلَمُوا أَهْواءَهُمْ بِغَیْرِ عِلْم).
اینها را خداوند به خاطر اعمالشان در وادى ضلالت افکنده است «و چه کسى مى تواند آنها را که خدا گمراه کرده است، هدایت کند»؟! (فَمَنْ یَهْدِی مَنْ أَضَلَّ اللّهُ).
تعبیر به «ظَلَمُوا» به جاى «اشرکوا» اشاره به این است که: «شرک» خود بزرگترین «ظلم» محسوب مى شود، ظلم بر خالق از این نظر که مخلوقش را هم ردیف او قرار داده اند (و مى دانیم ظلم این است که چیزى را در غیر جاى خود قرار دهند).
و ظلم بر خلق خدا، که آنها را از راه خیر و سعادت، که راه توحید است باز داشته اند.
و ظلم بر خویشتن، که تمام سرمایه هاى وجود خود را بر باد داده و در بیراهه سرگردان شده اند.
ضمناً، این تعبیر، مقدمه اى است براى جمله بعد، که اگر خداوند آنها را از طریق حق گمراه ساخته، به خاطر ظلمشان است، همان گونه که در سوره «ابراهیم» آیه 27 مى خوانیم: وَ یُضِلُّ اللّهُ الظّالِمِیْنَ: «خداوند ظالمان را گمراه مى سازد».
و مسلّم است کسانى را که خدا رهایشان سازد، و به خویشتن واگذار کند، «براى آنها هیچ یار و یاورى نخواهد بود» (وَ ما لَهُمْ مِنْ ناصِرِینَ).
و به این ترتیب، سرنوشت شوم این گروه را روشن مى سازد، چرا چنین نباشد در حالى که آنها مرتکب بزرگترین ظلم ها شده اند، عقل و اندیشه خود را از کار انداخته، به آفتاب علم و دانش پشت کرده، و به تاریکى هوا و هوس روى  آورده اند، طبیعى است که خداوند توفیقش را از آنها سلب کند، در ظلمت ها رهایشان سازد و هیچ یار و یاورى براى آنها باقى نماند.
 

* * *


1 ـ «آلوسى» در «روح المعانى» ذیل آیه مورد بحث، این سخن را از یکى از مفسران پیشین نقل کرده است.
2 ـ «فخر رازى»، در جلد 25، صفحه 117 از صاحب تفسیر «کشّاف» چنین نقل مى کند: خداوند در مورد تولد حضرت مسیح(علیه السلام) بدون پدر فرموده: «هُوَ عَلَىَّ هَیِّنٌ» و چون «على» مقدم شده است دلیل بر حصر است، یعنى این کار، تنها براى من آسان است نه بر غیر من، اما در آیه مورد بحث فرموده: «هُوَ أَهْوَنُ عَلَیْهِ» و حصرى از آن استفاده نمى شود، اشاره به این که، هر کسى بتواند کارى را در آغاز انجام دهد، قدرت بر اعاده آن نیز دارد (دقت کنید).
3 ـ بعضى از مفسران براى جمله «تَخافُونَهُمْ کَخِیفَتِکُمْ أَنْفُسَکُمْ» به همین مناسبت تفسیر دیگرى دارند که حاصلش این است: این معبودان قدرتى ندارند که از آنها بترسید، حتى به اندازه ترسى که از یکدیگر دارید، تا چه رسد به این که بیشتر ترس داشته باشید (ولى تفسیرى که در آغاز آیه آوردیم نزدیک تر به نظر مى رسد).
4 ـ تفسیر «المیزان»، جلد 16، و تفسیر «مجمع البیان»، جلد 8، صفحه 303، و تفسیر «نور الثقلین»، جلد 4، صفحه 181، ذیل آیات مورد بحث.
سوره روم / آیه 26 - 29 سوره روم / آیه 30 - 32
12
13
14
15
16
17
18
19
20
Lotus
Mitra
Nazanin
Titr
Tahoma