هجرتى باید کرد!

SiteTitle

صفحه کاربران ویژه - خروج
ورود کاربران ورود کاربران

LoginToSite

SecurityWord:

Username:

Password:

LoginComment LoginComment2 LoginComment3 .
SortBy
 
تفسیر نمونه جلد 16
شأن نزول: سوره عنکبوت / آیه 61 - 66



از آنجا که در آیات گذشته سخن از موضعگیرى هاى مختلف مشرکان در برابر اسلام و مسلمانان بود، در آیات مورد بحث، به وضع خود مسلمانان پرداخته و مسئولیت و وظیفه آنها را در برابر یکى از مشکلاتى که در ارتباط با کفار دارند، یعنى مشکل «اذیت و آزار و محدودیت و فشار» آنها بیان مى کند.
مى فرماید: «اى بندگان من که ایمان آورده اید! و هم اکنون براى انجام وظائف دینى خود، تحت فشار دشمن هستید، سر زمین من وسیع است، به جاى دیگر هجرت کنید و مرا بپرستید» (یا عِبادِیَ الَّذِینَ آمَنُوا إِنَّ أَرْضِی واسِعَةٌ فَإِیّایَ فَاعْبُدُونِ).
بدیهى است، این یک قانون اختصاصى مربوط به مؤمنان «مکّه» نیست، و  شأن نزول، هرگز مفهوم وسیع و گسترده آیه را که هماهنگ با دیگر آیات قرآن است محدود نمى کند، به این ترتیب، در هر عصر و زمان، و در هر محیط و مکان، که آزادى به طور کامل از مسلمانان سلب شود، و ماندن در آنجا نتیجه اى جز ذلت و زبونى و دور ماندن از برنامه هاى الهى نداشته باشد، وظیفه مسلمانان مهاجرت به مناطقى است که بتوانند آزادى مطلق، یا آزادى نسبى، را به دست آورند.
به تعبیر دیگر: هدف آفرینش انسان بندگى خدا است، همان بندگى که رمز آزادگى و سرفرازى و پیروزى انسان در همه جبهه ها است، و در جمله «فَإِیّایَ فَاعْبُدُونِ» به آن اشاره شده، و در آیه 56 سوره «ذاریات»: «وَ ما خَلَقْتُ الْجِنَّ وَ الْإِنْسَ إِلاّ لِیَعْبُدُونِ» نیز آمده است.
هر گاه، این هدف اساسى و نهائى زیر پا بماند، راهى جز هجرت نیست، زمین خدا وسیع است، و باید به نقطه دیگرى، قدم نهاد، و هرگز در چنین مواردى، اسیر مفاهیمى همچون قبیله، قوم، وطن، و خانه و کاشانه نشد، و تن به ذلت و اسارت در نداد، که احترام این امور، تا زمانى است که هدف اصلى به مخاطره نیفتد.
در این گونه موارد است که: امیرمؤمنان على(علیه السلام) مى فرماید: لَیْسَ بَلَدٌ بِأَحَقَّ بِکَ مِنْ بَلَد خَیْرُ الْبِلادِ مَا حَمَلَکَ: «هیچ شهرى براى تو شایسته تر از شهر دیگرى نیست، بهترین شهرها، شهرى است که تو را پذیرا گردد و وسائل پیشرفت تو را فراهم سازد».(1)
درست است که حب وطن و علاقه به زادگاه، جزء سرشت هر انسانى است، ولى گاه، مسائل مهمترى در زندگى مطرح مى شود، که این موضوع را تحت  الشعاع خود قرار مى دهد.
در زمینه دیدگاه اسلام، در مسأله مهاجرت، و روایاتى که در این زمینه رسیده، شرح مبسوطى در جلد چهارم داشتیم.(2)
تعبیر به جمله «یا عِبادِى»! محبت آمیزترین تعبیرى است که از ناحیه خداوند، به بندگان مى شود، تاج افتخارى است حتى برتر از مقام رسالت و خلافت، همان گونه که همواره در تشهد نماز، آن را مقدم بر رسالت مى شمریم و مى گوئیم: «أَشْهَدُ أَنَّ مُحَمَّداً عَبْدُهُ وَ رَسُولُهُ».
جالب این که: هنگامى که خداوند آدم را آفرید، او را به لقب «خلیفة اللّهى» مفتخر فرمود، اما شیطان باز از وسوسه او مأیوس نشد، و به سراغ «آدم» آمد، و شد آنچه شد، ولى هنگامى که او را به مقام عبودیت ستود، شیطان در برابر او زانو زد گفت: فَبِعِزَّتِکَ لَأَغْوِیَنَّهُمْ أَجْمَعِیْنَ * اِلاّ عِبادَکَ مِنْهُمُ الْمُخْلَصِیْنَ: «به عزتت سوگند که همه فرزندان آدم را اغوا مى کنم * مگر بندگان مخلص تو».(3)
حتى خداوند نیز، این موضوع را تضمین فرموده: اِنَّ عِبادِىَ لَیْسَ لَکَ عَلَیْهِمْ سُلْطانٌ: «تو هرگز بر بندگان من سلطه نخواهى یافت».(4)
بنابراین، مقام عبودیت خالص، حتى از مقام خلافت الهى در زمین برتر و بالاتر است.
از آنچه گفتیم: به خوبى روشن شد که، منظور از «عِباد» در آیه مورد بحث، همه انسانها نیستند، بلکه انسانهاى مؤمن است و جمله «الَّذِیْنَ آمَنُوا» به عنوان تأکید و توضیح ذکر شده است.(5)
 از آنجا که یکى از عذرهاى کسانى که در بلاد شرک مى ماندند و حاضر به هجرت نبودند، این بود: ما مى ترسیم اگر از دیار خود بیرون برویم، خطر مرگ به وسیله دشمنان، یا گرسنگى، یا عوامل دیگر ما را تهدید کند، به علاوه به فراق بستگان، خویشاوندان، فرزندان و شهر و دیار خود مبتلا شویم، قرآن در آیه بعد به عنوان یک پاسخ جامع، به آنها مى گوید: «سرانجام همه انسانها مى میرند، و هر کسى مرگ را مى چشد، سپس به سوى ما باز مى گردید» (کُلُّ نَفْس ذائِقَةُ الْمَوْتِ ثُمَّ إِلَیْنا تُرْجَعُونَ).
این جهان دار بقاء براى هیچ کس نیست، بعضى زودتر، و بعضى دیرتر باید بروند، فراق دوستان، فرزندان و خویشاوندان، به هر حال تحقق مى یابد، چرا انسان به خاطر این مسائل زودگذر، در دیار شرک و کفر بماند؟ و بار ذلت و اسارت را بر دوش کشد، براى این که، چهار روز بیشتر زندگى کند؟
از همه اینها گذشته، از این بترسید که: مرگتان فرا رسد و در همین دیار شرک و کفر، پیش از آن که به دیار ایمان و اسلام بروید، بمیرید، چه دردناک است چنین مرگ و مردنى؟!
وانگهى، گمان نکنید، مرگ، پایان همه چیز است، مرگ آغاز زندگى اصلى انسانها است، چرا که «همه شما به سوى ما باز مى گردید»، به سوى پروردگار بزرگ، و به سوى نعمت هاى بى پایانش.

* * *

آیه بعد، گوشه اى از این نعمتها را چنین شرح مى دهد: «کسانى که ایمان آوردند و عمل صالح انجام دادند، آنها را در غرفه هائى از بهشت جاى مى دهیم، که نهرها از زیر آن جارى است» (وَ الَّذِینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصّالِحاتِ لَنُبَوِّئَنَّهُمْ مِنَ  الْجَنَّةِ غُرَفاً تَجْرِی مِنْ تَحْتِهَا الأَنْهارُ).(6)
آنها در قصرهائى که درختان بهشتى از هر سو احاطه اش کرده، و نهرهاى گوناگون ـ که طبق آیات دیگر قرآن، هر کدام طعم و منظره اى مخصوص به خود دارند ـ از لابلاى آن درختان، و زیر این قصرها در جریان است، منزل مى کنند. (توجه داشته باشید «غُرَف» جمع «غرفه»، به معنى ساختمان بلند است که بر اطراف خود مشرف باشد).
امتیاز دیگر غرفه هاى بهشتى این است که: همچون منازل و قصرهاى این جهان نیست، که هنوز انسان دمى در آن نیاسوده است بانگ «الرحیل» زده مى شود بلکه، «آنها جاودانه در آن خواهند ماند» (خالِدِینَ فِیها).
و در پایان آیه اضافه مى کند: «چه خوب است پاداش آنها که براى خدا عمل مى کنند» (نِعْمَ أَجْرُ الْعامِلِینَ).
یک مقایسه ساده، میان آنچه درباره کفار و گنهکاران در آیات گذشته، گفته شد، با آنچه در این آیه آمده است، عظمت پاداش مؤمنان را روشن مى کند.
کفار، در لابلاى آتش و عذابى بودند که، از فرق، تا قدم، آنها را فرا گرفته بود، و به عنوان سرزنش، به آنها گفته مى شد: «بچشید آنچه را عمل مى کردید»!.
اما مؤمنان در میان نعمتهاىِ بهشتى غوطهورند، و رحمت پروردگار از هر سو، آنها را احاطه کرده، و به جاى جمله هاى ملامت بار، سخنانى مى شنوند که، همه نشانه محبت و لطف خداوند کریم است، آرى به آنها گفته مى شود: «چه خوب و زیبا است اجر و پاداش عمل کنندگان».
بدیهى است منظور از «عامِلِیْن» به قرینه جمله هاى قبل، کسانى است که عمل صالح و توأم با ایمان دارند، هر چند کلمه «عامِلِین» مطلق است.
 در حدیثى از پیامبر گرامى اسلام(صلى الله علیه وآله) چنین مى خوانیم: إِنَّ فِی الْجَنَّةِ غُرَفاً یُرَى ظُهُورُهَا مِنْ بُطُونِهَا وَ بُطُونُهَا مِنْ ظُهُورِهَا!: «در بهشت غرفه هائى است آن قدر شفاف، که بیرونش از درون، و درونش از بیرون، دیده مى شود»! کسى برخاسته عرض کرد: این غرفه ها از آن کیست اى رسول خدا! فرمود: هِیَ لِمَنْ أَطَابَ الْکَلامَ وَ أَطْعَمَ الطَّعَامَ وَ أَدامَ الصِّیامَ وَ صَلّى لِلّهِ بِاللَّیْلِ وَ النَّاسُ نِیَامٌ: «اینها براى کسى است که سخن خود را پاکیزه کند، گرسنگان را سیر نماید، و روزه بسیار بگیرد و در دل شب، هنگامى که مردم در خوابند، براى خدا نماز بخواند».(7)

* * *

آیه بعد، مهمترین اوصاف مؤمنان عامل، را به این صورت بیان مى کند: «آنها کسانى هستند که در برابر مشکلات، صبر و استقامت به خرج مى دهند، و بر پروردگارشان توکل مى کنند» (الَّذِینَ صَبَرُوا وَ عَلى رَبِّهِمْ یَتَوَکَّلُونَ).
از زن و فرزند و دوستان و بستگان و خانه و کاشانه خود، جدا مى شوند و صبر مى کنند.
مرارت هاى غربت و سختى هاى آوارگى از وطن را مى چشند و شکیبا هستند.
براى حفظ ایمان خود، آزار دشمنان را به جان مى خرند، و در راه جهاد با نفس که «جهاد اکبر» است، و مبارزه با دشمنان سر سخت که «جهاد اصغر» است، از انواع مشکلات استقبال، و صبر مى کنند.
آرى، این صبر و استقامت، رمز پیروزى آنها و عامل بزرگ افتخار آنان است، که بدون آن هیچ عمل مثبتى در زندگى، امکان پذیر نیست.
 از این گذشته، آنها نه بر اموالشان و نه بر دوستان و بستگان تکیه دارند، تکیه گاهشان تنها خدا، و توکلشان بر ذات پاک او است، اگر هزار دشمن قصد هلاک آنها کنند مى گویند: گرم تو دوستى، از دشمنان ندارم باک!
و اگر درست بیندیشیم، ریشه همه فضائل انسانى همین «صبر» و «توکل» است: «صبر» عامل استقامت در برابر موانع و مشکلات است، و «توکل» انگیزه حرکت در این راه پر نشیب و فراز.
در حقیقت، براى انجام عمل صالح، باید از این دو فضیلت اخلاقى مدد گرفت «صبر» و «توکل» که بدون این دو، انجام اعمال صالح در مقیاس وسیع هرگز امکان پذیر نیست.(8)

* * *

در آخرین آیه مورد بحث، در پاسخ کسانى که به زبان حال، یا زبان قال مى گفتند: اگر ما از شهر و دیار خود هجرت کنیم، چه کسى به ما روزى مى دهد؟
قرآن مى گوید: غم روزى را نخورید و ننگ ذلت و اسارت را نپذیرید، روزى رسان خدا است، نه تنها شما که: «بسیارند جنبندگانى که حتى نمى توانند روزى خود را حمل کنند، و هرگز ذخیره غذائى در لانه خود ندارند، و هر روز نو، روزى نو مى خواهند، اما خدا آنها را گرسنه نمى گذارد، و روزى مى دهد، و همو شما را نیز روزى مى بخشد» (وَ کَأَیِّنْ مِنْ دَابَّة لاتَحْمِلُ رِزْقَهَا اللّهُ یَرْزُقُها وَ إِیّاکُمْ).
در میان جنبندگان، حیوانات و حشرات، گذشته از انسان، انواع کمى هستند که همچون مورچگان و زنبوران عسل، مواد غذائى خود را از صحرا و بیابان به  سوى لانه حمل و ذخیره مى کنند، و غالباً «گنجشک روزى» هستند، یعنى هر روز جدید، باید به دنبال روزى تازه اى بروند، و ملیونها، میلیون از آنها، در اطراف ما در نقاط دور و نزدیک، در بیابانها و اعماق دره ها، و بر فراز کوه ها، و درون دریاها وجود دارند که همه، از خوان نعمت بى دریغش روزى مى خورند.
و تو اى انسان، که از آنها براى به دست آوردن روزى و ذخیره کردن، با هوش و تواناترى، چرا این چنین از ترس قطع روزى، به زندگى آلوده و ننگین چسبیده اى؟ و زیر بار هر ظلم و ستم و خوارى و مذلت مى روى؟ تو نیز از درون این محدوده زندگى تنگ و تاریک خود، بیرون آى، و بر سر سفره گسترده پروردگارت، بنشین و غم روزى مخور!
در آن روز، که به صورت جنین ضعیف و ناتوانى در شکم مادر محبوس بودى، و هیچ کس حتى پدر و مادر مهربانت، به تو دسترسى نداشتند، پروردگارت تو را فراموش نکرد، و آنچه را نیاز داشتى دقیقاً در اختیار تو گذاشت، امروز که موجودى توانا و نیرومندترى.
و از آنجا که رسانیدن روزى به نیازمندان فرع آگاهى از وجود و نیازشان است در پایان آیه تأکید مى کند: «او است شنوا و دانا» (وَ هُوَ السَّمِیعُ الْعَلِیمُ).
سخن همه شما را مى شنود، و حتى زبان حال شما و همه جنبندگان را مى داند، از نیازهاى همه به خوبى با خبر است و چیزى از دائره علم بى پایان او، پنهان نیست.

* * *


1 ـ «نهج البلاغه»، کلمات قصار، جمله 442.
2 ـ جلد 4، صفحه 190 به بعد، ذیل آیه 100 سوره نساء.
3 ـ ص، آیات 82 و 83.
4 ـ حجر، آیه 42.
5 ـ جمله «فَایّاىَ فَاعْبُدُون»، در حقیقت عطف بر جزاى جمله شرطیه اى است که محذوف مى باشد، و در تقدیر چنین است: «اِنْ ضاقَتْ بِکُمُ الأَرْضَ فَاهْجُرُوا مِنْها اِلَى الْأُخْرى وَ اِیّاىَ اعْبُدُون».
6 ـ «لَنُبَوِّئَنَّهُم» از ماده «تبوئه» (بر وزن تذکرة) به معنى سکنى دادن به قصد بقاء و دوام است.
7 ـ تفسیر «قرطبى»، جلد 7، صفحه 5075، ذیل آیات مورد بحث.
8 ـ درباره حقیقت «توکل» و فلسفه آن بحث مشروحى در جلد 10، صفحه 295 به بعد (ذیل آیه 12 سوره ابراهیم) داشته ایم، و در مورد «صبر» در جلد 10، صفحه 193 و در جلد 6، صفحه 305 بحث بیشترى شده است.
شأن نزول: سوره عنکبوت / آیه 61 - 66
12
13
14
15
16
17
18
19
20
Lotus
Mitra
Nazanin
Titr
Tahoma