نتیجه سلطه جوئى و فساد در ارض

SiteTitle

صفحه کاربران ویژه - خروج
ورود کاربران ورود کاربران

LoginToSite

SecurityWord:

Username:

Password:

LoginComment LoginComment2 LoginComment3 .
SortBy
 
تفسیر نمونه جلد 16
سوره قصص / آیه 83 - 84 سوره قصص / آیه 85 - 88

بعد از ذکر ماجراى تکان دهنده ثروتمند جنایتکار و مستکبر، یعنى «قارون»، در نخستین آیه مورد بحث بیانى آمده است که در حقیقت، یک نتیجه گیرى کلى از این ماجرا است، مى فرماید:
«سراىِ آخرت را براى کسانى قرار مى دهیم که، اراده برترى جوئى در زمین و فساد را ندارند» (تِلْکَ الدّارُ الْآخِرَةُ نَجْعَلُها لِلَّذِینَ لایُرِیدُونَ عُلُوّاً فِی الْأَرْضِ وَ لا فَساداً).
نه تنها برترى جوى و مفسد نیستند، که «اراده» آن را نیز نمى کنند، قلبشان از  این امور پاک، و روحشان از این آلودگیها منزه است.
آنچه سبب محرومیت انسان از مواهب سراى آخرت مى شود، در حقیقت همین دو است، «برترى جوئى» (استکبار) و «فساد در زمین» که همه گناهان در آن جمع است; چرا که هر چه خدا از آن نهى کرده، حتماً بر خلاف نظام آفرینش انسان و تکامل وجود بوده، بنابراین ارتکاب آن، نظام زندگى او را بر هم مى زند، لذا مایه فساد در زمین است.
حتى مسأله «استعلاء» و برترى جوئى، خود یکى از مصادیق «فساد در ارض» است، ولى اهمیت فوق العاده آن، سبب شده است که بالخصوص مطرح گردد.
در شرح حال و سرنوشتِ «قارون» دیدیم، آنچه که مایه بدبختى و هلاک و نابودى او شد، همان استکبار و برترى جوئى بود.
در روایاتِ اسلامى، مخصوصاً روى این مسأله بسیار تکیه شده است، تا آنجا که در حدیثى از امیرمؤمنان على(علیه السلام) مى خوانیم: اِنَّ الرَّجُلَ لَیُعْجِبُهُ أَنْ یَکُونَ شِراکُ نَعْلِهِ أَجْوَدَ مِنْ شِراکِ نَعْلِ صاحِبِهِ فَیَدْخُلُ تَحْتَها!: «گاه مى شود که انسان از این لذت مى برد که بند کفش او از بند کفش دوستش بهتر باشد و به خاطر همین داخل تحت این آیه مى شود، (چرا که اینهم شاخه کوچکى از برترى جوئى است!)».(1)
جالب این که: «فخر رازى» مى نویسد: صاحب تفسیر «کشّاف» بعد از ذکر این حدیث، جمله اى مى گوید که: «بعضى از طمعکاران علوّ را در آیه مورد بحث به «فرعون» مى زنند به مقتضى: «إِنَّ فِرْعَوْنَ عَلا فِی الْأَرْضِ»(2) و فساد را به  «قارون» به مقتضاى: «وَ لاتَبْغِ الْفَسادَ فِی اْلأَرْضِ»(3) و مى گویند کسى که مثل «فرعون» و «قارون» نباشد، بهشت و سراى جاویدان از آن او است، و به این ترتیب تنها «فرعون» و «قارون» و امثال این دو را از بهشت بیرون مى فرستند، و بقیه را از آن خود مى دانند! اینها جمله «وَ الْعاقِبَةُ لِلْمُتَّقِینَ» که در ذیل این آیه آمده است، مورد دقت قرار نداده اند، آن گونه که على(علیه السلام) در آن دقت فرموده».(4)
مطلبى را که باید بر این سخن بیفزائیم این است که: این گروه، حتى در شناخت «فرعون» و «قارون» گرفتار اشتباه شده اند; چرا که فرعون هم علوّ در ارض کرد و هم مفسد بود: «إِنَّهُ کانَ مِنَ الْمُفْسِدِینَ»(5) و «قارون» نیز هم فساد در زمین کرد و هم علوّ و برترى جوئى، به مقتضاى: «فَخَرَجَ عَلى قَوْمِهِ فِی زِینَتِهِ».(6)
در حدیثِ دیگرى از امیرمؤمنان على(علیه السلام) چنین آمده که به هنگام خلافتِ ظاهرى، شخصاً در بازارها قدم مى زد، گم شده ها را راهنمائى مى کرد، ضعیفان را کمک مى نمود، و از کنار فروشندگان و کسبه رد مى شد و این آیه را براى آنها مى خواند: «تِلْکَ الدّارُ الْآخِرَةُ نَجْعَلُها لِلَّذِینَ لایُرِیدُونَ عُلُوّاً فِی الْأَرْضِ وَ لا فَساداً»، سپس مى فرمود: نُزِلَتْ هذِهِ الآیَةُ فِى أَهْلِ الْعَدْلِ وَ التَّواضُعِ مِنَ الْوُلاةَ، وَ أَهْلِ الْقُدْرَةِ مِنْ سائِرِ النّاسِ: «این آیه درباره زمامداران عادل و متواضع، و همچنین سایر قدرتمندان از توده هاى مردم نازل شده است».(7)
یعنى، همان گونه که من حکومت را وسیله برترى جوئى خودم قرار نداده ام، شما نیز نباید قدرت مالى خود را وسیله سلطه بر دیگران قرار دهید، که سرانجام  و عاقبت نیک، از آنِ گروهى است که نمى خواهند برترى جوئى و فساد کنند.
همان گونه که قرآن در پایان آیه مورد بحث مى فرماید: «و عاقبت از آن پرهیزکاران است» (وَ الْعاقِبَةُ لِلْمُتَّقِینَ).
«عاقبت»، به مفهوم وسیع کلمه، سرانجامِ نیک، پیروزى در این جهان، و بهشت و نعمتهایش در جهان دیگر است، دیدیم که قارون ها و فرعون ها چه عاقبتى پیدا کردند؟ با این که: قدرت آنها بى نظیر بود، چون تقوا نداشتند، به دردناکترین سرنوشت مبتلا شدند.
سخن را درباره این آیه، با حدیثى که از امام صادق(علیه السلام) نقل شده، پایان مى دهیم: هنگامى که امام(علیه السلام) این آیه را تلاوت نمود، شروع به گریه کرد فرمود: ذَهَبَتْ وَ اللّه الاَمانِىُّ عِنْدَ هذِهِ الآیَةِ: «با وجود این آیه، همه آرزوها بر باد رفته است»! و دسترسى به سراى آخرت مشکل است!.(8)

* * *

بعد از ذکر این واقعیت که سراى آخرت و نعمتهایش از آنِ سلطه جویان و مستکبران نیست، بلکه مخصوص پرهیزکاران متواضع، و حق طلب است، در دومین آیه مورد بحث، به بیان یک قانون کلى که آمیزه اى است از «عدالت» و «تفضل» در مورد پاداش و کیفر، پرداخته، مى گوید: «کسى که کار نیکى انجام دهد، پاداشى بهتر از آن دارد» (مَنْ جاءَ بِالْحَسَنَةِ فَلَهُ خَیْرٌ مِنْها).
این همان مرحله «تفضل» است، یعنى خداوند همچون مردمِ تنگ نظر نیست که به هنگام رعایت «عدالت»، سعى مى کنند مزد و پاداش، درست به اندازه عمل باشد، او گاهى ده برابر و گاه صدها برابر و گاه هزاران برابر، از لطف بى کرانش پاداش عمل مى دهد، و حداقلِ آن، همان ده برابر است، چنان که در آیه  160 سوره «انعام» مى خوانیم: «مَنْ جاءَ بِالْحَسَنَةِ فَلَهُ عَشْرُ أَمْثالِها »، و حداکثر آن را تنها خدا مى داند، که گوشه اى از آن، در مورد انفاق در راه خدا، در آیه 261 سوره «بقره» آمده است.
البته، این مضاعف ساختن اجر و پاداش، بى حساب نیست، بستگى به میزان پاکى عمل و اخلاص و حسن نیت و صفاى قلب دارد، این، مرحله تفضل الهى درباره نیکوکاران. سپس، به ذکر مجازاتِ بدکاران پرداخته، مى گوید: «به کسانى که کار بد کنند، مجازاتى جز اعمالشان داده نمى شود»! (وَ مَنْ جاءَ بِالسَّیِّئَةِ فَلایُجْزَى الَّذِینَ عَمِلُوا السَّیِّئاتِ إِلاّ ما کانُوا یَعْمَلُونَ).
و این مرحله «عدل» پروردگار است; چرا که ذره اى بیش از آنچه انجام داده اند، کیفر نمى شوند.
جالب این است که مى گوید: اعمال خود آنها کیفر آنها است، یعنى این که عملشان طبقِ قانونِ بقاء موجودات در عالم هستى، آثارش چه در درون جان، و چه در بیرون، در این عالم باقى مى ماند، و در قیامت که روز آشکار شدن پنهانى ها (یوم البروز) است، در شکلى مناسب خود تجسم مى یابد، و با گنهکاران همراه خواهد بود و آنها را شکنجه و آزار مى دهد.

* * *

در اینجا سه سؤال وجود دارد که باید به آنها پاسخ گفت:

1 ـ چرا «سیئة» در این آیه دو بار تکرار شده است؟

ممکن است دلیلش این باشد که قرآن مى خواهد روى این مطلب تکیه کند که در برابر «سیئات» کیفرى جز همان عمل را که انجام داده اند، دامنشان را نمى گیرد. و به تعبیر دیگر «خود کرده را تدبیر نیست».

* * *

2 ـ آیا «حسنه» در آیه فوق ایمان و توحید را نیز شامل مى شود؟ اگر چنین است معنى این جمله که مى گوید بهتر از آن را پاداش آن قرار مى دهیم چیست؟ مگر چیزى بهتر از آن پیدا مى شود که پاداش آن باشد؟

در پاسخ مى گوئیم: بدون تردید «حسنه» معنى وسیعى دارد، هم برنامه هاى اعتقادى، هم گفتار و اعمال خارجى را شامل مى شود، و اما بهتر از اعتقاد به توحید، رضا و خشنودى پروردگار است، که پاداش نیکوکاران مى باشد، چنان که در آیه 72 سوره «توبه» مى خوانیم: وَ رِضْوانٌ مِنَ اللّه أَکْبَرُ: «خشنودى خدا از هر پاداشى برتر است».

* * *

3 ـ چرا «حسنه» در آیه فوق به صورت مفرد است، و «سیئات» به صورت جمع؟

بعضى معتقدند: این تفاوتِ تعبیر، اشاره به فزونى گنهکاران و کمى نیکوکاران است.(9)
این احتمال نیز وجود دارد که «حسنات» در حقیقتِ توحید خلاصه مى شوند و تمام «حسنات» به ریشه توحید باز مى گردند، در حالى که «سیئات» به ریشه شرک باز مى گردند که مرکز پراکندگى و تشتت و تعدد و کثرت است.
 

* * *


1 ـ تفسیر «جوامع الجامع»، ذیل آیه مورد بحث.
2 ـ قصص، آیه 4.
3 ـ قصص، آیه 7.
4 ـ تفسیر «فخر رازى»، جلد 25، صفحه 20، ذیل آیه مورد بحث.
5 ـ قصص، آیه 4.
6 ـ قصص، آیه 79.
7 ـ این روایت را «زاذان» از امیرمؤمنان «على»(علیه السلام) نقل کرده است («مجمع البیان»، ذیل آیه مورد بحث).
8 ـ تفسیر «على بن ابراهیم»، جلد 2، صفحه 146، ذیل آیه مورد بحث.
9 ـ «آلوسى» در «روح المعانى»، جلد 20، صفحه 127، از بعضى نقل مى کند.
سوره قصص / آیه 83 - 84 سوره قصص / آیه 85 - 88
12
13
14
15
16
17
18
19
20
Lotus
Mitra
Nazanin
Titr
Tahoma