هدایت، تنها به دست خدا است

SiteTitle

صفحه کاربران ویژه - خروج
ورود کاربران ورود کاربران

LoginToSite

SecurityWord:

Username:

Password:

LoginComment LoginComment2 LoginComment3 .
SortBy
 
تفسیر نمونه جلد 16
سوره قصص / آیه 56 - 57 ایمان «ابوطالب» و جنجالى که در این زمینه برپا کرده اند!

گرچه در شأن نزول آیه نخست از این آیات، بحث هاى زیادى کرده اند، اما چنان که خواهیم دید، روایاتى است بى اعتبار و بى ارزش، که گویا براى مقاصدِ خاصى جعل شده است، و لذا بهتر این دیدیم که تفسیرِ آیه را از خود قرآن مجید بخواهیم، و بعد، به نقد و بررسى آن روایات مشکوک یا مجعول بپردازیم.
با توجه به این که، در آیات گذشته، سخن از دو گروه در میان بود: گروهى  مشرکان لجوج از اهل «مکّه»، که هر چند رسول خدا(صلى الله علیه وآله) اصرار براى هدایت آنها داشت، نور ایمان در قلبشان نفوذ نکرد و به عکس، گروهى از اهل کتاب و افراد دوردست، هدایت الهى را پذیرفتند و عاشقانه در راه اسلام پافشارى و ایثار کردند، حتى از مخالفت بستگان و خویشاوندان نزدیک و جاهلان خودخواه، وحشتى به دل راه ندادند.
با توجه به این امور، نخستین آیه مورد بحث، پرده از روى این حقیقت برمى دارد، که «تو نمى توانى هر که را دوست دارى هدایت کنى، ولى خداوند هر کس را بخواهد هدایت مى کند، و او از هدایت یافتگان آگاه تر است» (إِنَّکَ لاتَهْدِی مَنْ أَحْبَبْتَ وَ لکِنَّ اللّه یَهْدِی مَنْ یَشاءُ وَ هُوَ أَعْلَمُ بِالْمُهْتَدِینَ).
او مى داند چه افرادى، لایقِ پذیرش ایمانند، او مى داند چه قلب هائى براى حق مى طپند، او مى داند در چه سرهائى، سوداى عشق خدا است، آرى، او این افرادِ شایسته را خوب مى شناسد و به آنها توفیق مى دهد و لطفش را رفیق راه آنها مى سازد، تا به سوى ایمان رهنمون شوند.
اما تاریک دلانِ زشت سیرتى که در دل با حق دشمنند، و با تمام قدرتشان، به پیکار با فرستادگان خدا برخاسته اند، و از نظر زندگى، آن قدر آلوده و ننگینند که لایق نور ایمان نیستند، خداوند هرگز، چراغِ توفیق را، فرا راه آنها قرار نمى دهد.
بنابراین، منظور از هدایت در اینجا، «ارائه طریق» نیست، چرا که ارائه طریق، کارِ اصلى پیامبر(صلى الله علیه وآله) است و بدون استثناء، راه را به همه نشان مى دهد، بلکه منظور از هدایت در اینجا، «ایصال به مطلوب» و رسانیدن به سر منزل مقصود است، این تنها، کار خدا است، که بذر ایمان را در دل ها بپاشد، و کار او هم بى حساب نیست، او به دل هاى آماده نظر مى افکند و این نور آسمانى را بر آنها مى پاشد.
 به هر حال، این آیه یک نوع دلدارى براى پیامبر(صلى الله علیه وآله) است که به این واقعیت توجه کند که نه اصرار بر شرک، از ناحیه گروهى از بت پرستان مکّه بى دلیل است، و نه ایمانِ مخلصانه مردم «حبشه» یا «نجران» و امثال «سلمان ها و بحیراها».
هرگز، از عدمِ ایمانِ گروه اول، نگرانى به خود راه نده، که این نور الهى به سراغ دل هاى آماده مى رود، به آنجا وارد مى شود و خیمه مى زند.
نظیر این مضمون، در آیات قرآن فراوان است:
در آیه 272 «بقره» مى خوانیم: لَیْسَ عَلَیْکَ هُداهُمْ وَ لکِنَّ اللّه یَهْدِی مَنْ یَشاءُ: «هدایت آنها بر تو نیست، خدا هر که را بخواهد هدایت مى کند».
و در آیه 37 «نحل» مى خوانیم: إِنْ تَحْرِصْ عَلى هُداهُمْ فَإِنَّ اللّه لایَهْدِی مَنْ یُضِلُّ: «اگر اصرار بر هدایت این گروه داشته باشى، مؤثر نیست، چرا که خدا کسى را که گمراه کرده است، هدایت نمى کند».
و در آیه 43 «یونس» آمده است: أَ فَأَنْتَ تَهْدِی الْعُمْیَ وَ لَوْ کانُوا لایُبْصِرُونَ: «آیا تو مى خواهى نابینایان را هدایت کنى، هر چند چیزى را نمى بینند و حقیقتى را درک نمى کنند»؟!
و بالاخره در آیه 4 سوره «ابراهیم»، به عنوان یک قانون کلى مى فرماید: فَیُضِلُّ اللّه مَنْ یَشاءُ وَ یَهْدِی مَنْ یَشاءُ وَ هُوَ الْعَزِیزُ الْحَکِیمُ: «خدا هر کس را بخواهد گمراه مى کند، و هر کس را بخواهد هدایت مى کند، و او عزیز حکیم است».
آخرین جمله آیه اخیر، به خوبى نشان مى دهد که مشیت الهى درباره این دو گروه، بى حساب نیست، بلکه، بر طبقِ حکمت و لیاقت ها، تلاشها و کوششهاى افراد است، تنها بر این اساس است که خدا توفیق هدایت را نصیب گروهى مى کند و یا از گروهى سلب مى نماید.

* * *

در دومین آیه مورد بحث، سخن از کسانى مى گوید که در دل، به حقانیت اسلام معترف بودند، ولى روىِ ملاحظاتِ منافعِ شخصى، حاضر به قبول ایمان نبودند، مى فرماید: «آنها گفتند: ما اگر هدایت را همراه تو پذیرا شویم، و از آن پیروى کنیم، ما را از سرزمینمان مى ربایند»! (وَ قالُوا إِنْ نَتَّبِعِ الْهُدى مَعَکَ نُتَخَطَّفْ مِنْ أَرْضِنا).(1)
در تفاسیر آمده: این سخن را «حارث بن نوفل» بیان کرد، خدمت پیامبر(صلى الله علیه وآله)رسید، عرض نمود: ما مى دانیم که گفتار تو حق است، اما چیزى که مانع مى شود از برنامه تو پیروى کنیم، و ایمان بیاوریم، ترس از هجوم عرب بر ما است که ما را از سرزمینمان بربایند، و ما قدرت مقابله با آنها را نداریم!.(2)
این سخن را کسى مى گوید که قدرت پروردگار را ناچیز مى شمرد، و قدرت مشتى عربِ جاهلى را عظیم، این سخن را کسى مى گوید که، هنوز به عمق عنایت ها و حمایت هاى الهى آشنا نیست، و نمى داند، چگونه او یارانش را یارى و دشمنانش را در هم مى شکند، لذا قرآن، در پاسخِ آنها چنین مى گوید: «آیا ما حرمِ امنى در اختیار آنها قرار ندادیم، که ثمرات و محصولات هر شهر و دیارى به سوى آن آورده مى شود»؟! (أَ وَ لَمْ نُمَکِّنْ لَهُمْ حَرَماً آمِناً یُجْبى إِلَیْهِ ثَمَراتُ کُلِّ شَیْء).(3)
«و این رزق و روزى است از ناحیه ما» (رِزْقاً مِنْ لَدُنّا)
«ولى اکثر آنها نمى دانند» (وَ لکِنَّ أَکْثَرَهُمْ لایَعْلَمُونَ).
 خداوندى که سرزمین شوره زار و سنگلاخ بى آب و درختى را حرم امن قرار داد، و آن چنان دلها را متوجه آن ساخت، که بهترین محصولات، از نقاط مختلف جهان را به سوى آن مى آورند، قدرت خود را به خوبى نشان داده است، کسى که چنین قدرت نمائى کرده و این همه «امنیت» و «نعمت» را در چنین سرزمینى قرار داده، و با چشم خود آثار آن را مى بینید و سالها از آن بهره گرفته اید، چگونه قادر نیست شما را در برابر هجوم مشتى اعراب بت پرست، حفظ کند؟!
شما، در حال کفر، مشمولِ این دو نعمت بزرگ الهى، «امنیت» و «مواهب زندگى» بودید، چگونه ممکن است خداوند، بعد از اسلام، شما را از آن محروم سازد؟! دل قوى دارید و ایمان بیاورید و محکم بایستید، که خداى «کعبه» و «مکّه» با شما است.
در اینجا، این سؤال مطرح است، که تاریخ نشان مى دهد «حرم مکّه» براى مسلمانان، آن قدر هم امن و امان نبود، مگر گروهى از مسلمانان را در آنجا آزار و شکنجه ندادند؟ مگر آن همه سنگ بر بدن پیامبر(صلى الله علیه وآله) نزدند؟ مگر بعضى از مسلمانان را در مکّه نکشتند؟ مگر گروهى با «جعفر» و بقیه با پیامبر اسلام(صلى الله علیه وآله)سرانجام از آنجا، به خاطر ناامنى هجرت نکردند؟!
در پاسخ مى گوئیم: اولاً: با تمام این امور، باز مکّه نسبت به بقیه نقاط، امنیت بیشترى داشت، و عرب، براى آن احترام و قداستى قائل بود، باز هم، جنایاتى را که در نقاط دیگر مرتکب مى شدند، نمى توانستند در آنجا انجام دهند، خلاصه، حتى در عین ناامنى، «حرم مکّه» از امنیتِ نسبىِ قابلِ توجهى برخوردار بود، مخصوصاً، این امنیت، از ناحیه اعراب بیرون مکّه، بیشتر رعایت مى شد.
ثانیاً: درست است که در آغاز اسلام، مدت کوتاهى این سرزمینِ امن الهى، دست خوشِ پاره اى از ناامنى ها شد، ولى چیزى نگذشت که به صورت کانونى  بزرگ، از امنیتِ پایدار و مرکزى عظیم، از انواع نعمت ها درآمد، بنابراین، تحملِ این مشکلات زودگذر، براى رسیدن به نعمت هاى بزرگ کار سخت و پیچیده اى نبود.
به هر حال، بسیارند کسانى که از ترسِ تزلزلِ منافعِ شخصیشان، همچون «حارث بن نوفل»، دست از هدایت و ایمان برمى دارند، در حالى که ایمان به خدا و تسلیم در برابر فرمان او، نه تنها «منافع معنوى» آنها را تأمین مى کند، که در تأمین «منافع مشروع مادى» و محیط امن و سالم، براى آنها نیز، فوق العاده مؤثر است، ناامنى ها و کشتارها و غارتگرى هائى را که در دنیاى به اصطلاح متمدن امروز ـ دنیائى که از ایمان و هدایت دور افتاده است ـ مى بینیم، گواه زنده این مدعا است.
توجه به این نکته نیز لازم است که، خداوند در اینجا، اول، «نعمت امنیت» را مى شمرد، و بعد «جلب ارزاق» از همه جا به سوى «مکّه» را، این تعبیر ممکن است بیانگر این واقعیت باشد که، تا امنیت، در شهر و کشورى حکمفرما نگردد، وضع اقتصادى آنها، سامان نخواهد یافت، شرح این سخن را ذیل آیه 35 سوره «ابراهیم» داده ایم.(4)
و نیز جالب این که، «یُجْبى»، به صورت فعلِ مضارع آمده، که دال بر استمرار در حال و آینده است، و ما امروز، بعد از گذشتنِ چهارده قرن، با چشم خود، شاهد مفهوم این سخن، و استمرار جلبِ همه نوع مواهب، به سوى این سرزمین هستیم، کسانى که خانه خدا را زیارت مى کنند، با چشم خود مى بینند، این سرزمین خشک و سوزان و بى آب و علف، در میان انواع بهترین نعمتها غرق است، و شاید در هیچ نقطه اى از دنیا، این وفور نعمت نباشد.


* * *


1 ـ «مَعَکَ» در آیه فوق متعلق به «نَتَّبِعْ» مى باشد، این احتمال نیز وجود دارد که تعلق به «هُدى» پیدا کند که تفاوت مختصرى در معنى خواهد داشت.
2 ـ «مجمع البیان»، ذیل آیه مورد بحث.
3 ـ «یُجْبى» از ماده «جبایة»، به معنى جمع کردن است، و لذا به حوض، که آب را در خود جمع مى کند «جابیه» مى گویند ـ ضمناً «نُمَکِّن» در آیه فوق به معنى «نَجْعَل» است و «حَرَماً» مفعول آن است و گرنه «نُمکِّن» در معنى اصلى، که تمکین دادن است، به وسیله «فِى» متعدى مى شود.
4 ـ جلد 10، صفحه 366.
سوره قصص / آیه 56 - 57 ایمان «ابوطالب» و جنجالى که در این زمینه برپا کرده اند!
12
13
14
15
16
17
18
19
20
Lotus
Mitra
Nazanin
Titr
Tahoma