در آیات فوق، رابطه این دو، با صراحت بیان شده، و حتى گمراه ترین مردم، گروهى معرفى شده اند که رهبر خود را، هواىِ نفس خویش قرار داده، و هرگز هدایت الهى را نپذیرفته اند.
هواى نفس، حجاب ضخیمى است در مقابل چشمان عقل انسان.
هواى نفس، آن چنان دلبستگى به انسان، نسبت به موضوعى، ایجاد مى کند که، قدرتِ درکِ حقایق را از دست مى دهد; چرا که براى درک حقیقت، تسلیم مطلق در مقابل واقعیات، و ترک هر گونه پیش داورى و دلبستگى، شرط است، تسلیم بى قید و شرط، در مقابل هر چیز که عینیت خارجى دارد، خواه شیرین باشد یا تلخ، موافق تمایلات درونى ما یا مخالف، هماهنگ با منافع شخصى یا ناهماهنگ، ولى هواى نفس، با این اصول سازگار نیست.
در این زمینه، بحث مشروحى، در ذیل آیه 43 سوره «فرقان» (جلد 15) نیز، داشته ایم.
جالب این که: در روایاتِ متعددى، آیه فوق به کسانى تفسیر شده است که، امام و رهبر الهى را نپذیرفته اند و تنها به آراى خویش تکیه مى کنند.(1)
این روایات، که از امام باقر(علیه السلام) و امام صادق(علیه السلام) و بعضى دیگر از ائمه هدى(علیهم السلام)، نقل شده، در حقیقت از قبیلِ مصداق روشن است، و به تعبیر دیگر، انسان نیازمند به هدایت الهى است، این هدایت، گاهى در کتاب آسمانى منعکس مى شود، و گاه، در وجود پیامبر و سنت او، و گاه، در اوصیاى معصومش، و گاه، در منطقِ عقل و خرد.
مهم آنست که انسان، در خطِ هدایتِ الهى باشد و نه هواى نفس، تا بتواند از این انوار هدایت بهره مند گردد.