هر روز به بهانه اى از حق مى گریزند

SiteTitle

صفحه کاربران ویژه - خروج
ورود کاربران ورود کاربران

LoginToSite

SecurityWord:

Username:

Password:

LoginComment LoginComment2 LoginComment3 .
SortBy
 
تفسیر نمونه جلد 16
سوره قصص / آیه 47 - 50 هواپرستى، عامل گمراهى


از آنجا که در آیات گذشته، سخن از ارسال پیامبر(صلى الله علیه وآله) به عنوان انذار کننده و بیم دهنده بود، در نخستین آیه مورد بحث، به لطفى که بر وجود پیامبر(صلى الله علیه وآله)مترتب است، اشاره کرده، مى گوید: «هر گاه ما، پیش از فرستادن پیامبرى، آنها را به خاطر اعمالشان مجازات مى کردیم، مى گفتند: پروردگارا! چرا رسولى براى ما نفرستادى، تا آیات تو را پیروى کنیم و از مؤمنان باشیم» اگر به خاطر این نبود، مجازات آنها، به جهت اعمال و کفرشان، حتى نیاز به ارسال پیامبر نداشت (وَ لَوْلا أَنْ تُصِیبَهُمْ مُصِیبَةٌ بِما قَدَّمَتْ أَیْدِیهِمْ فَیَقُولُوا رَبَّنا لَوْلا أَرْسَلْتَ إِلَیْنا رَسُولاً فَنَتَّبِعَ آیاتِکَ وَ نَکُونَ مِنَ الْمُؤْمِنِینَ).(1)
در حقیقت، آیه، اشاره به این نکته مى کند، که راه حق، روشن است، و هر عقلى، حاکم به بطلان شرک و بت پرستى است، و زشتى بسیارى از اعمال آنها، همچون مظالم و ستم ها، از مستقلات حکم عقل مى باشد، و حتى بدون فرستادن پیامبران در این زمینه، مى توان آنها را مجازات کرد، ولى خداوند، حتى در این  قسمت که حکم عقل در آن، واضح و روشن است، براى اتمام حجت و نفى هر گونه عذر، پیامبران را با کتاب هاى آسمانى و معجزات مى فرستد; تا کسى نگوید: بدبختى ما به خاطر نبودن راهنما بود، اگر رهبر الهى داشتیم، اهل هدایت و نجات بودیم.
به هر حال، این آیه از آیاتى است که دلالت بر لزوم لطف، از طریق ارسال پیامبران دارد، و نشان مى دهد که سنتِ خداوند، بر این است که، قبل از ارسال پیامبر، هیچ امتى را به خاطر گناهانشان مجازات نکند، همان گونه که در سوره «نساء» آیه 165 نیز مى خوانیم: رُسُلاً مُبَشِّرِینَ وَ مُنْذِرِینَ لِئَلاّ یَکُونَ لِلنّاسِ عَلَى اللّه حُجَّةٌ بَعْدَ الرُّسُلِ وَ کانَ اللّه عَزِیزاً حَکِیماً: «ما پیامبرانى فرستادیم، که بشارت دهنده و بیم دهنده بودند، تا براى مردم، بعد از این پیامبران، حجتى باقى نماند، و خداوند، توانا و حکیم است».

* * *

سپس، به بهانه جوئى هاى آنها اشاره مى کند، که آنها بعد از ارسال رسل نیز، دست از بهانه گیرى برنداشتند، و باز به راه هاى انحرافى خود ادامه دادند، مى گوید: «هنگامى که حق، از نزد ما براى آنها آمد، گفتند: چرا به این پیامبر، مثل همان چیزى که به موسى داده شد، اعطا نگردیده است»؟! (فَلَمّا جاءَهُمُ الْحَقُّ مِنْ عِنْدِنا قالُوا لَوْلا أُوتِیَ مِثْلَ ما أُوتِیَ مُوسى).
چرا «عصاى موسى» در دست او نیست؟ چرا «ید بیضاء» ندارد؟ چرا دریا براى او شکافته نمى شود؟ چرا دشمنانش غرق نمى شوند؟ چرا و چرا؟!...
قرآن، به پاسخ این بهانه جوئى پرداخته، مى گوید: «مگر بهانه جویانى همانند اینها، معجزاتى را که در گذشته به موسى داده شد، انکار نکردند»؟! (أَ وَ لَمْ یَکْفُرُوا بِما أُوتِیَ مُوسى مِنْ قَبْلُ).  مگر نگفتند: این دو (موسى و هارون) دو نفر ساحرند، که دست به دست هم داده اند، (تا ما را گمراه کنند) و ما به هر کدام از آنها کافریم»! (قالُوا سِحْرانِ تَظاهَرا وَ قالُوا إِنّا بِکُلّ کافِرُونَ).
تعبیر به «سِحْران»، با این که قاعدتاً «ساحران» باید گفته شود، براى شدتِ تأکید است; چرا که عرب، وقتى در مورد کسى مؤکداً سخن مى گوید، او را عین «عدالت» یا «ظلم» و یا «سحر» مى شمرد.
این احتمال نیز وجود دارد که، مراد از «سِحْران»، دو معجزه بزرگ موسى «عصا» و «ید بیضاء» باشد.
و اگر گفته شود که این انکارها مربوط به فرعونیان کفر پیشه است، چه ارتباطى با مشرکان مکّه دارد؟ پاسخ آن روشن است و آن این که: منظور این است که، مسأله بهانه جوئى، چیز تازه اى نیست، اینها همه از یک قماشند و سخنانشان شباهت زیادى به هم دارد و خط و روش و برنامه آنها یکى است.
تفسیر روشن آیه فوق، همان بود که گفتیم، ولى، جمعى از مفسران، آیه را طور دیگرى تفسیر کرده اند و گفته اند: منظور از «سِحْران تَظاهَرا»، حضرت موسى و پیامبر بزرگ اسلام است; چرا که مشرکان عرب مى گفتند: «هر دوى اینها ساحر بودند و ما نسبت به هر دو کافریم»، و در اینجا، یک جریانِ تاریخى نیز نقل کرده اند که: اهل «مکّه»، گروهى را به سراغ رؤساى «یهود»، در یکى از اعیادشان فرستادند و درباره پیامبر اسلام(صلى الله علیه وآله)، از آنها سؤال کردند، که آیا محمّد(صلى الله علیه وآله) به راستى پیامبر خدا است؟ آنها در پاسخ گفتند: «ما در تورات، او را با اوصافش یافته ایم».
نمایندگان بازگشتند و ماجرا را به مشرکان «مکّه» گفتند، در اینجا بود که آنها جمله «سِحْرانِ تَظاهَرا» و «إِنّا بِکُلّ کافِرُونَ» (این هر دو ساحرند و ما نسبت به  هر دو کافر هستیم) را گفتند.(2)
اما، با توجه به دو نکته، این تفسیر بعید به نظر مى رسد: br / نخست این که: کمتر در تاریخ و روایات دیده شده که مشرکانِ عرب، موسى(علیه السلام) را متهم به ساحر بودن کنند، و شاید فقط در اینجا، چنین احتمالى داده شده باشد.
دیگر این که: چگونه ممکن است کسى ادعا کند که موسى و محمّد(صلى الله علیه وآله)، با وجودِ تقریباً دو هزار سال فاصله، ساحرانى بودند که به پشتیبانى یکدیگر برخاستند؟! مگر ممکن است، ساحرى از هزاران سال قبل بداند، چه کسى در آینده، ظهور خواهد کرد، و چه دعوى مطرح مى کند؟!

* * *

به هر حال، مشرکانِ لجوج اصرار داشتند که چرا پیامبر اسلام(صلى الله علیه وآله)، معجزاتى همچون موسى نداشته است؟ و از سوى دیگر، نه به گفته ها و گواهى «تورات»، درباره علائم پیامبر(صلى الله علیه وآله) اعتنا مى کردند، و نه به «قرآن مجید» و آیات پرعظمتش، لذا قرآن، روى سخن را به پیامبر(صلى الله علیه وآله) کرده، مى گوید: «بگو اگر شما راست مى گوئید که این دو کتاب از سوى خدا نیست، کتابى روشن تر و هدایت بخش تر از آنها از سوى خدا بیاورید تا من از آن پیروى کنم» (قُلْ فَأْتُوا بِکِتاب مِنْ عِنْدِ اللّه هُوَ أَهْدى مِنْهُما أَتَّبِعْهُ إِنْ کُنْتُمْ صادِقِینَ).
و به تعبیر دیگر، آنها دنبال کتاب هدایت و معجزات مى گردند، چه معجزه اى بالاتر از قرآن و چه کتاب هدایتى بهتر از آن؟ اگر چیزى در دست پیامبر اسلام(صلى الله علیه وآله)، جز این قرآن نبود، براى اثبات حقانیتِ دعوتش کفایت مى کرد، ولى آنها حق طلب نیستند، بلکه، مشتى بهانه جویانند!

* * *

سپس اضافه مى کند: «اگر این پیشنهاد تو را نپذیرفتند، بدان آنها از هوسهاى خود پیروى مى کنند» (فَإِنْ لَمْ یَسْتَجِیبُوا لَکَ فَاعْلَمْ أَنَّما یَتَّبِعُونَ أَهْواءَهُمْ).
زیرا، انسانى که هواپرست نباشد، در برابر چنین پیشنهاد منطقى، تسلیم مى شود، اما آنها، در هیچ صراطى مستقیم نیستند، و هر پیشنهادى را به بهانه اى رد مى کنند.
ولى، «آیا کسى گمراه تر از آن کس که پیروى هواى نفس خویش کرده و هیچ هدایت الهى را نپذیرفته است، پیدا مى شود»؟! (وَ مَنْ أَضَلُّ مِمَّنِ اتَّبَعَ هَواهُ بِغَیْرِ هُدىً مِنَ اللّه).
«مسلماً خداوند، جمعیتِ ظالمان را هدایت نمى کند» (إِنَّ اللّه لایَهْدِی الْقَوْمَ الظّالِمِینَ).
اگر آنها حق طلب بودند و راه را گم کرده بودند، لطف الهى به مقتضاى «وَ الَّذِیْنَ جاهَدُوا فِیْنا لَنَهْدِیَنَّهُمْ سُبُلَنا» شامل حالشان مى شد، ولى آنها ستمگرند، هم بر خویش، و هم بر جامعه اى که در آن زندگى مى کنند، آنها هدفى جز لجاج و عناد ندارند، چگونه ممکن است خداوند، کمک به هدایت آنها کند؟

* * *

 


1 ـ بسیارى از مفسران تصریح کرده اند که جواب لولاى اول محذوف است و جزاى آن «لَمّا أَرْسَلْنا رَسُولاً» ـ یا ـ «لَمّا وَجَبَ اِرْسالَ الرُّسُل» بوده است، البته تعبیر دوم صحیح تر و واقع بینانه تر است، و به هر حال، این سخن، مربوط به احکامى است که عقل مستقلاً آن را درک مى کند، و گرنه فرستادن پیامبران، به دلائل دیگرى نیز لازم است، هر چند، یکى از فوائد آمدن پیامبران نیز، تأکید «احکام عقلیه» همچون، بطلانِ شرک و قبحِ ظلم و فساد است (دقت کنید).
2 ـ تفسیر «روح المعانى»، جلد 20، صفحه 81.
سوره قصص / آیه 47 - 50 هواپرستى، عامل گمراهى
12
13
14
15
16
17
18
19
20
Lotus
Mitra
Nazanin
Titr
Tahoma