در جمله کوتاهى که در آیات فوق از زبان دختر «شعیب»(علیه السلام) در مورد استخدام موسى(علیه السلام) آمده بود، مهم ترین و اصولى ترین شرایط مدیریت، به صورت کلى و فشرده خلاصه شده بود: «قدرت و امانت».
بدیهى است، منظور از «قدرت»، تنها قدرت جسمانى نیست، بلکه مراد، قدرت و قوت بر انجام مسئولیت است.
یک پزشک قوى و امین، پزشکى است که از کار خود، آگاهى کافى و بر آن تسلط کامل داشته باشد.
یک مدیر قوى، کسى است که حوزه مأموریت خود را به خوبى بشناسد، از «انگیزه ها» با خبر باشد، در «برنامه ریزى» مسلط، و از «ابتکار»، سهم کافى، و در «تنظیم کارها»، مهارت لازم داشته باشد، «هدف ها را روشن کند» و نیروها را براى رسیدن به هدف «بسیج» نماید.
در عین حال، دلسوز و خیرخواه و امین و درستکار باشد.
آنها که در سپردن مسئولیت ها و کارها، تنها به امانت و پاکى قناعت مى کنند، به همان اندازه در اشتباهند که براى پذیرش مسئولیت داشتن، تخصص را کافى بدانند.
«متخصصان خائن و آگاهان نادرست» همان ضربه را مى زنند که «درستکاران نا آگاه و بى اطلاع»!
اگر بخواهیم کشورى را تخریب کنیم، باید کارها را به دست یکى از این دو گروه بسپاریم: «مدیران خائن»، و «پاکان غیر مدیر» و نتیجه هر دو یکى است!
منطق اسلام، این است که، هر کار باید به دست افرادى نیرومند و توانا و امین باشد، تا نظام جامعه به سامان رسد، و اگر در علل زوال حکومت ها در طول تاریخ بیندیشیم، مى بینیم، عامل اصلى، سپردن کار به دست یکى از دو گروه فوق بوده است.
جالب این که، در برنامه هاى اسلامى، در همه جا «علم» و «تقوا» در کنار هم قرار دارد، مرجع تقلید، باید «مجتهد» و «عادل» باشد، قاضى و رهبر باید «مجتهد» و «عادل» باشد (البته در کنار این دو شرط، شرائط دیگرى نیز هست، اما اساس و پایه، این دو است «علم و آگاهى»، توأم با «عدالت و تقوى»).