2 ـ مرگ و حیات در منطق قرآن

SiteTitle

صفحه کاربران ویژه - خروج
ورود کاربران ورود کاربران

LoginToSite

SecurityWord:

Username:

Password:

LoginComment LoginComment2 LoginComment3 .
SortBy
 
تفسیر نمونه جلد 15
1 ـ انگیزه هاى توکلسوره نمل / آیه 82 - 85


بسیارى از الفاظ با بینش هاى متفاوت معانى گوناگونى را مى بخشد از جمله لفظ «حیات» و «مرگ» است که در بینش مادى تنها به معنى حیات و مرگ فیزیولوژیکى است یعنى هنگامى که قلب کار مى کند، خون به اعضاء مى رسد و حس و حرکت و جذب و دفعى در بدن انسان است، زنده است، اما هنگامى که این حرکات خاموش شد، دلیل بر مرگ قطعى است که با یک آزمایش دقیق در چند لحظه مى توان آن را دریافت.
اما از دیدگاه قرآن افراد بسیارى هستند که از نظر فیزیولوژیکى زنده اند ولى در شمار مردگانند، همچون کسانى که در آیات فوق به آنها اشاره شد، و به عکس کسانى هستند که ظاهراً مرده اند، اما زندگان جاویدند همانند شهیدان.
علت این برداشت متفاوت، به خاطر آن است که: اسلام علاوه بر این که معیار حیات و شخصیت انسان را در ارزش هاى روحانى او مى شمرد، مسأله وجود و عدم تأثیر و فایده را معیارى براى وجود و عدم حیات مى شناسد.
کسى که ظاهراً زنده است اما آنچنان در شهوات فرو رفته که نه ناله مظلومى را مى شنود، نه صداى منادى حق را، نه چهره بینوائى را مى بیند، نه آثار عظمت پروردگار در صحنه آفرینش را، و نه حتى یک لحظه به آینده و گذشته خویش مى اندیشد، چنین کسى در منطق قرآن مرده است، اما کسانى که بعد از مرگ آثارشان، جهانى را فرا گرفته و افکار و خط و راهشان، رهبر و راهنما و الگو و اسوه است، چنین کسانى زنده جاویدانند.(1)
از همه اینها گذشته، طبق مدارک بسیارى که در دست داریم، اسلام قائل به حیات برزخى انسان ها است. عجب این که: جمعى از «وهابیین» بى اطلاع، اصرار دارند هر گونه حیات، علم و آگاهى را حتى از پیامبر اسلام(صلى الله علیه وآله) بعد از وفات نفى کنند، و یکى از دلائل آنها براى نفى توسل همین است، مى گویند: او مرده است و از مرده کارى ساخته نیست و عجب تر این که: از آیات مورد بحث، نیز براى این منظور کمک مى گیرند!
در حالى که بعضى دیگر از آنها تصریح کرده اند: پیامبر (صلى الله علیه وآله) بعد از وفاتش داراى یک نوع حیات برزخى است، حیاتى برتر از حیات شهدا که در قرآن به آن تصریح شده است، و حتى گفته اند: سلام کسانى را که به او سلام مى دهند مى شنود.(2)
روایات فراوانى در کتب شیعه و اهل سنت، در این زمینه آمده است که: پیامبر (صلى الله علیه وآله) (و امامان) سخن کسانى را که بر آنها از دور و نزدیک سلام مى دهند مى شنوند، و به آنها پاسخ مى گویند، و حتى اعمال امت را بر آنها عرضه مى دارند.(3)
در حدیثى که در «صحیح بخارى» در مورد داستان جنگ بدر آمده، چنین مى خوانیم: بعد از شکست کفار و پایان گرفتن جنگ، پیامبر (صلى الله علیه وآله) با جمعى از یارانش به کنار چاهى آمد که اجساد کشتگان مشرکان را در آن افکنده بودند، آنها را با نام هایشان صدا زده، گفت:
«آیا بهتر نبود شما اطاعت خدا و پیامبرش را مى کردید؟ ما آنچه را خدا وعده داده بود، یافتیم، آیا شما آنچه را پروردگارتان وعده داده بود یافتید»؟!
در اینجا «عمر» گفت: اى رسول خدا! تو با اجسادى سخن مى گوئى که روح ندارند، رسول اللّه فرمود: وَ الَّذِى نَفْسُ مُحَمَّد بِیَدِهِ ما أَنْتُمْ بِأَسْمَعَ لِما أَقُولُ مِنْهُمْ: «سوگند به کسى که جان محمّد در دست او است، شما نسبت به آنچه مى گویم از آنها شنواتر نیستید».(4)
در سرگذشت جنگ «جمل» مى خوانیم: بعد از شکست اصحاب جمل، على(علیه السلام) در میان کشتگان عبور مى کرد، به کشته «کعب بن سور» قاضى «بصره» رسید فرمود او را بنشانید او را نشاندند، فرمود: واى بر تو اى کعب! علم و دانش داشتى اما براى تو سودى نداشت، شیطان تو را گمراه کرد و به آتش دوزخ فرستاد.(5)
در «نهج البلاغه» نیز مى خوانیم به هنگامى که على(علیه السلام) از «صفین» بازمى گشت در کنار قبرستانى که پشت دیوار شهر «کوفه» قرار داشت رسید، آنها را مخاطب ساخته، سخنانى در ناپایدارى دنیا به آنها گفت، سپس فرمود: «این خبرى است که نزد ما است، نزد شما چه خبر»؟ بعد افزود: أَمَا لَوْ أُذِنَ لَهُمْ فِی الْکَلامِ لاَ َخْبَرُوکُمْ أَنَّ خَیْرَ الزَّادِ التَّقْوى:
«اگر به آنها اجازه سخن گفتن داده شود، به شما خبر مى دهند که بهترین زاد و توشه آخرت تقوا است».(6)
این خود دلیل بر آن است که: آنها سخنان را مى شنوند و قادر بر پاسخ گوئى هستند اما اجازه ندارند.
همه این تعبیرات اشاره به حیات برزخى انسان ها است.


* * *


1 ـ درباره «مرگ و حیات معنوى» بحث مشروح دیگرى ذیل آیه 24 سوره «انفال» (جلد 7، صفحه 126) داشته ایم.
2 ـ رساله دوم از رسائل «الهدیة السنیه»، (از محمد بن عبدالوهاب)، صفحه 41.
3 ـ براى توضیح بیشتر به کتاب «کشف الارتیاب» نوشته «سید محسن امین عاملى»، صفحه 109 مراجعه فرمائید.
4 ـ «صحیح بخارى»، جلد 5، صفحه 97، باب قتل ابوجهل.
5 ـ «شرح نهج البلاغه ابن ابى الحدید»، جلد 1، صفحه 248.
6 ـ «نهج البلاغه»، کلمات قصار، جمله 130.
1 ـ انگیزه هاى توکلسوره نمل / آیه 82 - 85
12
13
14
15
16
17
18
19
20
Lotus
Mitra
Nazanin
Titr
Tahoma