آنجا که پاکدامنى عیب بزرگى است!

SiteTitle

صفحه کاربران ویژه - خروج
ورود کاربران ورود کاربران

LoginToSite

SecurityWord:

Username:

Password:

LoginComment LoginComment2 LoginComment3 .
SortBy
 
تفسیر نمونه جلد 15
سوره نمل / آیه 56 - 59 سوره نمل / آیه 60 - 64



در بحث هاى گذشته، منطق نیرومند پیامبر بزرگ خدا «لوط»(علیه السلام) را در مقابل منحرفان آلوده ملاحظه کردیم که با چه بیان شیوا و مستدل، آنها را از عمل ننگین همجنس گرائى باز مى دارد، و به آنها نشان مى دهد: این کار نتیجه جهل و نادانى و بى خبرى از قانون آفرینش و از همه ارزش هاى انسانى است.
اکنون ببینیم این قوم کثیف و آلوده در پاسخ این گفتار منطقى لوط چه گفتند؟!.
قرآن مى گوید: «آنها پاسخى جز این نداشتند که به یکدیگر گفتند: خاندان لوط را از شهر و دیار خود بیرون کنید; چرا که اینها افرادى پاکند و حاضر نیستند خود را با ما هماهنگ کنند»!! (فَما کانَ جَوابَ قَوْمِهِ إِلاّ أَنْ قالُوا أَخْرِجُوا آلَ لُوط مِنْ قَرْیَتِکُمْ إِنَّهُمْ أُناسٌ یَتَطَهَّرُونَ).
جوابى که بیانگر انحطاط فکر و سقوط فوق العاده اخلاقى آنها بود.
آرى، در محیط آلودگان، پاکى جرم است و عیب! یوسف هاى پاکدامن را به جرم عفت و پارسائى به زندان مى افکنند،(1) و خاندان پیامبر بزرگ خدا «لوط» را به خاطر پرهیزشان از آلودگى و ننگ، تبعید مى کنند، اما زلیخاها آزادند و صاحب مقام! و قوم لوط باید در شهر و دیار خود آسوده بمانند!
و این است مصداق روشن سخنى که قرآن درباره گمراهان مى گوید که: بر دل هاى آنها ـ به خاطر اعمالشان ـ مُهر مى نهیم، و بر چشمشان پرده مى افکنیم، و در گوششان سنگینى است.
این احتمال نیز در جمله «أُناسٌ یَتَطَهَّرُونَ» وجود دارد که: آنها به خاطر فرو رفتن در این منجلاب فساد، و خو گرفتن به آلودگى، این سخن را از روى مسخره به خاندان لوط مى گفتند که: اینها تصور مى کنند کار ما ناپاکى است و پرهیز آنها پاکدامنى! چه چیز عجیب و مسخره اى؟!
و این شگفت آور نیست که: حس تشخیص انسان بر اثر خو گرفتن به یک عمل ننگین دگرگون شود، داستان معروف «مرد دباغى که دائماً با پوست هاى متعفن سر و کار داشت و شامه او با آن خو گرفته بود و گذشتن او از بازار عطاران و بیهوش شدن از بوى نامناسب عطر! و دستور آن مرد حکیم که وى را به بازار دباغان ببرید تا به هوش آید و از مرگ نجات یابد» شنیده ایم، مثال حسى جالبى است براى این مطلب منطقى.

* * *

در روایات آمده است: لوط(علیه السلام) حدود سى سال آنها را تبلیغ کرد ولى جز خانواده اش (آن هم به استثناى همسرش که با مشرکان هم عقیده شد) به او ایمان نیاوردند.(2)
بدیهى است چنین گروهى که امید اصلاحشان نیست، جائى در عالم حیات ندارند و باید طومار زندگانیشان در هم پیچیده شود، لذا در آیه بعد مى گوید: «ما لوط و خاندانش را رهائى بخشیدیم به جز همسرش که مقدر کردیم جزء باقى ماندگان باشد» (فَأَنْجَیْناهُ وَ أَهْلَهُ إِلاّ امْرَأَتَهُ قَدَّرْناها مِنَ الْغابِرِینَ).(3)

* * *

و پس از بیرون آمدن آنها در موعد معین (در سحرگاه شبى که شهر غرق فساد و ننگ بود) پس از آن که صبحگاهان فرا رسید «بارانى (از سنگ) بر آنها فرستادیم» (که همگى زیر آن مدفون شدند، و این بعد از آن بود که زلزله وحشتناکى سرزمین آنها را به کلى زیر و رو کرد) (وَ أَمْطَرْنا عَلَیْهِمْ مَطَراً).
«و چه سخت، ناگوار و بد است باران انذار شدگان» (فَساءَ مَطَرُ الْمُنْذَرِینَ).
درباره قوم لوط و سرنوشت آنها و اثرات شوم همجنس گرائى بحث هاى مشروحى داشتیم که نیاز به تکرار آن نیست.(4)
تنها ذکر یک نکته را ضرورى مى دانیم و آن این که:
قانون خلقت براى ما مسیرى تعیین کرده است که پیمودنش مایه تکامل و حیات ما، و مخالفتش مایه سقوط و مرگ ما است.
قانون خلقت جاذبه جنسى را ـ به عنوان عامل بقاى نسل انسان و آرامش روح او ـ میان دو جنس مخالف قرار داده، و تغییر مسیر آن به سوى «همجنس گرائى»، هم آرامش روحى را بر هم مى زند، و هم آرامش اجتماعى را، و از آنجا که این قوانین اجتماعى ریشه اى در فطرت دارد این تخلف سبب ناهماهنگى در سازمان وجود انسان مى شود.
لوط(علیه السلام) پیامبر بزرگ خدا قوم منحرف را متوجه همین ریشه فطرى کرده و به آنها مى گوید: آیا به سراغ کار زشتى مى روید با این که مى بینید؟ این جهل و بى خبرى از قانون حیات و جهل به مفهوم سفاهت است که شما را به این بیراهه کشانده.
و جاى تعجب نیست که: سائر قوانین خلقت نیز درباره این قوم دگرگون گردد، و به جاى بارانى از آب حیات بخش، بارانى از سنگ، بر سر آنان فرود آید، و سرزمین آرامشان با زلزله ها زیر و رو گردد، و نه تنها نابود شوند که آثارشان نیز محو گردد.

* * *

در آخرین آیه مورد بحث، بعد از پایان شرح حال پنج پیامبر بزرگ الهى و سرنوشت قوم آنها، روى سخن را به پیامبر گرامى اسلام (صلى الله علیه وآله) کرده و به عنوان یک نتیجه گیرى از گذشته، و مقدمه اى براى طرح گفتگو با مشرکان، چنین مى فرماید: «بگو حمد و ستایش مخصوص خدا است» (قُلِ الْحَمْدُ لِلّهِ).
ستایش مخصوص خداوندى است که اقوام ننگینى همچون قوم لوط را نابود کرد، مبادا دامنه آلودگى هاى آنها سراسر زمین را فرا گیرد.
حمد و ستایش براى کسى است که فاسدان مفسدى همچون قوم ثمود و فرعونیان گردنکش را به دیار عدم فرستاد، تا راه و رسمشان سنت و الگوئى براى دیگران نشود.
و سرانجام حمد و ستایش از آن کسى است که این همه قدرت و نعمت به بندگان با ایمانى همچون داود و سلیمان(علیهما السلام) بخشید و گمراهانى همچون قوم سبأ را به وسیله آنها هدایت کرد.
سپس مى افزاید: «و سلام و درود بر بندگان برگزیده اش» (وَ سَلامٌ عَلى عِبادِهِ الَّذِینَ اصْطَفى).
سلام بر موسى و صالح و لوط و سلیمان و داود(علیهما السلام) و سلام بر همه انبیاء و پیروان راستینشان.
بعد مى گوید: «آیا خداوندى که این همه توانائى و قدرت و موهبت و نعمت دارد بهتر است یا بت هائى را که آنها شریک خدا قرار مى دهند و مطلقاً مبدأ اثر نیستند»؟! (آللّهُ خَیْرٌ أَمّا یُشْرِکُونَ).(5)
در این سرگذشت هاى پیامبران پیشین دیدیم که بت ها هرگز نتوانستند به هنگام نزول بلاها کمترین کمک به عابدان خود کنند، در حالى که خداوند مؤمنان را در هیچ یک از این مشکلات تنها نگذارد، و لطف بى پایانش به یارى آنها آمد.

 * * *

 


1 ـ اشاره به:
بى گناهى کم گناهى نیست در دیوان عشق *** یوسف از دامان پاک خود به زندان رفته است
2 ـ تفسیر «نور الثقلین»، جلد 2، صفحه 382.
3 ـ «غابِر» به معنى کسى است که بعد از رفتن همراهان باقى مى ماند.
4 ـ در جلد نهم تفسیر «نمونه»، صفحات 178 ـ 198، ذیل آیات 77 ـ 83 سوره «هود».
5 ـ «آللّهُ» در اصل «أ اللّه» بوده که یکى از دو همزه آن تبدیل به الف و نتیجتاً به صورت مد در آمده است و جمله «أَمّا یُشْرِکُونَ» در اصل «أَمْ ما یُشْرِکُونَ» بوده که «أم» براى استفهام و «ما» موصوله است که در هم ادغام گردیده.
سوره نمل / آیه 56 - 59 سوره نمل / آیه 60 - 64
12
13
14
15
16
17
18
19
20
Lotus
Mitra
Nazanin
Titr
Tahoma