توطئه نُه گروهک مفسد در وادى القرى

SiteTitle

صفحه کاربران ویژه - خروج
ورود کاربران ورود کاربران

LoginToSite

SecurityWord:

Username:

Password:

LoginComment LoginComment2 LoginComment3 .
SortBy
 
تفسیر نمونه جلد 15
سوره نمل / آیه 48 - 53 1 ـ مجازات قوم ثمود


در اینجا بخش دیگرى از داستان «صالح»(علیه السلام) و قومش را مى خوانیم که: بخش گذشته را تکمیل کرده و پایان مى دهد، و آن مربوط به توطئه قتل صالح از ناحیه نُه (9) گروهک کافر و منافق و خنثى شدن توطئه آنها است.
مى گوید: «در آن شهر (وادى القرى) نُه گروهک بودند که فساد در زمین مى کردند و اصلاح نمى کردند» (وَ کانَ فِی الْمَدِینَةِ تِسْعَةُ رَهْط یُفْسِدُونَ فِی الْأَرْضِ وَ لا یُصْلِحُونَ).
با توجه به این که «رهط» در لغت به معنى جمعیتى کمتر از ده یا کمتر از چهل نفر است، روشن مى شود: این گروه هاى کوچک که هر کدام براى خود خطى داشتند، در یک امر مشترک بودند و آن، فساد در زمین و به هم ریختن نظام اجتماعى و مبادى اعتقادى و اخلاقى بود، و جمله «لا یُصْلِحُونَ» تأکیدى بر این امر است; چرا که گاه انسان فسادى مى کند و بعد پشیمان مى شود و در صدد اصلاح برمى آید ولى مفسدان واقعى چنین نیستند، دائماً به فساد ادامه مى دهند و هرگز در صدد اصلاح نیستند.
مخصوصاً با توجه به این که «یُفْسِدُون» فعل مضارع است و دلالت بر استمرار مى کند، نشان مى دهد: این کار همیشگى آنها بود.
هر یک از این نُه گروهک، رئیس و رهبرى داشتند و احتمالاً هر کدام به قبیله اى منتسب بودند.

* * *

مسلماً با ظهور صالح(علیه السلام) و آئین پاک و مصلح او، عرصه بر این گروهک ها تنگ شد، اینجا بود که طبق آیه بعد «گفتند: بیائید قسم یاد کنید به خدا که بر او و خانواده اش شبیخون مى زنیم و آنها را به قتل مى رسانیم، سپس به ولى دم آنها مى گوئیم: ما هرگز از هلاکت خانواده آنها خبر نداشتیم و در این گفتار خود صادق هستیم»! (قالُوا تَقاسَمُوا بِاللّهِ لَنُبَیِّتَنَّهُ وَ أَهْلَهُ ثُمَّ لَنَقُولَنَّ لِوَلِیِّهِ ما شَهِدْنا مَهْلِکَ أَهْلِهِ وَ إِنّا لَصادِقُونَ).
«تَقاسَمُوا»
فعل امر است، یعنى همگى شرکت کنید در سوگند یاد کردن و تعهد کنید بر انجام این توطئه بزرگ، تعهدى که بازگشت و انعطافى در آن نباشد.
جالب این که: آنها به «اللّه» قسم یاد کردند، که: نشان مى دهد: آنها غیر از پرستش بت ها معتقد به اللّه خالق زمین و آسمان نیز بودند، و در مسائل مهم به نام او سوگند یاد مى کردند، و نیز نشان مى دهد: آنها آن قدر مست و مغرور بودند که این جنایت بزرگ خود را با نام خدا انجام دادند! گوئى مى خواهند عبادت و یا خدمتى خداپسندانه، انجام دهند، و این است راه و رسم مغروران از خدا بیخبر و گمراه.
«لَنُبَیِّتَنَّهُ» از ماده «تَبْییت» به معنى شبیخون زدن و حمله غافلگیرانه شبانه است، این تعبیر نشان مى دهد: آنها در عین حال از طرفداران صالح بیم داشتند و از قوم و قبیله اش وحشت مى کردند، لذا براى این که به مقصود خود برسند و در عین حال گرفتار خشم طرفداران او نشوند، ناچار نقشه حمله شبانه را طرح و تبانى کردند که هر گاه به سراغ آنها بیایند ـ چون مخالفت آنها با صالح(علیه السلام) از قبل معلوم بود ـ متفقاً سوگند یاد کنند: در این برنامه مطلقاً دخالتى نداشته و حتى شاهد و ناظر صحنه هم نبوده اند!.

* * *

در تواریخ آمده است: توطئه آنها به این ترتیب بود که: در کنار شهر، کوهى بود و شکافى داشت که، معبد صالح(علیه السلام) در آنجا بود، گاه شبانه به آنجا مى رفت و به عبادت و راز و نیاز با پروردگار، مى پرداخت.
آنها تصمیم گرفتند: در آنجا کمین کنند و به هنگامى که صالح(علیه السلام) به آنجا آمد، او را به قتل رسانند، و پس از شهادتش به خانه او حملهور شوند، و شبانه کار آنها را نیز یکسره کنند، سپس به خانه هاى خود برگردند، و اگر سؤال شود اظهار بى اطلاعى نمایند.
اما خداوند توطئه آنها را به طرز عجیبى خنثى کرده و نقشه هایشان را نقش بر آب ساخت.
هنگامى که آنها در گوشه اى از کوه کمین کرده بودند، کوه ریزش کرد و صخره عظیمى از بالاى کوه سرازیر شد و آنها را در لحظه اى کوتاه درهم کوبید و نابود کرد!
لذا قرآن در آیه بعد مى گوید: «آنها نقشه مهمى کشیدند و ما هم نقشه مهمى کشیدیم، در حالى که آنها خبر نداشتند»! (وَ مَکَرُوا مَکْراً وَ مَکَرْنا مَکْراً وَ هُمْ لا یَشْعُرُونَ).

* * *

پس از آن مى افزاید: «بنگر عاقبت توطئه و مکر آنها چگونه بود که ما همه آنها و تمام قوم و طرفداران آنها را نابود کردیم»؟! (فَانْظُرْ کَیْفَ کانَ عاقِبَةُ مَکْرِهِمْ أَنّا دَمَّرْناهُمْ وَ قَوْمَهُمْ أَجْمَعِینَ).
واژه «مکر» چنان که قبلاً(1) نیز گفته ایم: در ادبیات عرب به معنى هر گونه چاره اندیشى است، و اختصاصى به نقشه هاى شیطانى و زیان بخش که در فارسى امروز در آن استعمال مى شود، ندارد، بنابراین هم در مورد نقشه هاى زیان بخش به کار مى رود، و هم چاره اندیشى هاى خوب.
«راغب» در «مفردات» مى گوید: اَلْمَکْرُ صَرْفُ الْغَیْرِ عَمّا یَقْصُدُهُ:
«مکر آن است که کسى را از رسیدن مقصودش باز دارند».
بنابراین، هنگامى که این واژه در مورد خداوند به کار مى رود به معنى خنثى کردن توطئه هاى زیانبار است، و هنگامى که درباره مفسدان به کار مى رود به معنى جلوگیرى از برنامه هاى اصلاحى است.

* * *

سپس قرآن در مورد چگونگى هلاکت و سرانجام آنها چنین مى گوید: «ببین این خانه هاى آنها است که به خاطر ظلم و ستمشان خالى مانده»! (فَتِلْکَ بُیُوتُهُمْ خاوِیَةً بِما ظَلَمُوا).
نه صدائى از آنها به گوش مى رسد.
نه جنب و جوشى در آنجا وجود دارد.
و نه از آن همه زرق و برق ها و ناز و نعمت ها و مجالس پر گناه اثرى باقى مانده است.
آرى، آتش ظلم و ستم در آنها افتاد، همه را سوزانید و ویران کرد.
«در این ماجرا درس عبرت و نشانه روشنى است از پایان کار ظالمان و قدرت پروردگار براى کسانى که مى دانند» (إِنَّ فِی ذلِکَ لَآیَةً لِقَوْم یَعْلَمُونَ).

* * *

اما در این میان خشک و تر با هم نسوختند و بى گناه، به آتش گنه کار نسوخت «ما کسانى را که ایمان آورده، و تقوا پیشه کرده بودند نجات دادیم» و آنها هرگز به سرنوشت شوم بدکاران گرفتار نشدند (وَ أَنْجَیْنَا الَّذِینَ آمَنُوا وَ کانُوا یَتَّقُونَ).

* * *


1 ـ جلد 2، صفحه 429.
سوره نمل / آیه 48 - 53 1 ـ مجازات قوم ثمود
12
13
14
15
16
17
18
19
20
Lotus
Mitra
Nazanin
Titr
Tahoma