صالح در برابر قوم ثمود

SiteTitle

صفحه کاربران ویژه - خروج
ورود کاربران ورود کاربران

LoginToSite

SecurityWord:

Username:

Password:

LoginComment LoginComment2 LoginComment3 .
SortBy
 
تفسیر نمونه جلد 15
سوره نمل / آیه 45 - 47 «تطیر» و «تفأل»


بعد از ذکر قسمتى از سرگذشت «موسى»، «داود» و «سلیمان» در آیاتى که گذشت، چهارمین پیامبرى که بخشى از زندگى او و قومش در این سوره مطرح مى گردد، حضرت «صالح»(علیه السلام) و قوم ثمود است.
نخست مى فرماید: «ما به سوى قوم ثمود، برادرشان صالح را فرستادیم، و به او دستور دادیم: آنها را به عبادت اللّه دعوت کند» (وَ لَقَدْ أَرْسَلْنا إِلى ثَمُودَ أَخاهُمْ صالِحاً أَنِ اعْبُدُوا اللّهَ).(1)
همان گونه که قبلاً نیز گفته شد، تعبیر به «أخاهم» (برادرشان) که در داستان بسیارى از انبیاء آمده، اشاره به نهایت محبت و دلسوزى آنان نسبت به اقوامشان مى باشد، و در بعضى از موارد، علاوه بر این، اشاره به نسبت خویشاوندى آنها با این اقوام نیز بوده است.
به هر حال، تمام رسالت و دعوت این پیامبر بزرگ، در جمله «أَنِ اعْبُدُوا اللّهَ» خلاصه شده است، آرى، بندگى خدا، عصاره همه تعلیمات فرستادگان پروردگار است.
آن گاه مى افزاید: «آنها در برابر دعوت صالح به دو گروه مختلف تقسیم شدند و به مخاصمه برخاستند» (مؤمنان از یکسو و منکران لجوج از سوى دیگر) (فَإِذا هُمْ فَرِیقانِ یَخْتَصِمُونَ).(2)
در سوره «اعراف» آیات 75 و 76 از این دو گروه به عنوان «مستکبرین» و «مستضعفین» یاد شده: قالَ الْمَلاَ ُ الَّذِینَ اسْتَکْبَرُوا مِنْ قَوْمِهِ لِلَّذِینَ اسْتُضْعِفُوا لِمَنْ آمَنَ مِنْهُمْ أَ تَعْلَمُونَ أَنَّ صالِحاً مُرْسَلٌ مِنْ رَبِّهِ قالُوا إِنّا بِما أُرْسِلَ بِهِ مُؤْمِنُونَ * قالَ الَّذِینَ اسْتَکْبَرُوا إِنّا بِالَّذِی آمَنْتُمْ بِهِ کافِرُونَ:
«اشراف مستکبر قوم صالح به مستضعفانى که ایمان آورده بودند، گفتند: آیا شما یقین دارید صالح از طرف پروردگارش فرستاده شده؟ و آنها جواب دادند: آرى، ما به آنچه او مأموریت یافته ایمان آوردیم، ولى مستکبران گفتند: ما به آنچه شما ایمان آورده اید کافریم».
البته این درگیرى دو گروه مؤمن و کافر، در مورد بسیارى از پیامبران صدق مى کند هر چند بعضى از آنها از این مقدار طرفدار هم محروم ماندند و همگى تقریباً به صف منکران پیوستند.

* * *

صالح(علیه السلام) براى بیدار ساختن آنها به انذارشان پرداخت و از عذاب هاى دردناک الهى آنها را بر حذر داشت، اما آنها نه تنها پند نگرفتند و بیدار نشدند، بلکه همین مطلب را مستمسکى براى لجاجت خویش ساخته و با اصرار از او خواستند: اگر راست مى گوئى چرا مجازات الهى دامان ما را فرو نمى گیرد (این مطلب در آیه 77 سوره «اعراف» صریحاً آمده است).
ولى صالح(علیه السلام) به آنها «گفت: اى قوم من! چرا پیش از تلاش و کوشش براى جلب نیکى ها، براى عذاب و بدى ها عجله دارید»؟ (قالَ یا قَوْمِ لِمَ تَسْتَعْجِلُونَ بِالسَّیِّئَةِ قَبْلَ الْحَسَنَةِ).
چرا تمام فکر خود را روى فرا رسیدن عذاب الهى متمرکز مى کنید، اگر عذاب الهى شما را فرو گیرد، به حیاتتان خاتمه مى دهد و مجالى براى ایمان باقى نخواهد ماند، بیائید صدق گفتار مرا در برکات و رحمت الهى که در سایه ایمان به شما نوید مى دهد، بیازمائید «چرا از پیشگاه خدا تقاضاى آمرزش گناهان خویش نمى کنید تا مشمول رحمت او واقع شوید» (لَوْ لا تَسْتَغْفِرُونَ اللّهَ لَعَلَّکُمْ تُرْحَمُونَ).
چرا فقط دنبال بدى ها و تقاضاى نزول عذاب هستید؟ این لجاجت و خیره سرى براى چیست؟
تنها قوم صالح(علیه السلام) نبودند که در مقام انکار دعوت او، تقاضاى عذاب موعود را مى کردند، در قرآن مجید کراراً این مطلب دیده مى شود، از جمله در مورد قوم هود.(3)
در مورد پیامبر اسلام(صلى الله علیه وآله) و بعضى از مشرکان متعصب و سرسخت مى خوانیم: وَ إِذْ قالُوا اللّهُمَّ إِنْ کانَ هذا هُوَ الْحَقَّ مِنْ عِنْدِکَ فَأَمْطِرْ عَلَیْنا حِجارَةً مِنَ السَّماءِ أَوِ ائْتِنا بِعَذاب أَلِیم:
«به خاطر بیاور هنگامى که آنها گفتند: پروردگارا! اگر این دعوت محمّد حق است و از ناحیه تو، بارانى از سنگ بر ما فرو فرست و یا ما را به عذاب دردناکى مبتلا کن»!.(4)
و این راستى عجیب است که: انسان بخواهد صدق مدعى نبوت را از طریق مجازات نابود کننده بیازماید، نه از طریق تقاضاى رحمت، در حالى که یقیناً احتمال صدق این پیامبران را در قلبشان مى دادند، هر چند با زبان منکر بودند.
این درست به آن مى ماند که: شخصى دعوى طبابت کند و بگوید این دارو شفابخش است، و این دارو کشنده، و ما براى آزمایش او به سراغ داروئى برویم که به «کشنده» توصیف کرده است، نه داروى شفا بخش.
این نهایت جهل، نادانى و تعصب است، اما جهل از این فراورده ها بسیار دارد.

* * *

به هر حال، این قوم سرکش، به جاى این که اندرز دلسوزانه این پیامبر بزرگ را به گوش جان بشنوند، و به کار بندند با یک سلسله سخنان واهى و نتیجه گیرى هاى بى پایه به مبارزه با او برخاستند، از جمله این که «گفتند: ما هم خودت و هم کسانى را که با تو هستند به فال بد گرفته ایم» (قالُوا اطَّیَّرْنا بِکَ وَ بِمَنْ مَعَکَ).
گویا آن سال، خشکسالى و کمبود محصول و مواد غذائى بود، آنها گفتند: این گرفتارى ها و مشکلات ما همه از قدوم نامیمون تو و یاران تو است، شما مردم شومى هستید و براى جامعه ما بدبختى به ارمغان آورده اید، و با توسل به حربه فال بد، که حربه افراد خرافى و لجوج است مى خواستند: منطق نیرومند او را درهم بکوبند.
اما او در پاسخ «گفت: فال بد (و بخت و طالع شما) در نزد خدا است» (قالَ طائِرُکُمْ عِنْدَ اللّهِ).
او است که شما را به خاطر اعمالتان گرفتار این مصائب ساخته و اعمال شما است که در پیشگاه او چنین مجازاتى را سبب شده.
این در حقیقت یک آزمایش بزرگ الهى براى شما است آرى «شما گروهى هستید که آزمایش مى شوید» (بَلْ أَنْتُمْ قَوْمٌ تُفْتَنُونَ).
اینها آزمایش هاى الهى است، اینها هشدارها و بیدارباش ها است، تا کسانى که شایستگى و قابلیت دارند، از خواب غفلت بیدار شوند، و مسیر نادرست خود را اصلاًح کنند و به سوى خدا آیند.

 * * *

  


1 ـ جمله «أَنِ اعْبُدُوا اللّهَ» مجرور با حرف جرى است که در تقدیر است، و در اصل چنین بوده: «وَ لَقَدْ أَرْسَلْنا إِلى ثَمُودَ أَخاهُمْ صالِحاً بِعِبادَةِ اللّهَ».
2 ـ با این که «فَرِیقانِ» تثنیه است فعل آن که «یَخْتَصِمُونَ» است به صورت جمع آمده، به خاطر این که هر فریقى از گروهى تشکیل مى شود و روى هم رفته مجموعه اى را به وجود مى آورد.
3 ـ اعراف، آیه 70.
4 ـ انفال، آیه 32.
سوره نمل / آیه 45 - 47 «تطیر» و «تفأل»
12
13
14
15
16
17
18
19
20
Lotus
Mitra
Nazanin
Titr
Tahoma