پادشاهان ویرانگرند!

SiteTitle

صفحه کاربران ویژه - خروج
ورود کاربران ورود کاربران

LoginToSite

SecurityWord:

Username:

Password:

LoginComment LoginComment2 LoginComment3 .
SortBy
 
تفسیر نمونه جلد 15
سوره نمل / آیه 27 - 35 1 ـ آداب نامه نگارى


سلیمان(علیه السلام) با دقت به سخنان هدهد گوش فرا داد، و در فکر فرو رفت، ممکن است بیشترین گمان سلیمان این بوده که: این خبر راست است، و دلیلى بر دروغ به این بزرگى وجود ندارد.
اما از آنجا که مسأله ساده اى نبود و با سرنوشت یک کشور و یک ملت بزرگ گره مى خورد، مى بایست تنها به گفتار یک مخبر اکتفا نکند، بلکه تحقیقات بیشترى در زمینه این موضوع حساس به عمل آورد.
لذا چنین «گفت: ما تحقیق به عمل مى آوریم ببینیم تو راست گفتى یا از دروغگویان هستى»؟! (قالَ سَنَنْظُرُ أَ صَدَقْتَ أَمْ کُنْتَ مِنَ الْکاذِبِینَ).
این سخن به خوبى ثابت مى کند که: در مسائل مهم و سرنوشت ساز، باید حتى به اطلاعى که از ناحیه یک فرد کوچک مى رسد، توجه کرد و به زودى (همان گونه که «سین» در جمله «سَنَنْظُرُ» اقتضا مى کند) پیرامون آن تحقیقات لازم را به عمل آورد.
سلیمان(علیه السلام) نه هدهد را متهم ساخت و محکوم کرد، و نه سخن او را بى دلیل تصدیق نمود، بلکه آن را پایه تحقیق قرار داد.

* * *

به هر حال، سلیمان نامه اى بسیار کوتاه و پر محتوا نوشت، و به هدهد داده، گفت: «این نامه مرا ببر و نزد آنها بیفکن، سپس برگرد و در گوشه اى توقف کن ببین آنها چه عکس العملى نشان مى دهند»؟ (اذْهَبْ بِکِتابِی هذا فَأَلْقِهْ إِلَیْهِمْ ثُمَّ تَوَلَّ عَنْهُمْ فَانْظُرْ ما ذا یَرْجِعُونَ).(1)
از تعبیر «أَلْقِهْ إِلَیْهِمْ» (به سوى آنها بیفکن) چنین استفاده مى شود: آن را هنگامى بر آن ها بیفکن که ملکه «سبأ» در میان جمع خویش حضور دارد، تا جاى فراموشى و کتمان باقى نماند، و از اینجا روشن مى شود این که: بعضى از مفسران گفته اند: هدهد وارد قصر ملکه سبأ و خوابگاه او شد، و نامه را بر سینه یا گلوى او افکند! چندان دلیلى ندارد، هر چند با جمله اى که در آیه بعد مى آید: اِنِّى أُلْقِىَ اِلَىَّ کِتابٌ کَرِیْمٌ: «نامه اى به سوى من افکنده شده» بى تناسب نیست.

* * *

ملکه سبأ نامه را گشود و از مضمون آن آگاهى یافت و چون قبلاً اسم و آوازه سلیمان(علیه السلام) را شنیده بود و محتواى نامه نشان مى داد: سلیمان(علیه السلام) تصمیم شدیدى درباره سرزمین «سبأ» گرفته، سخت در فکر فرو رفت، و چون در مسائل مهم مملکتى با اطرافیانش به شور مى نشست، از آنها دعوت کرد، رو به سوى آنها نموده «گفت: اى اشراف و بزرگان! نامه ارزشمندى به سوى من افکنده شده است» (قالَتْ یا أَیُّهَا الْمَلاَ ُ إِنِّی أُلْقِیَ إِلَیَّ کِتابٌ کَرِیمٌ).
آیا به راستى ملکه سبأ پیک نامه رسان را ندیده بود، ولى از قرائن که در نامه وجود داشت اصالت نامه را احساس کرد، و هیچ احتمال نداد که نامه مجعولى باشد؟
و یا به چشم خودش پیک را دید، و وضع اعجاب آور او خود دلیل بر این بود که واقعیتى در کار است و مسأله، یک مسأله عادى نیست؟ هر چه بود با اطمینان روى نامه تکیه کرد.
و این که ملکه مى گوید: «این نامه کریم و پر ارزشى است» ممکن است به خاطر محتواى عمیق آن، یا این که چون آغازش به نام خدا، و پایانش به مهر و امضاى صحیح بود(2) یا به خاطر این که: فرستنده آن شخص بزرگوارى بوده ـ هر یک از احتمالات را بعضى از مفسران احتمال داده اند ـ و یا همه اینها; زیرا هیچگونه منافاتى بین این امور نیست؟
ممکن است همه، در این مفهوم جامع جمع باشد.
درست است که آنها آفتاب پرست بودند، ولى مى دانیم: بسیارى از بت پرستان نیز به «اللّه» اعتقاد داشتند، او را «ربّ الارباب» مى نامیدند و تعظیم و احترام او را مهم مى شمردند.

* * *

آن گاه «ملکه سباء» به ذکر مضمون نامه پرداخته، گفت: «این نامه از سوى سلیمان است و محتوایش چنین است: به نام خداوند بخشنده مهربان»... (إِنَّهُ مِنْ سُلَیْمانَ وَ إِنَّهُ بِسْمِ اللّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ).

* * *

«توصیه ام به شما این است: برترى جوئى در برابر من نکنید، به سوى من آئید و تسلیم حق شوید» (أَلاّ تَعْلُوا عَلَیَّ وَ أْتُونِی مُسْلِمِینَ).(3)
بعید به نظر مى رسد: سلیمان(علیه السلام) نامه را با همین عبارات و الفاظ عربى نوشته باشد، بنابراین جمله هاى فوق، مى توانند نقل به معنى و یا به صورت خلاصه گیرى و فشرده نامه سلیمان(علیه السلام) بوده باشد که ملکه سبأ براى ملت خود بازگو کرد.
جالب این که: مضمون این نامه در واقع سه جمله بیش نبود:
یک جمله نام خدا و بیان وصف رحمانیت و رحیمیت او.
جمله دوم توصیه به کنترل هواى نفس و ترک برترى جوئى که سرچشمه بسیارى از مفاسد فردى و اجتماعى است.
و سوم تسلیم شدن در برابر حق!.
اگر دقت کنیم: چیز دیگرى وجود نداشت که نیاز به ذکر داشته باشد.

* * *

بعد از ذکر محتواى نامه سلیمان(علیه السلام)، براى سران ممکلت خود رو به سوى آنها کرده چنین «گفت: اى اشراف و صاحب نظران! رأى خود را در این کار مهم براى من ابراز دارید که من هیچ کار مهمى را بى حضور شما و بدون نظر شما انجام نداده ام»! (قالَتْ یا أَیُّهَا الْمَلاَ ُ أَفْتُونِی فِی أَمْرِی ما کُنْتُ قاطِعَةً أَمْراً حَتّى تَشْهَدُونِ).
او مى خواست با این نظر خواهى موقعیت خود را در میان آنها تثبیت کرده و نظر آنها را به سوى خویش جلب نماید، ضمناً میزان هماهنگیشان را با تصمیمات خود مورد مطالعه و بررسى قرار دهد.
«أَفْتُونِى» از ماده «فتوا» است، در اصل، به معنى حکم کردن دقیق و صحیح در مسائل پیچیده است.
ملکه سبأ با این تعبیر، هم پیچیدگى مسأله را به آنها گوشزد کرد، و هم آنها را به این نکته توجه داد که: باید در اظهار نظر دقت به خرج دهند تا راه خطا نپویند.
«تَشْهَدُونِ» از ماده «شهود» به معنى «حضور» است، حضورى توأم با همکارى و مشورت.

* * *

اشراف قوم در پاسخ او چنین «گفتند: ما قدرت کافى داریم و مرد جنگیم اما تصمیم نهائى با تو است، ببین چه فرمان مى دهى»؟ (قالُوا نَحْنُ أُولُوا قُوَّة وَ أُولُوا بَأْس شَدِید وَ الْأَمْرُ إِلَیْکِ فَانْظُرِی ما ذا تَأْمُرِینَ).
به این ترتیب، هم تسلیم خود را در برابر دستورات او نشان دادند، و هم تمایل خود را به تکیه بر قدرت و حضور در میدان جنگ!

* * *

ملکه، هنگامى که تمایل آنها را به جنگ مشاهده کرد، در حالى که خود باطناً تمایل به این کار نداشت، براى فرونشاندن این عطش، و هم براى این که حساب شده با این جریان برخورد کند، چنین «گفت: پادشاهان هنگامى که وارد منطقه آبادى شوند آن را به فساد و ویرانى مى کشانند»! (قالَتْ إِنَّ الْمُلُوکَ إِذا دَخَلُوا قَرْیَةً أَفْسَدُوها).
«و عزیزان اهل آن را به ذلت مى نشانند» (وَ جَعَلُوا أَعِزَّةَ أَهْلِها أَذِلَّةً).
جمعى را مى کشند، عده اى را اسیر مى کنند، گروهى را آواره و بى خانمان، و تا آنجا که مى توانند دست به غارت و چپاول مى زنند.
پس از آن براى تأکید بیشتر گفت: «آرى، این چنین مى کنند» (وَ کَذلِکَ یَفْعَلُونَ).
ملکه سبأ، که خود پادشاه بود، شاهان را خوب شناخته بود که برنامه آنها در دو چیز خلاصه مى شود: «فساد و ویرانگرى» و «ذلیل ساختن عزیزان»; چرا که آنها به منافع خود مى اندیشند، نه به منافع ملت ها و آبادى و سر بلندى آنها و همیشه این دو بر ضد یکدیگرند.

* * *

سپس، افزود: ما باید قبل از هر کار، سلیمان و اطرافیان او را بیازمائیم و ببینیم به راستى چه کاره اند؟ سلیمان(علیه السلام) پادشاه است؟ یا پیامبر؟ ویرانگر است؟ یا مصلح؟ ملت ها را به ذلت مى کشاند؟ یا عزت؟ و براى این کار باید از هدیه استفاده کرد، لذا «من هدیه قابل ملاحظه اى براى آنها مى فرستم تا ببینم فرستادگان من چه واکنشى از ناحیه آنها براى ما مى آورند» (وَ إِنِّی مُرْسِلَةٌ إِلَیْهِمْ بِهَدِیَّة فَناظِرَةٌ بِمَ یَرْجِعُ الْمُرْسَلُونَ).
پادشاهان علاقه شدیدى به «هدایا» دارند، و نقطه ضعف و زبونى آنها نیز همین جا است، آنها را مى توان با هدایاى گران بها تسلیم کرد.
اگر دیدیم سلیمان با این هدایا تسلیم شد، معلوم مى شود «شاه» است! در برابر او مى ایستیم و تکیه بر قدرت مى کنیم که ما نیرومندیم، و اگر بى اعتنائى به ما نشان داد و بر سخنان خود و پیشنهادهایش اصرار ورزید، معلوم مى شود، پیامبر خدا است، در این صورت باید عاقلانه برخورد کرد.
در این که: «ملکه سبأ» چه هدایائى براى سلیمان(علیه السلام) فرستاد، قرآن سخنى نگفته و تنها با نکره آوردن کلمه «هدیه»، عظمت آن را نشان داده، ولى مفسران مسائل زیادى ذکر کرده اند، که گاه خالى از اغراق و افسانه نیست.
بعضى نوشته اند: پانصد غلام و پانصد کنیز ممتاز براى سلیمان فرستاد، در حالى که به غلام ها لباس زنانه و به کنیزها لباس مردانه پوشانیده بود، در گوش غلامان گوشواره و در دستشان دستبند و بر سر کنیزان کلاه هاى زیبا گذارده بود، و در نامه خود تأکید کرده بود: اگر پیامبرى غلامان را از کنیزان بشناس!
آنها را بر مرکب هاى گران بها که با زر و زیور آراسته بودند سوار کرد، و مقدار قابل ملاحظه اى از جواهرات نیز همراه آنها فرستاد.
ضمناً، به فرستاده خود سفارش کرد، اگر به محض ورود، نگاه سلیمان را به خود خشم آلود دیدى، بدان این ژست پادشاهان است، و اگر با خوشروئى و محبت با تو برخورد کرد، بدان پیغمبر است!

 * * *


1 ـ بعضى از مفسران گفته اند: جمله «ثُمَّ تَوَلَّ عَنْهُمْ» در معنى، مؤخر است و در عبارت مقدم، و در تقدیر چنین بوده: «فَانْظُرْ ما ذا یَرْجِعُونَ ثُمَّ تَوَلَّ عَنْهُمْ».
این به خاطر آن است که: این جمله را به معنى بازگشت کردن از آن قوم گرفته اند، در حالى که ظاهر آیه این است: از آنها روى بگردان، سپس در گوشه اى منتظر باش! ببین چه واکنشى نشان مى دهند.
2 ـ در حدیث آمده است: کرامت و ارزش نامه به مُهر کردن آن است (تفسیر مجمع البیان و المیزان و قرطبى).
و در حدیث دیگرى آمده: هنگامى که پیامبر اسلام(صلى الله علیه وآله) خواست نامه اى براى عجم بنویسد به او عرض کردند: آنها نامه را بدون مُهر نمى پذیرند، پیامبر دستور دارد انگشترى ساختند که: نقش نگین آن لا اله الا اللّه مُحَمَّدٌ رسول اللّه بود و نامه را با آن مُهر فرمود (قرطبى، ذیل آیه مورد بحث).
3 ـ جمله «أَلاّ تَعْلُوا عَلَیَّ» ممکن است مجموعاً بدل «کتاب» و بیان محتواى آن باشد، و ممکن است «أن» در اینجا به معنى «اى» و براى تفسیر بوده باشد.
این احتمال نیز وجود دارد که متعلق به جمله محذوفى مانند «أوصیکم» باشد.
سوره نمل / آیه 27 - 35 1 ـ آداب نامه نگارى
12
13
14
15
16
17
18
19
20
Lotus
Mitra
Nazanin
Titr
Tahoma