جالب این که: سلیمان(علیه السلام) با داشتن آن قدرت و حکومت بى نظیر، تقاضایش از خدا این است که: عمل صالح را به طور مداوم انجام دهد، و از آن بالاتر در زمره بندگان صالح خدا باشد.
از این تعبیر، روشن مى شود:
اولاً ـ هدف نهائى براى به دست آوردن قدرت، انجام عمل صالح است، عملى شایسته و ارزشمند، و بقیه هر چه هست مقدمه اى براى آن محسوب مى شود.
عمل صالح، نیز مقدمه اى است براى جلب خشنودى و رضاى خدا که هدف نهائى و غایة الغایات همین است.
ثانیاً ـ داخل بودن در زمره صالحان، مرحله اى است فراتر از انجام عمل صالح که اولى صلاح ذاتى است و دومى صلاح عمل (دقت کنید).
به تعبیر دیگر، گاه انسان عمل صالحى را انجام مى دهد، اما این معنى جزء ذات و روح او و بافت وجودش نشده است، سلیمان(علیه السلام) از خدا این مى خواهد که آن قدر مشمول عنایت پروردگار قرار گیرد که، صالح بودن از عملش فراتر رود و در درون جان و اعماق وجودش نفوذ کند، و این جز با رحمت الهى امکان پذیر نیست.
راستى بنده صالح خدا بودن چه گران بها و گران قدر است که سلیمان(علیه السلام) با آن حشمت و جاه و جلالش ـ که براى احدى جاى شک نبوده ـ باز تقاضایش این است که: خدا به رحمتش او را در خط بندگان صالح قرار دهد، و از لغزش هائى که هر زمان براى انسان ـ مخصوصاً انسانى که در رأس یک تشکیلات عظیم باشد ـ امکان پذیر است، او را حفظ کند.