ما از جهان حیوانات اطلاعات زیادى در دست نداریم، و با تمام پیشرفت هائى که در این زمینه شده، هنوز ابهام هاى فراوانى بر روى آن سایه افکنده است.
ما آثار هوش، دقت، ذکاوت و مهارت در کارهاى بسیارى از آنها مى بینیم:
خانه سازى زنبوران عسل، نظمى که بر کندو حکم فرما است، دقت مورچگان در جمع آورى نیازمندى هاى زمستان، طرز ذخیره و انبار آنها، دفاع کردن حیوانات از خود در برابر دشمن، و حتى آگاهى آنها از درمان بسیارى از بیمارى ها، پیدا کردن لانه و خانه خود از فاصله هاى بسیار دور دست، و پیمودن راه هاى طولانى و رسیدن به مقصد، پیش بینى آنها از حوادث آینده، و مانند آن، همه از چیزهائى است که نشان مى دهد: در دنیاى مرموز حیوانات بسیارى از مسائل هنوز براى ما لا ینحل است.
از این گذشته، بسیارى از حیوانات بر اثر آموزش و تربیت، کارهاى شگفت انگیزى انجام مى دهند که حتى انسان ها از آن عاجزند.
اما به درستى روشن نیست که آنها تا چه حدّ از دنیاى انسان ها باخبرند؟
آیا واقعاً آنها مى دانند: ما کیستیم؟ و چه مى کنیم؟ ممکن است ما در آنها چنین هوش و ادراکى را سراغ نداشته باشیم، ولى آیا این به معنى نفى آن است؟!
روى این حساب اگر در داستان فوق خواندیم که: مورچگان از آمدن لشکر
سلیمان به آن سرزمین با خبر شدند، و اعلام رفتن به لانه ها نمودند، تا زیر دست و پاى لشکر له نشوند، و سلیمان نیز از این ماجرا آگاه شد، زیاد جاى تعجب نیست.
به علاوه، حکومت سلیمان ـ همان گونه که گفتیم ـ توأم با خارق عادات و کارهاى اعجاز آمیزى بود، روى همین اصل، بعضى از مفسران اظهار عقیده کرده اند که دارا بودن این سطح آگاهى، از ناحیه قشرى از حیوانات در عصر سلیمان(علیه السلام) خود یک اعجاز و خارق عادت بوده است، و مانعى ندارد که عین آن را در سایر اعصار و قرون احیاناً نبینیم.
غرض این است: هیچ دلیلى در کار نیست که: ما داستان سلیمان و مور یا سلیمان و هدهد را بر کنایه و مجاز و یا زبان حال، و مانند آن حمل کنیم، هنگامى که حفظ ظاهر آن و حمل بر معنى حقیقى امکان پذیر است.(1)