«شعیب» و اصحاب «ایکه»

SiteTitle

صفحه کاربران ویژه - خروج
ورود کاربران ورود کاربران

LoginToSite

SecurityWord:

Username:

Password:

LoginComment LoginComment2 LoginComment3 .
SortBy
 
تفسیر نمونه جلد 15
سوره شعراء / آیه 176 - 184 سوره شعراء / آیه 185 - 191


این هفتمین و آخرین حلقه از داستان هاى پیامبران است که در این سوره آمده، و آن داستان پیامبر بزرگ خدا «شعیب»(علیه السلام) و قوم سرکش او است.
این پیامبر در سرزمین «مدین» (شهرى در جنوب شامات) و «ایکه» (بر وزن لَیله) آبادى معروفى نزدیک «مدین» زندگى داشت.
آیه 79 سوره «حجر» گواه بر این است که: سرزمین «ایکه» در مسیر راه مردم حجاز به سوى شام بوده است.
نخست، مى گوید: «اصحاب ایکه رسولان خدا را تکذیب کردند» (کَذَّبَ أَصْحابُ الْأَیْکَةِ الْمُرْسَلِینَ).
نه تنها شعیب پیامبرى که مبعوث بر آنها بود، مورد تکذیب آنها قرار گرفت که دیگر پیامبران هم، از نظر وحدت دعوت، مورد تکذیب آنان بودند، و یا اصولاً هیچ مذهبى از مذاهب آسمانى را پذیرا نشده بودند.
«ایکه» در اصل، به معنى محلى است که درختان در هم پیچیده دارد که در فارسى از آن به «بیشه» تعبیر مى کنیم، سرزمینى که نزدیک «مدین» قرار داشت، به خاطر داشتن آب و درختان زیاد «ایکه» نام گرفت.
قرائن نشان مى دهد که آنها زندگى مرفه، و ثروت فراوان داشتند، و شاید به همین دلیل، غرق غرور و غفلت بودند!.

* * *

آن گاه به شرح این اجمال پرداخته، مى گوید: «هنگامى که شعیب به آنها گفت: آیا تقوا را پیشه نمى کنید»؟ (إِذْ قالَ لَهُمْ شُعَیْبٌ أَ لا تَتَّقُونَ).
در حقیقت دعوت شعیب از همان نقطه شروع شد که سایر پیامبران شروع کردند دعوت به تقوا و پرهیزگارى، که ریشه و خمیر مایه همه برنامه هاى اصلاحى و دگرگونى هاى اخلاقى و اجتماعى است.
قابل توجه این که: در این داستان تعبیر «أَخُوهُم» که در داستان صالح و هود و نوح و لوط آمده بود، دیده نمى شود، شاید، به خاطر این که «شعیب» اصلاً اهل «مدین» بود و تنها با مردم آنجا خویشاوندى داشت، نه با مردم «ایکه».
لذا در سوره «هود» آیه 84 هنگامى که فقط سخن از «مدین» مى گوید، این تعبیر آمده است: «وَ إِلى مَدْیَنَ أَخاهُمْ شُعَیْباً».
ولى، چون در آیه مورد بحث سخن از اصحاب «ایکه» است و آنها با شعیب خویشاوندى نداشتند، این تعبیر ذکر نشده است.

* * *

پس از آن افزود: «من براى شما رسول امینى هستم» (إِنِّی لَکُمْ رَسُولٌ أَمِینٌ).

* * *

«تقوا را پیشه کنید و از خدا بپرهیزید و مرا اطاعت نمائید» که اطاعتم اطاعت او است (فَاتَّقُوا اللّهَ وَ أَطِیعُونِ).

* * *

این را نیز بدانید که: «من در برابر این دعوت از شما اجر و پاداشى نمى طلبم تنها اجر و مزد من بر پروردگار عالمیان است» (وَ ما أَسْئَلُکُمْ عَلَیْهِ مِنْ أَجْر إِنْ أَجْرِیَ إِلاّ عَلى رَبِّ الْعالَمِینَ).
همان جمله هاى متحد المال، و کاملاً حساب شده، که در آغاز دعوت سایر پیامبران آمده است: دعوت به تقوا، تأکید بر سابقه امانت در میان مردم، و تأکید بر این مسأله که این دعوت الهى تنها انگیزه معنوى دارد و هیچ چشم داشت مادى از هیچ کس در آن نیست، تا بهانه جویان و بدبینان آن را وسیله فرار خود قرار ندهند.

* * *

«شعیب» نیز، مانند سایر پیامبرانى که گوشه اى از تاریخشان در این سوره قبلاً آمده است، بعد از دعوت کلى خود، به تقوا و اطاعت فرمان خدا، در بخش دوم از تعلیماتش، روى انحرافات اخلاقى و اجتماعى آن محیط انگشت گذارد، و آن را به زیر نقد کشید، و از آنجا که مهمترین انحراف این قوم مرفه نابسامانى هاى اقتصادى، و ظلم فاحش، حق کشى و استثمار بود، بیش از همه، روى این مسائل تکیه کرد.
نخست، مى گوید: «حق پیمانه را ادا کنید» (کم فروشى ننمائید) (أَوْفُوا الْکَیْلَ).
«و مردم را به خسارت و زیان میفکنید» (وَ لا تَکُونُوا مِنَ الْمُخْسِرِینَ).

* * *

«با ترازوى مستقیم و صحیح، وزن کنید» (وَ زِنُوا بِالْقِسْطاسِ الْمُسْتَقِیمِ).(1)

* * *

«حق مردم را کم نگذارید، و بر اشیاء و اجناس مردم، عیب ننهید» (وَ لا تَبْخَسُوا النّاسَ أَشْیاءَهُمْ).
«و در روى زمین فساد مکنید» (وَ لا تَعْثَوْا فِی الْأَرْضِ مُفْسِدِینَ).
در این سه آیه اخیر، شعیب «پنج دستور» در عباراتى کوتاه و حساب شده به این قوم گمراه مى دهد.
بعضى از مفسران چنین تصور کرده اند: اینها غالباً تأکید یکدیگر است، در حالى که دقت کافى نشان مى دهد: این پنج دستور در واقع اشاره به پنج مطلب اساسى و متفاوت است و یا به تعبیر دیگر، چهار دستور است و یک جمع بندى کلى.
براى روشن شدن این تفاوت، توجه به این حقیقت لازم است که قوم شعیب (مردم «ایکه» و «مدین») در یک منطقه حساس تجارى بر سر راه کاروان هائى که از حجاز به شام، و از شام به حجاز، و مناطق دیگر رفت و آمد مى کردند قرار داشتند.
مى دانیم: قافله ها در وسط راه، نیازهاى فراوانى پیدا مى کنند که گاهى مردم شهرهائى که در مسیر قرار دارند، از این نیازها حداکثر سوء استفاده را مى کنند، اجناس آنها را به کمترین قیمت مى خرند، و اجناس خود را به گرانترین قیمت مى فروشند (توجه داشته باشید که در آن زمان، بسیارى از معاملات به صورت معامله جنس با جنس انجام مى شد).
گاه، بر اجناسى که مى خرند هزار عیب مى گذارند، و جنسى را که در مقابل آن مى فروشند صد گونه تعریف مى کنند.
و هنگام وزن و پیمانه جنس خود را دقیقاً مى سنجند و گاه کم فروشى مى کنند ولى جنس دیگران را با بى اعتنائى وزن مى نمایند و گاهى بیشتر از مقدار لازم برمى دارند، و چون طرف مقابل به هر حال محتاج و نیازمند است ناچار است به تمام این مسائل تن در دهد!.
گذشته از کاروان هائى که در مسیر راه هستند اهل خود منطقه نیز آنها که ضعیف تر و کم درآمدترند و مجبورند جنس خود را با سرمایه داران گردن کلفت معامله کنند، سرنوشتى بهتر از این ندارند.
قیمت متاع، اعم از جنسى را که مى خرند، و جنسى را که مى فروشند به میل آن ثروتمندان تعیین مى شود، پیمانه و وزن نیز، در هر حال در اختیار آنها است و این بینواى مستضعف، باید مانند «مرده اى در دست غسال» تسلیم باشد!.
با توجه به آنچه گفتیم: به تعبیرات گوناگون آیات فوق باز مى گردیم:
در یک مورد آنها را دستور به ادا کردن حق پیمانه مى دهد، و در جاى دیگر توزین با ترازوى درست، و مى دانیم: سنجش کالاها، یا از طریق کیل است و یا وزن، مخصوصاً روى هر یک از این دو، جداگانه انگشت مى گذارد، تا تأکید بیشترى باشد بر این دستور که در هیچ موردى اقدام به کم فروشى نکنند.
تازه کم فروشى هم طرقى دارد، گاهى ترازو و پیمانه درست است ولى حق آن ادا نمى شود، و گاه ترازو خراب و پیمانه نادرست و قلابى است، و در آیات فوق به همه اینها اشاره شده است.
پس از روشن شدن این دو تعبیر، به سراغ «لا تَبْخَسُوا» که از ماده «بخس» گرفته شده است مى رود، و آن در اصل به معنى کم گذاردن ظالمانه از حقوق مردم، و گاه به معنى تقلب و نیرنگى است که منتهى به تضییع حقوق دیگران مى گردد، بنابراین، جمله فوق داراى معنى وسیعى است که هر گونه غش، تقلب، تزویر و خدعه در معامله، و هر گونه پایمال کردن حق دیگران را شامل مى شود.
و اما جمله «لا تَکُونُوا مِنَ الْمُخْسِرِینَ» با توجه به این که «مخسِر» به معنى کسى است که شخص یا چیزى را در معرض خسارت قرار مى دهد، آن نیز معنى وسیعى دارد که علاوه بر کم فروشى، هر عاملى را که سبب زیان و خسران طرف در معامله بشود در برمى گیرد.
به این ترتیب، تمام سوء استفاده ها و ظلم و خلافکارى در معامله و هر گونه تقلب، کوشش و تلاش زیانبار، چه در کمیت و چه در کیفیت، همه در دستورهاى فوق داخل است.
و از آنجا که نابسامانى هاى اقتصادى سرچشمه از هم گسیختگى نظام اجتماعى مى شود، در پایان این دستورات به عنوان یک جمع بندى مى گوید: وَ لا تَعْثَوْا فِی الْأَرْضِ مُفْسِدِینَ: «در زمین فساد نکنید، و جامعه ها را به تباهى نکشانید» و به هر گونه استثمار و بهره کشى ظالمانه و تضییع حقوق دیگران پایان دهید.
اینها نه تنها دستوراتى کارساز براى جامعه ثروتمند و ظالم عصر «شعیب» بود که براى هر عصر و زمانى کارساز و کارگشا است و سبب عدالت اقتصادى مى شود.

* * *

سپس، «شعیب» در آخرین دستورش در این بخش از سخن، بار دیگر آنها را به تقوا دعوت مى کند، و مى گوید: «از خدائى بپرهیزید که شما و اقوام پیشین را آفرید» (وَ اتَّقُوا الَّذِی خَلَقَکُمْ وَ الْجِبِلَّةَ الْأَوَّلِینَ).
شما تنها قوم و جمعیتى نیستید که روى این زمین گام نهاده اید، قبل از شما پدرانتان و اقوام دیگر آمدند و رفتند، گذشته آنها، و آینده خویش را فراموش نکنید.
«جِبِلَّة» از «جبل» به معنى کوه است، به جماعت زیاد که در عظمت همچون کوهند گفته شده، بعضى عدد آن را ده هزار ذکر کرده اند.
و نیز به طبیعت و فطرت انسان «جبلّة» اطلاق شده; چرا که غیر قابل تغییر است همچون کوه که نمى توان آن را جابه جا کرد.
تعبیر فوق ممکن است اشاره به این حقیقت نیز باشد که: آنچه من درباره ترک ظلم، فساد، اداى حقوق مردم و رعایت عدالت گفتم، در درون فطرت انسان ها از روز نخست بوده، و من براى احیاى فطرت پاک شما آمده ام.
اما متأسفانه سخنان این پیامبر دلسوز و بیدارگر در آنها مؤثر نیفتاد و پاسخ تلخ و زشت آنها را در برابر این گفتار منطقى در آیات آینده خواهیم دید.

* * *

 


1 ـ «قِسْطاسِ» (بر وزن مقیاس) به معنى «ترازو» است، بعضى آن را یک واژه رومى و بعضى عربى مى دانند، بعضى معتقدند: قسطاس ترازوى بزرگ را مى گویند، و میزان، ترازوى کوچک، و این که قسطاس ترازوئى است که زبانه دارد، و به همین دلیل وزن را دقیقاً نشان مى دهد.
سوره شعراء / آیه 176 - 184 سوره شعراء / آیه 185 - 191
12
13
14
15
16
17
18
19
20
Lotus
Mitra
Nazanin
Titr
Tahoma