مى دانیم: اسراف، همان تجاوز از حدّ قانون آفرینش و قانون تشریع است، این نیز روشن است که در یک نظام صحیح، هر گونه تجاوز از حدّ، موجب فساد و از هم گسیختگى مى شود، و به تعبیر دیگر، سرچشمه فساد، اسراف است و نتیجه اسراف، فساد.
البته، باید توجه داشت: اسراف معنى گسترده اى دارد، گاه، در مسائل ساده اى مانند خوردن و آشامیدن است (چنان که در آیه 31 سوره «اعراف» آمده).
گاه، در انتقام گیرى و قصاص بیش از حد (چنان که در آیه 33 سوره «اسراء» آمده است).
گاه، در انفاق و بذل و بخشش بیش از اندازه (چنان که در آیه 67 سوره «فرقان» آمده).
گاه، در داورى کردن و قضاوت نمودنى که منجر به کذب و دروغ مى شود، (چنان که در آیه 28 سوره «غافر»، «مسرف و کذّاب» در ردیف هم قرار گرفته).
گاه، در اعتقادات است که منتهى به شک و تردید مى شود (همان گونه که در آیه 34 سوره «غافر»، «مسرف و مرتاب» با هم آمده است).
گاه، به معنى برترى جوئى، استکبار و استثمار آمده (چنان که درباره فرعون در آیه 31 سوره «دخان» مى خوانیم: إِنَّهُ کانَ عالِیاً مِنَ الْمُسْرِفِینَ: «او برترى جوى و مسرف بود»).
و بالاخره، گاه به معنى هر گونه گناه مى آید (چنان که در آیه 53 «زمر» مى خوانیم: قُلْ یا عِبادِیَ الَّذِینَ أَسْرَفُوا عَلى أَنْفُسِهِمْ لا تَقْنَطُوا مِنْ رَحْمَةِ اللّهِ إِنَّ اللّهَ یَغْفِرُ الذُّنُوبَ جَمِیعاً: «بگو اى بندگان من که بر خود اسراف کردید از رحمت خدا مأیوس نشوید که خداوند همه گناهان را مى بخشد»).
با توجه به آنچه گفتیم، رابطه اسراف و فساد به خوبى آشکار مى شود.
به گفته «علامه طباطبائى» در «المیزان» عالم هستى یک پارچه نظم و صلاح است و حتى با تضادى که احیاناً در میان اجزاى آن دیده مى شود، تألیف و التیام و هماهنگى فراوان دارد، این نظام، به سوى اهداف صالحى در جریان است، و براى هر یک از اجزاى خود، خط سیرى تعیین مى کند، حال، اگر یکى از این اجزاء از مدار خود خارج شود، و راه فساد را پیش گیرد، میان آن و سایر اجزاى این جهان درگیرى ایجاد مى شود، اگر توانستند این جزء نامنظم اسرافکار را به مدار اصلیش بازگردانند، چه بهتر، و الا نابودش مى کنند، تا نظام به خط سیر خود ادامه دهد!.
انسان که یکى اجزاى این عالم هستى است از این قانون عمومى مستثنى نیست، اگر بر اساس فطرت، بر مدار خود حرکت کند و هماهنگ نظام هستى باشد، به هدف سعادت بخش که براى او مقدر شده است مى رسد، اما اگر از حدّ خود تجاوز کند و قدم در جاده «فساد در ارض» بگذارد، نخست خداوند او را گوشمالى داده، و با حوادث سخت و دردناک او را هشدار مى دهد، چنان که در آیه 41 سوره «روم» مى خوانیم: ظَهَرَ الْفَسادُ فِی الْبَرِّ وَ الْبَحْرِ بِما کَسَبَتْ أَیْدِی النّاسِ لِیُذِیقَهُمْ بَعْضَ الَّذِی عَمِلُوا لَعَلَّهُمْ یَرْجِعُونَ:
«فساد بر صفحه دریا و صحرا بر اثر اعمال مردم آشکار گشت خدا مى خواهد نتیجه سوء پاره اى از اعمال مردم را به آنها بچشاند شاید بازگردند».
اما اگر این هم، مؤثر نیفتاد و فساد در اعماق جان او ریشه دوانید، خداوند با عذاب «استیصال» صفحه زمین را از لوث وجود چنین کسانى پاکسازى مى کند.(1)
و از اینجا روشن مى شود که: چرا در آیات فوق، خداوند «اسراف» را با «فساد در ارض» و عدم اصلاح هماهنگ ذکر کرده است.