1 ـ «قلب سلیم» تنها سرمایه نجات

SiteTitle

صفحه کاربران ویژه - خروج
ورود کاربران ورود کاربران

LoginToSite

SecurityWord:

Username:

Password:

LoginComment LoginComment2 LoginComment3 .
SortBy
 
تفسیر نمونه جلد 15
مخاصمه معبودان و عابدان گمراه! سوره شعراء / آیه 105 - 115




در لابلاى سخنان ابراهیم(علیه السلام) در آیات فوق خواندیم که: در توصیف قیامت مى گوید: در آنجا چیزى به کار نمى آید جز «قلب سلیم».
«سلیم» که از ماده «سلامت» است مفهوم روشنى دارد یعنى قلبى که از هر گونه بیمارى و انحراف اخلاقى و اعتقادى، دور باشد.
مگر نه این است که: قرآن درباره منافقان مى گوید: فِی قُلُوبِهِمْ مَرَضٌ فَزادَهُمُ اللّهُ مَرَضاً: «در دل هاى آنها یک نوع بیمارى است و بر اثر لجاجتشان خدا بر این بیمارى مى افزاید»!.(1)
در چند حدیث پر معنى «قلب سلیم» به خوبى معرفى شده:
الف ـ در حدیثى از امام صادق(علیه السلام) در ذیل آیه مورد بحث، مى خوانیم: وَ کُلُّ قَلْب فِیْهِ شِرْکٌ أَوْ شَکٌّ فَهُوَ ساقِطٌ: «هر قلبى که در آن شرک و شکى است آن قلب سقوط مى کند و بى ارزش است».(2)
ب ـ از سوئى دیگر، مى دانیم: علائق شدید مادى، و دنیا پرستى، انسان را به هر انحراف و گناه مى کشاند; چرا که: حُبُّ الدُّنْیا رَأْسُ کُلِّ خَطِیْئَة: «عشق به دنیا سرچشمه هر گناهى است».(3)
و لذا قلب سلیم، قلبى است که خالى از «حب دنیا» باشد، همان گونه که امام صادق(علیه السلام) در حدیث دیگرى در ذیل همین آیه فرمود: هُوَ الْقَلْبُ الَّذِى سَلِمَ مِنْ حُبِّ الدُّنْیا: «این قلبى است که از عشق دنیا سالم باشد».(4)
با توجه به آیه 197 سوره «بقره»: وَ تَزَوَّدُوا فَإِنَّ خَیْرَ الزّادِ التَّقْوى: «توشه برگیرید که بهترین توشه براى آن جهان پرهیزگارى است» روشن مى شود: قلب سلیم قلبى است که بر اثر سلامت سرچشمه تقواى الهى گردد.
ج ـ آخرین سخن این که: قلب سلیم قلبى است که جز خدا در آن نباشد، آنگونه که امام صادق(علیه السلام) در پاسخ سؤالى پیرامون این آیه، فرمود:
الْقَلْبُ السَّلِیمُ الَّذِی یَلْقَى رَبَّهُ وَ لَیْسَ فِیهِ أَحَدٌ سِوَاهُ: «قلب سلیم قلبى است که خدا را ملاقات کند در حالى که غیر از او در آن نباشد».(5)
ناگفته پیدا است: منظور از «قلب» در این گونه موارد روح و جان آدمى است.
در روایات اسلامى پیرامون قلب و سلامت آن، و آفاتى که بر آن وارد مى شود و راه مبارزه با این آفات، مطالب فراوانى آمده است که از مجموع آنها این منطق اسلامى کاملاً آشکار است که: اسلام قبل از هر چیز، به زیر بناى فکرى، عقیدتى و اخلاقى اهمیت مى دهد; چرا که تمامى برنامه هاى عملى انسان بازتابى از آن است.
همان گونه که سلامت قلب ظاهرى، عامل سلامت جسم، و بیمارى آن، سبب بیمارى همه اعضاء است; چرا که تغذیه تمام سلول هاى بدن به وسیله خونى انجام مى گیرد که به کمک قلب به تمام نقاط کشور تن فرستاده مى شود، همین گونه، سلامت و فساد برنامه هاى زندگى انسان جلوه و بازتابى است از سلامت و فساد عقیده و اخلاق.
این بحث را با سخنى از امام باقر(علیه السلام) پایان مى دهیم آنجا که فرمود: قلب ها چهار گونه است:
قلبى که در آن نفاق و ایمان است.
قلبى که وارونه است.
قلبى که مُهر بر آن خورده، هیچ حقى بر آن وارد نمى شود.
و قلبى که نورانى است و خالى (از غیر خدا).
سپس افزود: قلب نورانى قلب مؤمن است، هر گاه خدا نعمتى به او بخشد شکر مى گوید، و هر گاه مصیبتى به او رسد، صبر و شکیبائى مى کند، اما قلب وارونه قلب مشرکان است همان گونه که خداوند فرموده: أَ فَمَنْ یَمْشِی مُکِبّاً عَلى وَجْهِهِ أَهْدى أَمَّنْ یَمْشِی سَوِیّاً عَلى صِراط مُسْتَقِیم:
«آیا کسى که به صورت بر زمین راه مى رود هدایت یافته تر است یا کسى که راست قامت بر صراط مستقیم گام برمى دارد»؟!(6)
اما قلبى که در آن ایمان و نفاق است قلب کسانى است که در برابر حق و باطل بى تفاوتند، اگر در محیط حق قرار گیرند، تابع حق مى شوند و اگر در محیط باطل باشند گرایش به باطل پیدا مى کنند.
و اما قلب مُهر خورده، قلب منافقان است».(7)

* * *

2 ـ در روایات متعددى که از امام باقر و امام صادق(علیه السلام) در ذیل آیه «فَکُبْکِبُوا فِیها هُمْ وَ الْغاوُونَ» رسیده، چنین مى خوانیم: هُمْ قَوْمٌ وَصَفُوا عَدْلاً بِأَلْسِنَتِهِمْ ثُمَّ خَالَفُوهُ إِلَى غَیْرِهِ: «این آیه درباره کسانى است که حق و عدالتى را با زبان توصیف مى کنند اما در عمل مخالف آن را انجام مى دهند».(8)
این نشان مى دهد: گفتار بدون عمل تا چه حدّ زشت و مذموم است که گوینده، آن را به طرز دردناکى در آتش دوزخ مى افکند، آنها کسانى هستند که هم گمراهند و هم گمراه کننده، سخنشان مردم را به سوى حق مى خواند و عملشان به باطل، بلکه عملشان بیانگر عدم ایمانشان به گفتارشان است.
ضمناً، باید توجه داشت «غاوون» که از ماده «غى» گرفته شده، به معنى هر گونه گمراهى نیست، بلکه به گفته «راغب» در «مفردات»، آن نوع جهل و گمراهى است که از فساد عقیده سرچشمه گیرد.

* * *

3 ـ در ذیل آیه فَما لَنا مِنْ شافِعِینَ * وَ لا صَدِیق حَمِیم: «ما نه شفاعت کنندگانى داریم * و نه دوست پر محبتى» روایات متعددى نقل شده و در بعضى صریحاً آمده است: الشّافِعُونَ الأَئِمَّةُ، وَ الصَدِیْقُ مِنَ الْمُؤْمِنِیْنَ: «شافعان امامان هستند، و دوستان مؤمنانند».(9)
در حدیث دیگرى از «جابر بن عبداللّه» مى خوانیم که از رسول خدا (صلى الله علیه وآله)چنین شنیدم مى فرمود: اِنَّ الرَّجُلَ یَقُولُ فِى الْجَنَّةِ ما فَعَلَ صَدِیْقِى فُلانٌ، وَ صَدِیْقُهُ فِى الْجَحِیْمِ، فَیَقُولُ اللّهُ: أَخْرِجُوا لَهُ صَدِیْقَهُ اِلَى الْجَنَّةِ فَیَقُولُ مَنْ بَقِىَ فِى النّارِ فَما لَنا مِنْ شافِعِیْنَ وَ لا صَدِیْق حَمِیْم:
«بعضى از بهشتیان مى پرسند: چه بر سر دوست ما آمد، در حالى که دوستشان در جهنم است، خداوند براى این که قلب این مؤمن را شاد کند، فرمان مى دهد دوستش را از دوزخ خارج کنند و به بهشت بفرستند، اینجا است که باقى ماندگان در دوزخ، مى گویند: واى بر ما! نه شفاعت کننده اى داریم و نه دوست مهربانى»!.(10)
بدیهى است نه شفاعت بدون معیار و ملاک است، و نه تقاضا درباره دوستشان بى حساب، باید یک نوع پیوند و ارتباط معنوى در میان شفاعت کننده و شفاعت شونده وجود داشته باشد تا این هدف تحقق یابد.(11)

* * *


1 ـ بقره، آیه 10.
2 ـ «نور الثقلین»، جلد 4، صفحه 57.
3 ـ «بحار الانوار»، جلد 70، صفحه 239.
4 ـ تفسیر «صافى»، ذیل همین آیه.
5 ـ «کافى»، جلد 2، صفحه 16، طبق نقل تفسیر «صافى»، ذیل آیه مورد بحث.
6 ـ ملک، آیه 22.
7 ـ «اصول کافى»، جلد 2، صفحه 422، باب فى ظلمة قلب المنافق (با کمى نقل به معنى).
8 ـ این روایات را نویسنده «نور الثقلین» (جلد 4، صفحه 59) از «اصول کافى»، جلد 1، صفحه 47 و تفسیر «على بن ابراهیم» و «محاسن برقى» نقل کرده است.
9 ـ «محاسن برقى»، طبق نقل «نور الثقلین»، جلد 4، صفحه 61، ذیل آیه مورد بحث.
10 ـ «مجمع البیان»، جلد 7، صفحه 195، ذیل آیه مورد بحث.
11 ـ شرح مفصل این موضوع را در بحث شفاعت در جلد اول تفسیر «نمونه»، ذیل آیه 48 سوره «بقره» آورده ایم.
مخاصمه معبودان و عابدان گمراه! سوره شعراء / آیه 105 - 115
12
13
14
15
16
17
18
19
20
Lotus
Mitra
Nazanin
Titr
Tahoma