نور ایمان در قلب ساحران درخشیدن گرفت

SiteTitle

صفحه کاربران ویژه - خروج
ورود کاربران ورود کاربران

LoginToSite

SecurityWord:

Username:

Password:

LoginComment LoginComment2 LoginComment3 .
SortBy
 
تفسیر نمونه جلد 15
سوره شعراء / آیه 43 - 51 سوره شعراء / آیه 52 - 59

هنگامى که ساحران قول و قرارهاى خود را با فرعون گذاردند، او وعده پاداش و تقرب به درگاهش به آنان داد و آنها را دلگرم و مطمئن ساخت، به دنبال تهیه مقدمات کار رفتند، و در خلال مدتى که فرصت داشتند، طناب ها و عصاهاى بسیار فراهم ساختند که ظاهراً درون آنها را خالى کرده و ماده شیمیائى مخصوصى (همچون جیوه) که در برابر تابش آفتاب سبک و فرار مى شود، در آن ریختند.
سرانجام، یوم موعود فرا رسید، و انبوه عظیمى از مردم در آن صحنه جمع شدند، تا شاهد این مبارزه تاریخى باشند.
فرعون و اطرافیانش از یکسو، و ساحران از سوى دیگر، و موسى و برادرش هارون از سوى سوم، در آنجا حضور یافتند.
اما همان گونه که معمول قرآن است، این مقدمات را که از لابلاى بحث هاى آینده روشن مى شود، حذف کرده وارد اصل سخن مى گردد، در اینجا به ترسیم این صحنه سرنوشت ساز پرداخته مى گوید:
«موسى رو به سوى ساحران کرده گفت: آنچه را مى خواهید بیفکنید، بیفکنید و هر چه دارید به میدان آورید» (قالَ لَهُمْ مُوسى أَلْقُوا ما أَنْتُمْ مُلْقُونَ).
از آیه 115 سوره «اعراف» استفاده مى شود، این سخن را موسى هنگامى گفت که ساحران به او گفتند: آیا تو پیش قدم مى شوى و مى افکنى، یا ما؟!.
این پیشنهاد موسى(علیه السلام) که از اطمینان خاطر او به پیروزى سرچشمه مى گرفت و دلیل خونسردى او در برابر انبوه عظیم دشمنان و حامیان سرسخت فرعون بود، نخستین ضربه را بر پیکر ساحران وارد ساخت و نشان داد که: موسى از آرامش روانى خاصى بهره مند است و به جاى دیگرى دل بسته و پشت گرم است.

* * *

ساحران که غرق غرور و نخوت بودند و حداکثر توان خود را به کار گرفته و به پیروزى خود امیدوار بودند، «طناب ها و عصاهاى خود را افکنده، گفتند: به عزت فرعون! ما قطعاً پیروزیم»! (فَأَلْقَوْا حِبالَهُمْ وَ عِصِیَّهُمْ وَ قالُوا بِعِزَّةِ فِرْعَوْنَ إِنّا لَنَحْنُ الْغالِبُونَ).(1)
آرى، آنها همانند همه متملقان چاپلوس، با نام فرعون شروع کردند و تکیه بر قدرت پوشالى او نمودند.
در این هنگام چنان که قرآن در جائى دیگر بیان کرده، عصاها و طناب هاى مخصوص، به صورت مارهاى کوچک و بزرگ به حرکت در آمدند.(2)
آنها مخصوصاً بخشى از وسائل سحر خود را از عصاها انتخاب کرده بودند تا به پندارشان با عصاى موسى رقابت کنند و طناب ها را هم بر آن افزوده بودند که برترى خود را به ثبوت رسانند!
در این هنگام غریو شادى از مردم برخاست، و برق امید در چشمان فرعون و اطرافیانش درخشیدن گرفت، به گونه اى که از خوشحالى در پوست نمى گنجیدند و از مشاهده این صحنه لذت بخش به وجد و سرور آمده بودند!.

* * *

اما موسى چندان مهلت نداد که این وضع ادامه یابد، جلو آمد «و عصاى خود را افکند، ناگهان ثعبان و مار عظیمى شد و با سرعت شروع به بلعیدن وسائل دروغین ساحران کرد! و آنها را یکى بعد از دیگرى در کام خود فرو برد»! (فَأَلْقى مُوسى عَصاهُ فَإِذا هِیَ تَلْقَفُ ما یَأْفِکُونَ).(3)
در اینجا نخست سکوت زود گذرى بر مردم حکم فرما شد، دهان ها از تعجب بازماند چشم ها از حرکت ایستاد، گوئى در آنجا خشک شده بودند، ولى به زودى جاى این سکوت را فریادهاى وحشتناک گرفت، گروهى پا به فرار گذاشتند، گروهى منتظر بودند پایان کار به کجا مى رسد، و جمعى بى هدف فریاد مى کشیدند و دهان ساحران از تعجب بازمانده بود.

* * *

در این وقت، همه چیز عوض شد، ساحران که تا آن لحظه در خط شیطنت و همکارى با فرعون و مبارزه با موسى(علیه السلام) قرار داشتند یک مرتبه به خود آمدند و چون از تمام ریزه کارى ها و فوت و فن سحر با خبر بودند، یقین پیدا کردند که این مسأله قطعاً سحر نیست، این یک معجزه بزرگ الهى است «ناگهان همه آنها به سجده افتادند» (فَأُلْقِیَ السَّحَرَةُ ساجِدِینَ).
جالب این که: قرآن تعبیر به «أُلْقى» مى کند که مفهومش «افکنده شدند» مى باشد، اشاره به این که آنچنان تحت تأثیر جاذبه معجزه موسى(علیه السلام) قرار گرفتند که گوئى بى اختیار بر زمین افتاده، سجده کردند.

* * *

و همراه با این عمل، که دلیل روشن ایمان آنها بود، با زبان نیز «گفتند: ما به پروردگار عالمیان ایمان آوردیم»! (قالُوا آمَنّا بِرَبِّ الْعالَمِینَ).

* * *

و براى این که جاى هیچ ابهام و تردیدى باقى نماند و فرعون نتواند این سخن را تفسیر دیگرى کند، اضافه کردند: «به پروردگار موسى و هارون» (رَبِّ مُوسى وَ هارُونَ).
و این نشان مى دهد: برنامه افکندن عصا و گفتگوى با ساحران را هر چند موسى انجام داد اما برادرش هارون در کنار او ایستاده و آماده هر گونه پشتیبانى از برادر بود.
این دگرگونى عجیب، که در روحیه ساحران پیدا شد، و در یک لحظه کوتاه از ظلمت مطلق، به روشنائى خیر کننده اى گام نهادند، و به تمام منافعى که از فرعون انتظار داشتند پشت پا زدند ـ سهل است ـ جان خود را نیز به خطر افکندند، همه به خاطر این بود که آنها علم و دانشى داشتند، و در پرتو آن توانستند حق را از باطل بشناسند و دست به دامن حق زنند.
آنها باقیمانده راه را با پاى «عقل» نمى پیمودند که بر مرکب راهوار «عشق» سوار شده بودند، و بوى گلشان آنچنان مست کرده بود که دامن از دست داده بودند، و خواهیم دید، به همین دلیل در برابر شدیدترین تهدیدهاى فرعون شجاعانه ترین استقامت را نشان دادند!.
در حدیثى از پیامبر(صلى الله علیه وآله) مى خوانیم: ما مِنْ قَلْب اِلاّ بَیْنَ اِصْبَعَیْنِ مِنْ أَصابِعِ الرَّحْمانِ اِنْ شاءَ أَقامَهُ وَ اِنْ شاءَ أَزاغَهُ:
«هر دلى در پنجه قدرت خداوند رحمان است، اگر بخواهد آن را به راه راست مى دارد و اگر اراده کند منحرف مى سازد»(4) (بدیهى است خواست خدا در این دو مرحله از آمادگى هاى افراد سرچشمه مى گیرد، و این توفیق و سلب توفیق به خاطر زمینه هاى مختلف دل ها است و بى حساب نیست).

* * *

در این هنگام فرعون که از یکسو روحیه خود را پاک باخته بود، و از سوى دیگر، تمام قدرت و موجودیت خویش را در خطر مى دید، و مخصوصاً مى دانست ایمان آوردن ساحران، چه تأثیر عمیقى در روحیه مردم خواهد گذارد و ممکن است گروه عظیمى به پیروى از ساحران به سجده بیفتند، به گمان خود دست به ابتکار تازه اى زد، رو به ساحران کرده «گفت: آیا به او ایمان آوردید پیش از آن که من به شما اجازه دهم»؟ (قالَ آمَنْتُمْ لَهُ قَبْلَ أَنْ آذَنَ لَکُمْ).(5)
او که سالیان دراز بر تخت استبداد تکیه کرده بود، نه تنها انتظار داشت که مردم بى اذن او عملى انجام ندهند، انتظارش این بود: قلب، عقل و فکر مردم نیز
به اختیار و اجازه او باشد، تا او فرمان ندهد نیندیشند!، و تا اجازه ندهد تصمیم نگیرند!
و چنین است راه و رسم جباران.
این مغرور سرکش، حاضر نبود حتى نام پروردگار، یا نام موسى را بر زبان جارى کند، بلکه تنها با ضمیر «لَهُ» که در اینجا به منظور تحقیر است اکتفا کرد.
به این هم قناعت نکرد، و دو جمله دیگر گفت، تا هم موقعیت خویش را به پندار خود تثبیت کند، و هم جلو افکار بیدار شده مردم را سدّ نماید و بار دیگر به خواب فرو برد:
نخست، ساحران را متهم ساخت که: این یک تبانى و توطئه قبلى است که میان شما و موسى(علیه السلام) صورت گرفته، توطئه اى است بر ضد تمام مردم «مصر»! گفت: «او بزرگ و استاد شما است که به شما سحر آموخته، و شما همگى سحر را از مکتب او فرا گرفته اید»! (إِنَّهُ لَکَبِیرُکُمُ الَّذِی عَلَّمَکُمُ السِّحْرَ).
شما با قرار قبلى، این صحنه سازى را به وجود آورده اید، تا ملت بزرگ «مصر» را گمراه سازید، و زیر سیطره حکومت خود درآورید!، شما مى خواهید صاحبان اصلى این کشور را، از شهر و دیارشان آواره کنید و بردگان را به جاى آنها بنشانید.
اما من به شما اجازه نخواهم داد که در این توطئه پیروز شوید، من این توطئه را در نطفه خفه مى کنم! «به زودى خواهید دانست، شما را چنان مجازاتى مى کنم که درس عبرتى براى همگان گردد، دست ها و پاهاى شما را به طور مختلف قطع مى کنم (دست راست و پاى چپ یا دست چپ و پاى راست) و همگى را بدون استثناء به دار مى آویزم»! (فَلَسَوْفَ تَعْلَمُونَ لاَ ُقَطِّعَنَّ أَیْدِیَکُمْ وَ أَرْجُلَکُمْ مِنْ خِلاف وَ لَاُصَلِّبَنَّکُمْ أَجْمَعِینَ).
یعنى نه تنها همه شما را به قتل مى رسانم، بلکه قتلى توأم با زجر و شکنجه آن هم در ملأ عام و بر فراز درختان بلند نخل; زیرا بریدن دست و پا به طور مخالف سبب مى شود انسان دیرتر بمیرد، و زجر و شکنجه بیشتر شود.
و چنین است طریقه زمامداران زورگو و ستمکار، در هر عصر و زمان، نخست مردان مصلح الهى را متهم به توطئه بر ضد مردم مى کنند، و پس از استفاده از حربه تهمت، حربه شمشیر را به کار مى برند، تا موقعیت حق طلبان و پشتوانه مردمى آنها نخست تضعیف شود، سپس آنها را از سر راه خود بردارند.

* * *

اما فرعون در اینجا کور خوانده بود; زیرا ساحرانِ یک لحظه پیش، و مؤمنان این لحظه، آنچنان قلبشان به نور ایمان روشن شده بود، و در آتش عشق خدا داغ گشته بودند که این تهدید فرعون را در حضور جمعیت، به طرز بسیار قاطعى پاسخ گفتند و نقشه شیطانى او را نقش بر آب کردند.
«گفتند: هیچ مانعى ندارد، و هیچگونه زیانى از این کار به ما نخواهد رسید هر کار مى خواهى بکن، ما به سوى پروردگارمان بازمى گردیم» (قالُوا لا ضَیْرَ إِنّا إِلى رَبِّنا مُنْقَلِبُونَ).
تو با این کار، نه تنها چیزى از ما کم نمى کنى، بلکه ما را به لقاى معشوق حقیقى و معبود واقعى مى رسانى، آن روز که این تهدیدها در ما اثر مى گذاشت ما خویشتن را نمى شناختیم، با خداى خود آشنا نبودیم، و راه حق را گم کرده در بیابان زندگى سرگردان بودیم، اما امروز، گم شده خود را یافته ایم، هر کار مى توانى بکن!

* * *

سپس، افزودند: ما در گذشته گناهانى مرتکب شده ایم، و در این صحنه سردمدار مبارزه با پیامبر راستین خدا موسى(علیه السلام) شدیم، و در ستیز با حق پیش قدم بودیم، اما «ما امیدواریم که پروردگارمان خطاهاى ما را ببخشد; چرا که ما نخستین ایمان آورندگان بودیم» (إِنّا نَطْمَعُ أَنْ یَغْفِرَ لَنا رَبُّنا خَطایانا أَنْ کُنّا أَوَّلَ الْمُؤْمِنِینَ).
ما امروز از هیچ چیز وحشت نداریم، نه از تهدیدهاى تو، و نه از دست و پا زدن در خون بر فراز شاخه هاى بلند نخل!.
اگر ترسى داشته باشیم تنها از گناهان گذشته خویش است و امیدواریم آن نیز در سایه ایمان و امید به لطف حق بر طرف گردد.
این چه نیروئى است که وقتى در قلب انسان پیدا مى شود، بزرگترین قدرت ها در نظرش کوچک، و در برابر سخت ترین شکنجه ها مقاوم، و نسبت به ایثار جان سخاوتمند مى گردد؟!
این نیروى ایمان است.
این شعله چراغ فروزان عشق است، که شهد شهادت در راه خدا را در کام انسان شیرین تر از عسل مى کند، و وصال محبوب را برترین هدف مى سازد.
این همان نیروئى بود که پیامبر اسلام(صلى الله علیه وآله) از آن کمک گرفت و مسلمانان نخستین را با آن پرورش داد، و به سرعت ملتى عقب افتاده را به اوج افتخار رسانید، مسلمانانى که تاریخشان مایه اعجاب جهانیان شد.
ولى به هر حال، این صحنه براى فرعون و دستگاهش بسیار گران تمام گشت هر چند طبق بعضى از روایات تهدیداتش را عملى نمود، و ساحران مؤمن را شهید کرد، اما این کار، نه تنها عواطف مردم را که به نفع موسى(علیه السلام)تحریک شده بود خاموش نکرد، که به آن دامن زد.
همه جا سخن از پیامبر نو ظهور در میان بود، و همه جا از نخستین شهیدان با ایمان بحث مى شد، گروهى به این وسیله ایمان آوردند که بعضى از یاران نزدیک فرعون و حتى همسرش در این صف قرار گرفتند.
در اینجا سؤالى مطرح است که: ساحران توبه کار و مؤمن، چگونه خود را نخستین مؤمنان نامیدند؟
آیا منظورشان این بوده که: نخستین مؤمنان در آن صحنه بودند؟
یا نخستین مؤمنان از میان حامیان فرعون؟
یا نخستین مؤمنانى که شربت شهادت نوشیدند؟
همه اینها محتمل است، و در عین حال منافاتى با یکدیگر ندارد.
این تفاسیر در صورتى است که ما معتقد باشیم: قبل از آنها کسان دیگرى از بنى اسرائیل یا غیر بنى اسرائیل به موسى ایمان آورده باشند، اما اگر بگوئیم آنها پس از بعثت، مأموریت یافتند که مستقیماً با خود فرعون تماس گیرند و نخستین ضربه را بر پیکر او وارد کنند، بعید نیست، این گروه به راستى اولین مؤمنان بوده اند، و نیاز به تفسیر دیگرى نیست.

* * *


1 ـ «حِبال» جمع «حبل» (بر وزن طبل) به معنى طناب است، و «عِصِىّ» جمع «عصا» مى باشد.
2 ـ طه، آیه 66.
3 ـ «تَلْقَفُ» از ماده «لقف» (بر وزن سقف) به معنى برگرفتن چیزى به سرعت است خواه با دست باشد یا با دهان، و معلوم است که در اینجا منظور گرفتن با دهان است، و «یَأْفِکُون» از ماده «افک» (بر وزن کذب) به معنى دروغ است، و در اینجا اشاره به وسائل دروغین است که آنها آن را به جاى مارهاى کوچک و بزرگ غالب کرده بودند.
4 ـ تفسیر «فى ظلال»، جلد 6، صفحه 208.
5 ـ در اینجا و در سوره «طه» آیه 71 تعبیر «آمَنْتُمْ له» آمده در حالى که در سوره «اعراف» آیه 123 «آمنتم به» ذکر شده، و به طورى که بعضى از ارباب لغت گفته اند: ایمان در صورتى که با «لام» متعدى شود، معنى خضوع را مى رساند و در صورتى که با «باء» متعدى شود معنى تصدیق را.
سوره شعراء / آیه 43 - 51 سوره شعراء / آیه 52 - 59
12
13
14
15
16
17
18
19
20
Lotus
Mitra
Nazanin
Titr
Tahoma