برخورد منطقى و قاطع با فرعون

SiteTitle

صفحه کاربران ویژه - خروج
ورود کاربران ورود کاربران

LoginToSite

SecurityWord:

Username:

Password:

LoginComment LoginComment2 LoginComment3 .
SortBy
 
تفسیر نمونه جلد 15
سوره شعراء / آیه 16 - 22سوره شعراء / آیه 23 - 29


در آیات گذشته، نخستین مرحله مأموریت موسى(علیه السلام) یعنى دریافت وحى و رسالت و تقاضاى وسائل نیل به این هدف بزرگ، پایان یافت.
به دنبال آن در آیات مورد بحث، «مرحله دوم» یعنى روبرو شدن با فرعون و گفتگوى سرنوشت سازى که در آن میان انجام گرفت، مطرح شده.
نخست، به عنوان مقدمه مى فرماید: «اکنون که همه چیز رو به راه است به سراغ فرعون بروید، و به او بگوئید: ما رسول پروردگار جهانیان هستیم» (فَأْتِیا فِرْعَوْنَ فَقُولا إِنّا رَسُولُ رَبِّ الْعالَمِینَ).
جمله «فأتیا» نشان مى دهد: باید به هر قیمتى هست با خود او تماس بگیرند، و تعبیر به «رسول» به صورت مفرد ـ با این که: هر دو پیامبر بودند ـ اشاره به یگانگى و وحدت دعوت آنها است، گوئى آنها دو روح اند در یک بدن، با یک برنامه، و یک هدف.(1)

* * *

و پس از بیان رسالت خود، آزادى بنى اسرائیل را مطالبه کنید و «بگوئید ما مأموریم از تو بخواهیم که بنى اسرائیل را با ما بفرستى» (أَنْ أَرْسِلْ مَعَنا بَنِی إِسْرائِیلَ).
بدیهى است منظور این بوده که زنجیر اسارت و بردگى از آنها بردار تا آزاد شوند، و بتوانند با آنها بیایند، نه این که تقاضاى فرستادن آنها به وسیله فرعون شده باشد.

* * *

در اینجا فرعون زبان به سخن گشود و با جمله هائى حساب شده، و در عین حال شیطنت آمیز، براى نفى رسالت آنها کوشید.
نخست، رو به موسى کرده، چنین گفت: «آیا ما تو را در کودکى در دامان مهر خود پرورش ندادیم»؟! (قالَ أَ لَمْ نُرَبِّکَ فِینا وَلِیداً).
تو را از آن امواج خروشان و خشمگین «نیل» که وجودت را به نابودى تهدید مى کرد گرفتیم، دایه ها برایت دعوت کردیم، و از قانون مجازات مرگ فرزندان بنى اسرائیل معافت نمودیم، در محیطى امن و امان در ناز و نعمت پرورش یافتى!
و بعد از آن نیز «سال هاى متمادى از عمرت در میان ما بودى»! (وَ لَبِثْتَ فِینا مِنْ عُمُرِکَ سِنِینَ).

* * *

آن گاه به ایراد دیگرى نسبت به موسى پرداخته، مى گوید: «تو آن کار مهم (کشتن یکى از قبطیان و طرفداران فرعون) را انجام دادى» (وَ فَعَلْتَ فَعْلَتَکَ الَّتِی فَعَلْتَ).
اشاره به این که: تو چگونه مى توانى پیامبر باشى که داراى چنین سابقه اى هستى؟.
و از همه اینها گذشته «تو کفران نعمت هاى ما مى کنى» (وَ أَنْتَ مِنَ الْکافِرِینَ).
سال ها بر سر سفره ما بودى، نمک خوردى و نمکدان را شکستى!، با چنین کفران نعمت، چگونه مى توانى پیامبر باشى؟
در حقیقت مى خواست با این منطق و این گونه پرونده سازى موسى را به پندار خود محکوم کند.
منظور از داستان قتل، همان است که در سوره «قصص» آیه 15 آمده است که موسى(علیه السلام) دو نفر را ـ که یکى از فرعونیان و دیگرى از بنى اسرائیل بود ـ در حال جنگ و دعوا دید، به حمایت مظلوم یعنى مرد بنى اسرائیلى برخاست و به ظالم حمله کرد، ضربه اى بر او فرود آورد که با همان یک ضربه از پا درآمد.

* * *

موسى(علیه السلام) بعد از شنیدن سخنان شیطنت آمیز فرعون، به پاسخ از هر سه ایراد پرداخت، ولى از نظر اهمیت، پاسخ ایراد دوم فرعون را مقدم شمرد (و یا اصولاً ایراد اول را درخور پاسخ نمى دانست; چرا که پرورش دادن کسى هرگز دلیل آن نمى شود که اگر شخص پرورش دهنده گمراه بود او را به راه راست هدایت نکنند).
به هر حال، چنین «گفت: من این کار را انجام دادم در حالى که از بى خبران بودم» (قالَ فَعَلْتُها إِذاً وَ أَنَا مِنَ الضّالِّینَ).
در مورد تعبیر «ضالین» در میان مفسران گفتگو بسیار شده است زیرا از یکسو، مى دانیم: سابقه سوء براى پیامبر(صلى الله علیه وآله) حتى قبل از رسیدن به مقام نبوت قابل قبول نیست; چرا که موقعیت او را در افکار عمومى متزلزل مى کند و هدف بعثت ناقص و ناتمام مى ماند، به همین دلیل، دامنه عصمت انبیاء قبل از نبوت را نیز شامل مى شود.
و از سوى دیگر، باید این سخن پاسخى باشد که فرعون نتواند در برابر آن، سخنى بگوید.
لذا جمعى از مفسران معتقدند: منظور از «ضال» در اینجا خطاى در موضوع است، یعنى من ضربه اى را که به آن مرد قبطى زدم، به قصد قتل نبود بلکه، به عنوان حمایت از مظلوم بود، و نمى دانستم منجر به قتل او مى شود، بنابراین «ضال» در اینجا به معنى «غافل» و منظور غفلت از عاقبت کار است.
بعضى دیگر گفته اند: منظور این است: خطائى در قتل آن مرد ظالم رخ نداده; چرا که او مستحق بوده است، بلکه منظور این است: من نمى دانستم عاقبت این کار چنین خواهد بود که من نتوانم در «مصر» بمانم و مدتى از وطن آواره شوم و برنامه هایم به تأخیر افتد.
ولى ظاهراً این پاسخى نبوده است که موسى(علیه السلام) بتواند به فرعون بگوید، مطلبى بوده که مى توانسته براى دوستانش بیان کند، نه پاسخى قابل قبول براى فرعون.
تفسیر سومى که شاید از جهاتى با مقام موسى(علیه السلام) و عظمت کیان او مناسب تر باشد این است که: موسى(علیه السلام) در اینجا یک نوع توریه به کار برده است، سخنى گفته که ظاهرش این بوده: من در آن زمان راه حق را پیدا نکرده بودم، بعداً خداوند راه حق را به من نشان داد و مقام رسالت بخشید، ولى در باطن مقصود دیگرى داشته و آن این که: من نمى دانستم که این کار مایه این همه دردسر مى شود، و گرنه اصل کار حق بود و مطابق قانون عدالت، (و یا این که من آن روز که این حادثه واقع شد راه را گم کرده بودم و به آنجا رسیدم که این حادثه رخ داد).
و مى دانیم: منظور از «توریه» این است: انسان سخنى بگوید که باطنش مطلب حقى باشد، ولى طرف مقابل، از ظاهر آن چیز دیگرى استفاده کند و این مخصوص مواردى است که انسان در تنگنا قرار بگیرد که مى خواهد دروغ نگوید و در عین حال، حفظ ظاهر نیز داشته باشد.(2)

* * *

سپس موسى اضافه مى کند: «من به دنبال این حادثه هنگامى که از شما ترسیدم، فرار کردم، و خداوند به من علم و دانش بخشید، و مرا از رسولان قرار داد» (فَفَرَرْتُ مِنْکُمْ لَمّا خِفْتُکُمْ فَوَهَبَ لِی رَبِّی حُکْماً وَ جَعَلَنِی مِنَ الْمُرْسَلِینَ).
در این که: منظور از «حکم» در این آیه چیست؟ آیا همان مقام نبوت است، یا مقام علم و دانش و آگاهى؟ در میان مفسران گفتگو است، اما با توجه به ذیل خود این آیه که مقام «رسالت» را در برابر مقام «حکم» قرار داده، روشن مى شود چیزى غیر از رسالت و نبوت است.
شاهد دیگر این موضوع آیه 79 سوره «آل عمران» است که مى گوید: ما کانَ لِبَشَر أَنْ یُؤْتِیَهُ اللّهُ الْکِتابَ وَ الْحُکْمَ وَ النُّبُوَّةَ ثُمَّ یَقُولَ لِلنّاسِ کُونُوا عِباداً لِی مِنْ دُونِ اللّهِ:
«براى هیچ انسانى شایسته نیست که خداوند به او کتاب و حکم و نبوت بخشد، سپس به مردم بگوید غیر از خدا مرا پرستش کنید و بندگان من باشید».
اصولاً، واژه «حکم» از نظر لغت در اصل، به معنى منع کردن به منظور اصلاح است، و لذا به «لگام حیوان» «حَکَمَة» (بر وزن صدقه) گفته مى شود، پس از آن این کلمه به بیان چیزى مطابق حکمت، اطلاق شده، و همچنین به علم و عقل نیز با همین تناسب «حکم» گفته اند.
ممکن است گفته شود: از آیه 14 سوره «قصص» برمى آید: موسى(علیه السلام) قبل از این ماجرا به مقام «حکم و علم» رسیده بود، آنجا که مى گوید: وَ لَمّا بَلَغَ أَشُدَّهُ وَ اسْتَوى آتَیْناهُ حُکْماً وَ عِلْماً:
«هنگامى که موسى به حدّ رشد رسید، ما به او حکم و علم بخشیدیم» (سپس ماجراى درگیرى با مرد قبطى را در آیات بعد از آن ذکر مى کند).
در پاسخ مى گوئیم: علم و حکمت داراى مراحل مختلف است، موسى یک مرحله را قبلاً یافته بود، و مرحله کامل ترى را به هنگام نبوت و رسالت پیدا کرد.

* * *

سپس موسى به پاسخ ایراد اولى یعنى منتى که فرعون در مورد پرورشش در دوران طفولیت و نوجوانى بر او گذارد پرداخته، و با لحن قاطع و اعتراض آمیزى مى گوید: «آیا این منتى است که تو بر من مى گذارى که بنى اسرائیل را بنده و برده خود ساختى»؟! (وَ تِلْکَ نِعْمَةٌ تَمُنُّها عَلَیَّ أَنْ عَبَّدْتَ بَنِی إِسْرائِیلَ).
درست است که دست حوادث مرا در کودکى به کاخ تو کشانید، و به ناچار در دامان تو پرورش یافتم و در این امر قدرت نمائى خدا بود، اما ببین عامل این ماجرا چه بود؟ چرا من در خانه پدرم و در آغوش مادرم پرورش نیافتم، چرا؟.
آیا جز این بود که: تو بنى اسرائیل را به زنجیر اسارت کشیدى؟ تا آنجا که به خود اجازه دادى نوزادان پسر را به قتل برسانى؟ و دختران را براى کنیزى و خدمت، زنده بگذارى؟.
این ظلم بى حساب تو، سبب شد که: مادرم براى حفظ جان نوزادش مرا در صندوق بگذارد، و به امواج نیل بسپارد، و خواست الهى این بود که: آن کشتى کوچک در کنار کاخ تو لنگر بیندازد، آرى، ظلم بى اندازه تو بود که مرا رهین این منت ساخت، و مرا از خانه پاک پدرم محروم ساخت، و در کاخ آلوده تو قرار داد!
و با این تفسیر ارتباط این پاسخ موسى با سؤال فرعون، کاملاً روشن مى شود.
این احتمال نیز در تفسیر آیه وجود دارد که: منظور موسى(علیه السلام) این بوده: اگر پرورش من نعمتى از ناحیه تو باشد، در برابر آن همه ظلم و ستمى که به بنى اسرائیل کردى، قطره اى در برابر دریا است، این چه نعمتى است که تو بیان مى کنى در حالى که آن همه ظلم و ستم در کنار آن است؟!
تفسیر سومى که مى توان براى پاسخ موسى(علیه السلام) از گفته فرعون بیان کرد این است: اگر من در کاخ تو پرورش یافتم و از نعمت هاى رنگارنگ برخوردار شدم، فراموش نکن، سازندگان اصلى آن کاخ، بردگان قوم من بودند، و به وجود آورندگان آن همه نعمت، اسیران بنى اسرائیل بودند، چگونه به استفاده از دست رنج قوم من بر من منت مى نهى؟!
این سه تفسیر، در عین حال با هم منافاتى ندارد هر چند تفسیر اول از بعضى جهات روشن تر به نظر مى رسد.
ضمناً، تعبیر به «مِنَ الْمُرْسَلِیْن» اشاره به این حقیقت است که: من تنها رسول و فرستاده خدا نیستم، قبل از من نیز پیامبران بسیار آمده اند و من یکى از آنها هستم، و تو همه را فراموش کرده اى.

* * *


1 ـ «راغب» در «مفردات» مى گوید: «رسول» از کلماتى است که هم بر «مفرد» و هم بر «جمع» اطلاق مى گردد، هر چند گاهى آن را جمع مى بندند و «رسل» مى گویند.
بعضى نیز آن را مصدر و به معنى رسالت دانسته اند، و مى دانیم: در مصدر تثنیه و جمع نیست، (در «لسان العرب» مى خوانیم: الرسول بمعنى الرسالة) ولى مسلماً این واژه معمولاً معنى وصفى را مى رساند و لذا در بسیارى از موارد تثنیه و جمع بسته شده و در همین داستان موسى و هارون در سوره «طه» آیه 47 مى فرماید: اِنّا رَسُولاً رَبُّکَ: «ما دو فرستاده پروردگار توایم».
2 ـ این سخن موافق مضمون حدیثى است که از امام على بن موسى الرضا(علیه السلام) در تفسیر آیه در کتاب «عیون اخبار الرضا» طبق نقل «نور الثقلین»، جلد 4، صفحه 48 آمده است.
سوره شعراء / آیه 16 - 22سوره شعراء / آیه 23 - 29
12
13
14
15
16
17
18
19
20
Lotus
Mitra
Nazanin
Titr
Tahoma