گمراه تر از چهارپایان

SiteTitle

صفحه کاربران ویژه - خروج
ورود کاربران ورود کاربران

LoginToSite

SecurityWord:

Username:

Password:

LoginComment LoginComment2 LoginComment3 .
SortBy
 
تفسیر نمونه جلد 15
سوره فرقان / آیه 41 - 44 1 ـ هوا پرستى و عواقب دردناک آن

جالب این که: قرآن مجید در آیات این سوره، سخنان مشرکان را یک جا نقل نمى کند، بلکه بخشى از آن را نقل کرده، به پاسخگوئى و اندرز و انذار مى پردازد، پس از آن بخش دیگرى را، به همین ترتیب ادامه مى دهد.
آیات مورد بحث، بازگو کننده نمونه دیگرى از منطق مشرکان و کیفیت برخورد آنها با پیامبر اسلام(صلى الله علیه وآله) و دعوت راستین او است.
نخست مى گوید: «آنها هنگامى که تو را مى بینند، تنها کارى که انجام مى دهند این است که: به باد مسخره ات گرفته، مى گویند: آیا این همان کسى است که خدا او را به عنوان پیامبر مبعوث کرده است»؟ (وَ إِذا رَأَوْکَ إِنْ یَتَّخِذُونَکَ إِلاّ هُزُواً أَ هذَا الَّذِی بَعَثَ اللّهُ رَسُولاً). (1)
چه ادعاى بزرگى مى کند! چه حرف عجیبى مى زند! راستى مسخره است!
ولى نباید فراموش کرد که: پیامبر اسلام(صلى الله علیه وآله) همان کسى بود که قبل از رسالت، چهل سال در میان آنها زندگى کرد، به امانت، صداقت، هوش و درایت معروف بود، اما هنگامى که سران کفر، منافعشان به خطر افتاد، همه این مسائل را به دست فراموشى سپردند، و با سخریه و استهزاء، مسأله دعوت پیامبر اسلام(صلى الله علیه وآله)را با آن همه شواهد و دلائل گویا، به باد مسخره گرفتند، و حتى او را متهم به جنون کردند!

* * *

آن گاه قرآن در ادامه گفتار مشرکان، و از زبان آنها چنین نقل مى کند:
«اگر ما استقامت و پایدارى بر پرستش خدایانمان نکنیم، بیم آن مى رود که این مرد، ما را گمراه سازد» و ارتباطمان را با آنها قطع کند (إِنْ کادَ لَیُضِلُّنا عَنْ آلِهَتِنا لَوْ لا أَنْ صَبَرْنا عَلَیْها). (2)
ولى قرآن از چند راه به آنها پاسخ مى گوید:
نخست، با یک جمله کوبنده به این گروه که: اهل منطق نبودند، چنین پاسخ مى دهد: «هنگامى که عذاب الهى را دیدند به زودى مى فهمند چه کسى گمراه بوده است»؟! (وَ سَوْفَ یَعْلَمُونَ حِینَ یَرَوْنَ الْعَذابَ مَنْ أَضَلُّ سَبِیلاً).
این عذاب، ممکن است اشاره به عذاب قیامت باشد، چنان که بعضى از مفسران مانند «طبرسى» در «مجمع البیان» گفته اند، و یا عذاب دنیا، همچون شکست دردناک روز «بدر» و امثال آن، چنان که «قرطبى»، در تفسیر معروف خود گفته است.
و نیز ممکن است اشاره به هر دو باشد.
جالب این که: این گروه گمراه، در این سخنان خود، به دو کار ضد و نقیض دست زدند، از یکسو، پیامبر و دعوتش را به باد مسخره مى گرفتند، اشاره به این که: آن قدر ادعاى او بى اساس است که ارزش برخورد جدى ندارد. و از سوى دیگر، معتقد بودند: اگر دو دستى به آئین نیاکان خود نچسبند، امکان دارد سخنان پیامبر(صلى الله علیه وآله) آنها را نیز از آن بازگرداند، و این نشان مى دهد که: سخنانش را فوق العاده جدى، مؤثر، حساب شده و داراى برنامه مى دانستند، این پریشان گوئى از افراد سرگردان و لجوج بعید نیست.
به علاوه، بسیار دیده شده است: منکران حق، هنگامى که در برابر امواج خروشان منطق رهبران الهى، قرار مى گیرند، گاهى، استهزاء را به عنوان یک تاکتیک براى کوچک نشان دادن و محو آن، انتخاب مى کنند در حالى که، در باطن چنین عقیده اى ندارند، و گاه، آن را جدى گرفته با تمام وجود با آن مبارزه مى کنند.

* * *

دومین پاسخى که قرآن به سخنان آنها مى گوید در آیه بعد آمده، روى سخن را به پیامبر(صلى الله علیه وآله) کرده به عنوان دلدارى و تسلى خاطر، و هم به عنوان بیان دلیل اصلى عدم پذیرش دعوت پیامبر از سوى آنان، مى فرماید:
«آیا دیدى کسى که معبود خود را هواى نفس خویش برگزیده»؟! (أَ رَأَیْتَ مَنِ اتَّخَذَ إِلهَهُ هَواهُ).
«آیا با این حالت، تو قادر به هدایت او و دفاع از او هستى»؟! (أَ فَأَنْتَ تَکُونُ عَلَیْهِ وَکِیلاً).
یعنى اگر آنها در برابر دعوت تو دست به استهزاء و انکار و انواع مخالفت ها زدند، نه به خاطر آن بوده که منطق تو ضعیف و دلائل تو غیر قانع کننده و در آئینت جاى شک و تردید است، بلکه به خاطر این است که: آنها پیرو فرمان عقل و منطق نیستند، معبود آنها هواى نفسشان است، آیا انتظار دارى چنین کسانى تو را پذیرا شوند؟ یا بتوانى در آنها نفوذ کنى؟!
در معنى جمله «أَ رَأَیْتَ مَنِ اتَّخَذَ إِلهَهُ هَواهُ» ، مفسران بزرگ، بیانات گوناگونى دارند:
جمعى همانگونه که در بالا گفتیم، گفته اند: منظور آن است که آنها یک بت دارند و آن هواى نفس آنها است و تمام کارهایشان از آن سرچشمه مى گیرد.
در حالى که جمع دیگرى معتقدند: منظور آن است که آنها حتى در انتخاب بت ها هیچگونه منطقى را رعایت نمى کنند، بلکه هر گاه چشمشان به قطعه سنگ یا درخت جالبى مى افتاد، یا چیز دیگرى که هوس آنها را برمى انگیخت آن را به عنوان «معبود» برمى گزیدند، در برابر آن زانو مى زدند، قربانى مى کردند و حل مشکلات خود را از آن مى خواستند!.
در شأن نزول آیه فوق، روایتى نقل کرده اند، که مؤید این معنى است و آن این که: در یکى از سال ها کار بر «قریش» در «مکّه» سخت شد در اطراف پراکنده شدند، بعضى از آنها همین که به درخت زیبا و یا سنگ جالبى برخورد مى کردند، آن را مى پرستیدند. نام آن را اگر سنگ بود «صخره سعادت» گذاشته، برایش قربانى مى کردند، خون قربانى را بر آن مى پاشیدند، و حتى درمان بیمارى هاى حیوانات خود را، از آن مى خواستند!.
اتفاقاً روزى مرد عربى آمد، و مى خواست شترهاى خود را به آن صخره بمالد، و تبرک جوید، شترها، رم کرده در بیابان پراکنده شدند. او شعرى گفت که مضمونش این بود:
«من به سراغ صخره سعادت آمدم تا پراکندگى ما را جمع کند، اما او جمع ما را به پراکندگى کشاند»!.
سپس گفت: این سنگ سعادت چیست؟ جز یک قطعه سنگ همسان زمین، نه انسان را به گمراهى مى کشاند، و نه به هدایت!.
مرد دیگرى از عرب، یکى از این قطعه سنگ ها را دید، در حالى که روباهى بر آن بول مى کرد، او این شعر را سرود:
أَ رَبٌّ یَبُولُ الثَّعْلَبانِ بِرَأْسِهِ *** لَقَدْ ذَلَّ مَنْ بالَتْ عَلَیْهِ الثَّعالَبُ!:
«آیا معبود است موجودى که روباه بر آن بول مى کند؟ * مسلماً ذلیل است کسى که روباهان بر آن بول مى کنند»!.(3)
دو تفسیر بالا، با هم منافاتى ندارند، اصل بت پرستى که زائیده خرافات است یک نوع هواپرستى است، و انتخاب بت هاى گوناگون بدون هیچ منطقى، آن نیز شاخه دیگرى از هوا پرستى است.
در زمینه «بت هوا و هوس» در نکته ها، به خواست خدا، بحث مشروحى خواهد آمد.

* * *

بالاخره سومین پاسخى که قرآن از این گروه گمراه مى گوید، این است که مى گوید: «آیا تو گمان مى کنى اکثر آنها گوش شنوا دارند، یا مى فهمند»؟! (أَمْ تَحْسَبُ أَنَّ أَکْثَرَهُمْ یَسْمَعُونَ أَوْ یَعْقِلُونَ).
«نه آنها تنها مانند چهارپایانند، بلکه گمراه تر»! (إِنْ هُمْ إِلاّ کَالْأَنْعامِ بَلْ هُمْ أَضَلُّ سَبِیلاً).
یعنى سخریه ها، سخنان زننده و غیر منطقى آنها هرگز تو را ناراحت نکند; چون آدمى یا باید خود داراى عقل باشد، و آن را به کار گیرد، (و مصداق «یَعْقِلُونَ» گردد) و یا اگر از علم و دانش برخوردار نیست، از دانایان سخن بشنود (و مصداق «یَسْمَعُونَ» باشد) اما این گروه، نه آنند و نه این، به همین دلیل، با چهار پایان تفاوتى ندارند. و روشن است از چهارپا نمى توان توقعى داشت، جز نعره کشیدن، لگد زدن، و کارهاى غیر منطقى انجام دادن.
بلکه، اینها از چهارپایان نیز بدبخت تر و بینواترند که آنها امکان تعقل و اندیشه ندارند، و اینها دارند و به چنان روزى افتاده اند!.
قابل توجه این که: باز در اینجا قرآن، تعبیر به «أَکْثَرُهُمْ» مى کند، و این حکم را به همه آنها تعمیم نمى دهد; چرا که ممکن است در میان آنها افرادى واقعاً فریب خورده باشند که: وقتى در مقابل حق قرار گرفتند، تدریجاً پرده ها از مقابل چشمشان کنار مى رود، و پذیراى حق مى شوند و این خود، دلیل بر رعایت انصاف در بحث هاى قرآنى است.

 * * *


1 ـ «هُزُواً» مصدر است، و در اینجا به معنى مفعول آمده.
این احتمال نیز هست که مضاف در تقدیر باشد (موضع هزو) ضمناً، تعبیر به «هذا» براى تحقیر و کوچک شمردن پیامبر(صلى الله علیه وآله) است.
2 ـ کلمه «اِن» در «اِنْ کادَ لَیُضِلُّنا»، «مخففه» و براى تأکید است و در تقدیر «انَّهُ کاد» بوده، و ضمیر آن ضمیر شأن است.
3 ـ تفسیر «على بن ابراهیم»، جلد 2، صفحه 114، طبق نقل «نور الثقلین»، جلد 4، صفحه 20.
سوره فرقان / آیه 41 - 44 1 ـ هوا پرستى و عواقب دردناک آن
12
13
14
15
16
17
18
19
20
Lotus
Mitra
Nazanin
Titr
Tahoma