جمعى از مفسران، در شأن نزول آیه فوق چنین آورده اند: گروهى از سران مشرکان، خدمت پیامبر(صلى الله علیه وآله) آمده، گفتند: اى محمّد! تو از ما چه مى خواهى؟ اگر ریاست مى طلبى ما تو را سرپرست خود مى کنیم، و اگر علاقه به مال دارى از اموال خود در اختیار تو مى گذاریم.
اما هنگامى که دیدند: پیامبر(صلى الله علیه وآله) در برابر این پیشنهادهایشان تسلیم نشد، به بهانه جوئى پرداخته گفتند: تو چگونه فرستاده خدا هستى؟ با این که: غذا مى خورى و در بازارها توقف مى کنى؟!
آنها پیامبر(صلى الله علیه وآله) را به خوردن غذا سرزنش کردند; چرا که مى خواستند: او فرشته باشد.
به راه رفتن در بازارها ملامت کردند; چرا که آنها کسراها و قیصرها و پادشاهان جبّار را دیده بودند، که هرگز گام در بازارها نمى گذاردند، در حالى که پیامبر(صلى الله علیه وآله) با مردم در بازارها حشر و نشر داشت و با آنها مأنوس بود، و امر و نهى الهى را به آنها ابلاغ مى کرد، بهانه جویان ایراد کرده گفتند:
او مى خواهد حکمران ما شود، در حالى که روش او مخالف سیره پادشاهان است!.
آیه فوق، نازل شد و این حقیقت را روشن ساخت که: روش پیامبر اسلام(صلى الله علیه وآله)، روش همه پیامبران پیشین است.(1)