چرا این پیامبر گنج ها و باغ ها ندارد؟!

SiteTitle

صفحه کاربران ویژه - خروج
ورود کاربران ورود کاربران

LoginToSite

SecurityWord:

Username:

Password:

LoginComment LoginComment2 LoginComment3 .
SortBy
 
تفسیر نمونه جلد 15
شأن نزول: سوره فرقان / آیه 11 - 16


از آنجا که در آیات گذشته، بخشى از ایرادهاى کفار، درباره قرآن مجید مطرح گردید و به آن پاسخ داده شد، در آیات مورد بحث، بخش دیگرى را که مربوط به رسالت شخص پیامبر است مطرح کرده و پاسخ مى گوید.
مى فرماید: «آنها گفتند: چرا این رسول، غذا مى خورد و در بازارها راه مى رود»؟! (وَ قالُوا ما لِهذَا الرَّسُولِ یَأْکُلُ الطَّعامَ وَ یَمْشِی فِی الْأَسْواقِ).
این چه پیامبرى است که همچون افراد عادى، نیاز به تغذیه دارد؟ و در بازارها براى کسب و تجارت، و یا خرید نیازمندیهاى خود راه مى رود؟.
این نه سنت رسولان است، و نه شیوه ملوک و پادشاهان! در حالى که، او مى خواهد: هم ابلاغ دعوت الهى کند، و هم بر همه ما حکومت نماید!.
اصولاً ـ آنها معتقد بودند: افراد با شخصیت نباید شخصاً براى رفع حوائج خود، به بازارها گام بگذارند، باید مأموران و خدمتگذاران را به دنبال این کار بفرستند.
سپس، افزودند: «چرا لااقل فرشته اى از سوى خدا بر او فرستاده نشده که به عنوان گواه صدق دعوتش، همراه او، مردم را انذار کند»؟! (لَوْ لا أُنْزِلَ إِلَیْهِ مَلَکٌ فَیَکُونَ مَعَهُ نَذِیراً).

* * *

بسیار خوب، به فرض که قبول کنیم: رسول خدا(صلى الله علیه وآله) مى تواند انسان باشد، ولى آخر چرا یک انسان تهى دست و فاقد مال و ثروت؟ «چرا گنجى از آسمان براى او فرستاده نشده و یا لااقل، چرا باغى ندارد که از آن بخورد و امرار معاش کند»؟! (أَوْ یُلْقى إِلَیْهِ کَنْزٌ أَوْ تَکُونُ لَهُ جَنَّةٌ یَأْکُلُ مِنْها).
و باز به اینها قناعت نکردند، و سرانجام با یک نتیجه گیرى غلط، او را متهم به جنون ساختند، چنان که در پایان همین آیه، مى خوانیم: «و ستمگران گفتند: اى مردمى که به او ایمان آورده اید! شما تنها از یک انسان مجنون و کسى که مورد سحر ساحران قرار گرفته است، پیروى مى کنید»! (وَ قالَ الظّالِمُونَ إِنْ تَتَّبِعُونَ إِلاّ رَجُلاً مَسْحُوراً).
چرا که آنها معتقد بودند: ساحران مى توانند در فکر و هوش افراد دخالت کنند و سرمایه عقل را از آنها بگیرند!.
از مجموع آیات فوق چنین استفاده مى شود: آنها در واقع چند ایراد واهى به پیامبر اسلام(صلى الله علیه وآله) داشتند که، مرحله به مرحله از گفتار خود عقب نشینى مى کردند.
نخست معتقد بودند: اصلاً او باید فرشته باشد، این که: غذا مى خورد و در بازارها راه مى رود، مسلماً فرشته نیست!.
بعد گفتند: بسیار خوب اگر فرشته نیست، لااقل فرشته اى به عنوان معاونت همراه او از سوى خدا اعزام گردد.
و باز از این هم تنزل کرده، گفتند: به فرض که، پیامبر خدا بشر باشد، باید گنجى از آسمان به سوى او انداخته شود!، تا دلیل بر این باشد که او مورد توجه خدا است!.
و در آخرین مرحله، گفتند: به فرض که هیچ یک از اینها را نداشته باشد لااقل، باید آدم فقیرى نباشد، مانند یک کشاورز مرفّه، باغى در اختیارش باشد که از آن زندگى خود را تأمین کند!.
اما متأسفانه! او فاقد همه اینها است و باز هم مى گوید پیغمبرم!!
و در پایان نتیجه گیرى کردند که: این ادعاى بزرگ او، در چنین شرائطى دلیل بر آن است که: عقل سالمى ندارد!.

* * *

آیه بعد، پاسخ همه اینها را در یک جمله کوتاه، چنین بیان مى کند: «ببین چگونه براى تو مثل ها زدند، و به دنبال آن گمراه شدند، آنچنان که قدرت پیدا کردن راه را ندارند» (انْظُرْ کَیْفَ ضَرَبُوا لَکَ الْأَمْثالَ فَضَلُّوا فَلا یَسْتَطِیعُونَ سَبِیلاً).
این جمله، تعبیر گویائى است از این واقعیت که: آنها در مقابل دعوت حق و قرآنى که محتواى آن شاهد گویاى ارتباطش با خدا است، به یک مشت سخنان واهى و بى اساس دست زده، مى خواهند با این حرف هاى بى پایه، چهره حقیقت را بپوشانند.
این، درست به این ماند که: شخصى در مقابل استدلالات منطقى، به یک مشت بهانه جوئى ها که آثار سستى آن کاملاً نمایان است دست بزند، و ما بى این که: بخواهیم تک تک سخنان او را پاسخ دهیم، مى گوئیم: ببین با چه حرف هاى واهى مى خواهد در مقابل دلیل منطقى بایستد؟!
سخنان آنها در تمام قسمتهایش چنین بود، زیرا:
اولاً: چرا پیامبر از جنس فرشتگان باشد؟ به عکس، عقل و دانش مى گوید: باید انسان، رهبر انسان باشد، تا همه دردها، خواست ها، نیازها، مشکلات و مسائل زندگى او را کاملاً درک کند، تا سرمشق عملى براى او در همه زمینه ها باشد، که مردم بتوانند از او، در همه برنامه ها الهام گیرند.
اگر فرشته اى نازل مى شد، مسلماً این هدف ها تأمین نمى گشت، مردم مى گفتند:
اگر او سخن از زهد و بى اعتنائى به دنیا مى گوید، فرشته است و نیازى ندارد.
اگر دعوت به پاکدامنى و عفت مى کند، از طوفان غریزه جنسى خبر ندارد، و ده ها «اگر»، همانند آن.
ثانیاً: چه لزومى دارد، همراه بشر، فرشته اى براى تصدیق او بیاید؟
مگر معجزات، مخصوصاً معجزه بزرگى همچون قرآن، براى درک این واقعیت کافى نیست؟!
ثالثاً: غذا خوردن همانند سایر انسان ها و راه رفتن در بازارها، سبب مى شود که بیشتر، با مردم بیامیزد، و در اعماق زندگى آنها فرو برود، و رسالت خود را بهتر انجام دهد، این ضررى ندارد بلکه کمک او است.
رابعاً: عظمت و شخصیت پیامبر(صلى الله علیه وآله) به گنج و گنجینه و به باغ هاى خرم و سرسبز میوه نیست، این طرز تفکر انحرافى کفار است که شخصیت و حتى قرب به خدا را در سرمایه دار بودن مى داند.
در حالى که، پیامبران آمده اند تا بگویند: اى انسان! ارزش وجود تو با اینها نیست، با علم و ایمان و تقواست.
خامساً: با چه معیارى او را «مسحور» و «مجنون» مى دانستند؟!
کسى که عقلش به شهادت تاریخ زندگى، انقلاب بزرگ و بنیانگذارى تمدن اسلامى به وسیله او، فوق العاده بود، چگونه مى توان او را با این برچسب هاى مسخره، متهم ساخت؟
مگر این که: بگوئیم بت شکنى کردن و کورکورانه دنبال نیاکان نیفتادن دلیل بر جنون است!
بنا بر آنچه گفتیم، روشن شد: «امثال» در اینجا، ـ به خصوص با قرائن موجود در آیه ـ به معنى سخنان سست و بى پایه است، و تعبیر به «امثال» شاید به خاطر آن است که: آن را در لباس حق و مثل و مانندِ دلیل منطقى در آورده اند، در حالى که واقعاً چنین نیست.(1)
به این نکته نیز باید توجه کرد: دشمنان پیامبر(صلى الله علیه وآله)، گاهى او را به «ساحر بودن» و گاه «مسحور بودن» متهم مى کردند.
گرچه، بعضى از مفسران احتمال داده اند: «مسحور» به معنى «ساحر» بوده باشد (زیرا گاه اسم مفعول به معنى فاعل آمده است) ولى، ظاهر این است که: این دو با هم فرق دارند.
اگر، ساحرش مى خواندند، به خاطر نفوذ فوق العاده کلام او در دل ها بود، چون نمى خواستند این حقیقت را بپذیرند، متوسل به اتهام ساحر بودن مى شدند.
اما «مسحور» به معنى کسى است که: ساحران در عقلش دخل و تصرف کرده و مایه اختلال حواس او را فراهم ساخته اند، این اتهام از آنجا ناشى مى شد که: او سنت شکن بود و مخالف عادات و رسوم خرافى و مصلحت اندیشى هاى فردى گام برمى داشت.
اما پاسخ همه این اتهامات، از سخنان بالا روشن شد.
در اینجا این سؤال پیش مى آید: چرا مى فرماید: فَضَلُّوا فَلا یَسْتَطِیْعُونَ سَبِیلاً: «آنها گمراه شدند و قادر بر پیدا کردن راه حق نیستند».
پاسخ این است: انسان در صورتى مى تواند به حق راه یابد که، خواهان حق، و جویاى حق باشد، اما آن کس که: با پیش داورى هاى غلط و گمراه کننده اى ـ که از جهل، لجاج و عناد سرچشمه مى گیرد ـ تصمیم خود را قبلاً گرفته است، نه تنها حق را پیدا نخواهد کرد، که: همیشه در برابر آن موضع گیرى مى کند.

* * *

آخرین آیه مورد بحث، همانند آیه قبل، روى سخن را به پیامبر(صلى الله علیه وآله) کرده ـ به عنوان تحقیر سخنان آنها، و این که قابل جواب گوئى نیست ـ مى فرماید:
«بزرگ و پر برکت است خدائى که اگر بخواهد، براى تو بهتر از آنچه اینها مى گویند قرار مى دهد، باغ هائى که از زیر درختانش نهرها جارى باشد، و نیز اگر بخواهد براى تو قصرهاى مجللى قرار مى دهد» (تَبارَکَ الَّذِی إِنْ شاءَ جَعَلَ لَکَ خَیْراً مِنْ ذلِکَ جَنّات تَجْرِی مِنْ تَحْتِهَا الْأَنْهارُ وَ یَجْعَلْ لَکَ قُصُوراً).
مگر باغ ها و قصرهاى دیگران را چه کسى به آنها داده؟ جز خدا!
اصولاً، چه کسى این همه نعمت و زیبائى را در این عالم آفریده؟ جز پروردگار!
آیا براى چنین خداوند قادر و منّانى، ممکن نیست، بهتر از اینها را در اختیار تو بگذارد؟!
ولى، او هرگز نمى خواهد مردم، شخصیت تو را در مال، ثروت، قصر و باغ بدانند، و از ارزش هاى واقعى غافل شوند!.
او مى خواهد زندگى تو همانند افراد عادى، مستضعفان و محرومان باشد، تا بتوانى پناهگاهى، براى همه اینها، و براى عموم مردم باشى.
اما چرا مى گوید: باغ ها و قصرهائى بهتر از آن که آنان مى خواستند، زیرا «گنج» به تنهائى مشکل گشا نیست، بلکه باید پس از زحمات زیاد تبدیل به باغ ها و قصور شود، از این گذشته آنها مى گفتند تو باغى داشته باشى که زندگیت را تأمین کند، اما قرآن مى گوید: خدا مى تواند باغ ها و قصرها براى تو قرار دهد، اما هدف از بعثت و رسالت تو چیز دیگرى است.
در «خطبه قاصعه» از «نهج البلاغه» بیان رسا و گویائى در این زمینه آمده است: آنجا که امام(علیه السلام) مى فرماید:
«موسى بن عمران با برادرش (هارون) بر فرعون وارد شدند، در حالى که لباس هاى پشمین به تن داشتند، و در دست هر کدام عصائى بود، با او شرط کردند ـ که اگر تسلیم فرمان پروردگار شوى ـ حکومت و ملکت باقى مى ماند، و عزت و قدرتت دوام مى یابد، اما او گفت:
آیا از این دو تعجب نمى کنید؟ که با من شرط مى کنند، بقاء ملک و دوام عزتم بستگى به خواسته آنها داشته باشد، در حالى که خودشان فقر و بیچارگى از سر و وضعشان مى بارد (اگر راست مى گویند) چرا دستبندهائى از طلا به آنها داده نشده است؟
این سخن را فرعون به خاطر بزرگ شمردن طلا، و جمع آورى آن و تحقیر پشم و پوشیدن آن گفت.
ولى اگر خدا مى خواست، هنگام مبعوث ساختن پیامبرانش، درهاى گنج ها، معادن طلا و باغ هاى خرم و سرسبز را به روى آنان بگشاید، مى گشود.
و اگر مى خواست پرندگان آسمان و حیوانات وحشى زمین را همراه آنان گسیل دارد، مى داشت.
اگر این کار را مى کرد، امتحان از میان مى رفت، پاداش و جزاء بى اثر مى شد، وعده و وعیدهاى الهى بى فایده مى گردید، و براى پذیرندگان، اجر و پاداش آزمودگان، واجب نمى شد، و مؤمنان استحقاق ثواب نیکوکاران را نمى یافتند، و اسماء و نام ها با معانى خود همراه نبودند،...
اما خداوند پیامبران خویش را از نظر عزم و اراده، قوى، و از نظر ظاهر، فقیر و ضعیف قرار دارد، ولى توأم با قناعتى که قلب ها و چشم ها را پر از بى نیازى مى کرد، هر چند فقر ظاهرى آنها چشم ها و گوش ها را از ناراحتى مملوّ مى ساخت.
اگر پیامبران داراى آنچنان قدرتى بودند، کسى خیال مخالفت با آنان را نمى کرد، توانائى و عزتى داشتند که هرگز مغلوب نمى شدند و سلطنت و شوکتى دارا بودند که همه چشم ها به آنان دوخته مى شد و از راه هاى دور، بار سفر به سوى آنان مى بستند، اعتبار و ارزش آنها براى مردم کمتر، متکبران سر تعظیم در برابرشان فرود مى آوردند و اظهار ایمان مى نمودند.
اما این ایمان، به خاطر علاقه به هدف آنان نبود، بلکه به خاطر ترسى که بر آنها چیره مى شد، و یا به واسطه میل و علاقه اى که به مادیات آنها داشتند انجام مى گرفت، و در این صورت در نیت هاى آنها خلوص یافت نمى شد و غیر از خدا در اعمالشان شرکت داشت».(2)
توجه به این نکته نیز لازم است که: بعضى گفته اند: منظور از باغ و قصر، باغ و قصر آخرت است، ولى این تفسیر، به هیچ وجه با ظاهر آیه سازگار نیست.(3)

* * *

 


1 ـ بسیارى از مفسران در اینجا «امثال» را به معنى «تشبیهات» گرفته اند، اما روشن نساخته اند که: مشرکان در اینجا چه تشبیهى کرده اند؟
بعضى دیگر «امثال» را به معنى «توصیف ها» نموده اند، زیرا یکى از معانى «مثل» ـ طبق آنچه «راغب» در «مفردات» گفته ـ «توصیف» است.
ولى به هر حال، اگر منظور توصیف هم بوده باشد مسلماً در اینجا منظور توصیف بى پایه و بى اساس است، چرا که در صدر و ذیل آیه فوق، قرائنى است که: دلالت بر این معنى مى کند: از یکسو، به عنوان تعجب مى گوید: ببین چه مثل هائى مى زنند؟! و از سوى دیگر، مى گوید: توصیف هائى، که سبب گمراهى غیر قابل بازگشت آنها مى شود.
2 ـ خطبه 192 «نهج البلاغه» (خطبه قاصعه).
3 ـ و همچنین کسانى که گفته اند: منظور باغ هاى دنیا و قصرهاى آخرت است، فعل هاى ماضى و مضارع (جعل و یجعل) که در آیه است نیز نباید باعث چنین توهمى شود; زیرا مى دانیم طبق قواعد ادبیات عرب، افعال هنگامى که در جمله شرطیه قرار مى گیرند مفهوم زمانى خود را از دست مى دهند (جوامع الجامع، جلد 2، صفحه 26).
شأن نزول: سوره فرقان / آیه 11 - 16
12
13
14
15
16
17
18
19
20
Lotus
Mitra
Nazanin
Titr
Tahoma