مجازات هم حسابى دارد!

SiteTitle

صفحه کاربران ویژه - خروج
ورود کاربران ورود کاربران

LoginToSite

SecurityWord:

Username:

Password:

LoginComment LoginComment2 LoginComment3 .
SortBy
 
تفسیر نمونه جلد 14
سوره نور / آیه 21 - 25 سوره نور / آیه 26


گر چه این آیات، صریحاً داستان «افک» را دنبال نمى کند ولى تکمیلى براى محتواى آن محسوب مى شود، و هشدارى است به همه مؤمنان که نفوذ افکار و اعمال شیطانى، گاه به صورت تدریجى و کم رنگ است و اگر در همان گام هاى نخست کنترل نشود، وقتى انسان متوجه مى گردد، که کار از کار گذشته است.
بنابراین، هنگامى که نخستین وسوسه هاى اشاعه فحشاء، یا هر گناه دیگر آشکار مى شود، باید همان جا در مقابل آن ایستاد، تا آلودگى گسترش پیدا نکند.
در نخستین آیه، روى سخن را به مؤمنان کرده، مى گوید: «اى کسانى که ایمان آورده اید از گام هاى شیطان پیروى نکنید، و هر کس از گام هاى شیطان پیروى کند، به انحراف، گمراهى، فحشاء و منکر کشیده مى شود; چرا که شیطان دعوت به فحشاء و منکر مى کند» (یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا لا تَتَّبِعُوا خُطُواتِ الشَّیْطانِ وَ مَنْ یَتَّبِعْ خُطُواتِ الشَّیْطانِ فَإِنَّهُ یَأْمُرُ بِالْفَحْشاءِ وَ الْمُنْکَرِ). (1)
اگر «شیطان» را به معنى وسیع کلمه، یعنى «هر موجود موذى و تبهکار و  ویرانگر» تفسیر کنیم، گستردگى این هشدار، در تمام ابعاد زندگى روشن مى شود.
هرگز یک انسان پاکدامن و با ایمان، یک مرتبه در آغوش فساد قرار نمى گیرد، بلکه گام به گام این راه را مى سپرد:
گام اول، معاشرت و دوستى با آلودگان است.
گام دوم، شرکت در مجلس آنها.
گام سوم، فکر گناه.
گام چهارم، ارتکاب مصادیق مشکوک و شبهات.
گام پنجم، انجام گناهان صغیره.
و بالاخره در گام هاى بعد گرفتار بدترین کبائر مى شود، درست به کسى مى ماند که زمام خویش به دست جنایتکارى سپرده، او را گام به گام به سوى پرتگاه مى برد، تا سقوط کند و نابود گردد، آرى، این است «خطوات شیطان».(2)
پس از آن، به یکى از مهمترین نعمت هاى بزرگش بر انسان ها در طریق هدایت اشاره کرده، چنین مى گوید: «اگر فضل و رحمت الهى بر شما نبود، احدى از شما هرگز پاک نمى شد، ولى خداوند هر که را بخواهد تزکیه مى کند، و خدا شنوا و دانا است» (وَ لَوْ لا فَضْلُ اللّهِ عَلَیْکُمْ وَ رَحْمَتُهُ ما زَکى مِنْکُمْ مِنْ أَحَد أَبَداً وَ لکِنَّ اللّهَ یُزَکِّی مَنْ یَشاءُ وَ اللّهُ سَمِیعٌ عَلِیمٌ).
بدون شک، فضل و رحمت الهى است که موجب نجات انسان ها از آلودگى ها، انحرافات و گناهان مى شود; چرا که از یک سو، موهبت عقل را داده، و از سوى دیگر، موهبت وجود پیامبر و احکامى که از طریق وحى نازل مى گردد، ولى از میان این مواهب، توفیقات خاص او و امدادهاى غیبیش که  شامل حال انسان هاى آماده، مستعد و مستحق مى گردد، مهمترین عامل پاکى و تزکیه است.
جمله «مَنْ یَشاء» ـ چنان که بارها گفته ایم ـ به معنى اراده و مشیت بى دلیل نیست، بلکه تا مجاهده و تلاشى از ناحیه بندگان نباشد، هدایت و موهبتى از ناحیه خدا صورت نمى گیرد، آن کس که طالب این راه است، در آن گام مى نهد و جهاد مى کند، دستش را مى گیرد، از وسوسه شیاطین حفظش مى کند، و به سر منزل مقصود مى رساند.
و به تعبیر دیگر، فضل و رحمت الهى، گاه جنبه «تشریعى» دارد، و آن از طریق بعثت پیامبران، نزول کتب آسمانى، تشریع احکام و بشارت ها و انذارها است.
و گاه، جنبه «تکوینى» دارد و آن از طریق امدادهاى معنوى و الهى است، و آیات مورد بحث (به قرینه جمله «مَنْ یَشاء» ) بیشتر ناظر به قسمت دوم است.
ضمناً، باید توجه داشت: «زکات» و «تزکیه» در اصل، به معنى «نمو یافتن» و «نمو دادن» است، ولى در بسیارى از موارد، به معنى «پاک شدن» و «پاک کردن» به کار رفته، و این هر دو ممکن است به یک ریشه باز گردد; زیرا تا پاکى از موانع و مفاسد و رذائل نباشد، نمو و رشد امکان پذیر نخواهد بود.

* * *

جمعى از مفسران، براى دومین آیه مورد بحث، شأن نزولى نقل کرده اند که: پیوند آن را با آیات گذشته روشن مى سازد و آن این که:
«این آیه درباره گروهى از صحابه نازل شد که بعد از «داستان افک» سوگند یاد کردند که به هیچ یک از کسانى که در این ماجرا درگیر بودند و به این تهمت بزرگ دامن زدند کمک مالى نکنند، و در هیچ موردى با آنها مواسات ننمایند، آیه  فوق نازل شد و آنها را از این شدت عمل و خشونت باز داشت و دستور عفو و گذشت داد».
این شأن نزول را «قرطبى» در تفسیرش از «ابن عباس» و «ضحاک»، و مرحوم «طبرسى» از «ابن عباس» و غیر او، ذیل آیات مورد بحث نقل کرده اند و جنبه عمومى دارد.
ولى گروهى از مفسران اهل تسنن، اصرار دارند بگویند: این آیه در خصوص «ابوبکر» نازل شده که بعد از داستان «افک»، کمک مالى خود را به «مسطح بن اثاثه» که «پسر خاله» یا «پسر خواهر» او بود، و به مسأله افک دامن مى زد، قطع کرده، در حالى که تمام ضمیرهائى که در آیه به کار رفته به صورت جمع است و نشان مى دهد: گروهى از مسلمانان بعد از این ماجرا تصمیم به قطع کمک هاى خود از این مجرمان گرفته بودند، و آیه، آنها را از این کار نهى کرد.
به هر حال، مى دانیم: آیات قرآن اختصاص به شأن نزول ندارد، بلکه همه مؤمنان را تا دامنه قیامت شامل مى گردد، یعنى توصیه مى کند: مسلمانان در این گونه موارد گرفتار احساسات تند و داغ نشوند، و در برابر لغزش ها و اشتباهات گنهکاران تصمیمات خشن نگیرند.
با توجه به این شأن نزول، به تفسیر آیه باز مى گردیم:
قرآن مى گوید: «آنها که داراى برترى مالى و وسعت زندگى هستند، نباید سوگند یاد کنند (یا تصمیم بگیرند) که انفاق خود را نسبت به نزدیکان، مستمندان و مهاجران در راه خدا قطع کنند» (وَ لا یَأْتَلِ أُولُوا الْفَضْلِ مِنْکُمْ وَ السَّعَةِ أَنْ یُؤْتُوا أُولِی الْقُرْبى وَ الْمَساکِینَ وَ الْمُهاجِرِینَ فِی سَبِیلِ اللّهِ).
این تعبیر، نشان مى دهد: جمعى از کسانى که آلوده افک شدند، از مهاجران در راه خدا بودند که فریب منافقان را خوردند، و خداوند به خاطر سابقه آنها  اجازه نداد آنان را از جامعه اسلامى طرد کنند و تصمیم هائى که بیش از حدّ استحقاق باشد، درباره آنها بگیرند.
ضمناً، جمله «لا یَأْتَلِ» از ماده «اَلِیّة» (بر وزن عطیّه) به معنى سوگند یاد کردن و یا از ماده «أَلْو» (بر وزن دلو) به معنى کوتاهى کردن و ترک نمودن است، بنابراین، آیه طبق معنى اول، نهى از سوگند در قطع این گونه کمک ها مى کند.(3)
و بنابر معنى دوم، نهى از کوتاهى و ترک این عمل مى نماید.
سپس براى تشویق و ترغیب مسلمانان به ادامه این گونه کارهاى خیر، اضافه مى کند: «باید عفو کنند و گذشت نمایند» (وَ لْیَعْفُوا وَ لْیَصْفَحُوا).
«آیا دوست نمى دارید خداوند شما را بیامرزد» (أَ لا تُحِبُّونَ أَنْ یَغْفِرَ اللّهُ لَکُمْ).
پس همان گونه که شما انتظار عفو الهى را در برابر لغزش ها دارید، باید در مورد دیگران عفو و بخشش را فراموش نکنید.
«و خداوند غفور و رحیم است» (وَ اللّهُ غَفُورٌ رَحِیمٌ).
عجب این که از یکسو، با آن همه آیات کوبنده، «اصحاب افک» را شدیداً محکوم مى کند، اما براى این که افراد افراطى از حدّ تجاوز نکنند، با سه جمله که هر یک از دیگرى گیراتر و جذاب تر است، احساساتشان را کنترل مى نماید:
نخست، امر به عفو و گذشت مى کند.
پس از آن مى گوید: آیا دوست ندارید خدا شما را ببخشد؟ پس شما هم ببخشید.
و سر انجام، دو صفت از صفات خدا که «غفور» و «رحیم» است را به  عنوان تأکید ذکر مى نماید، اشاره به این که: شما نمى توانید داغ تر از فرمان پروردگار باشید، خداوند که صاحب اصلى این حکم است، غفور و رحیم است، او دستور مى دهد کمک ها را قطع نکنید، شما چه مى گوئید؟!
بدون شک، همه مسلمانانى که در ماجراى «افک» درگیر شدند، با توطئه قبلى نبود، بعضى از منافقین مسلمان نما پایه گذار بودند، و گروهى مسلمان فریب خورده دنباله رو.
بدون تردید، همه آنها مقصر و گناهکار بودند، اما میان این دو گروه فرق بسیار بود، و نمى بایست با همه یکسان معامله کنند.
به هر حال، آیات فوق درس بسیار بزرگى است براى امروز و فرداى مسلمانان و همه آیندگان، که به هنگام آلودگى بعضى از افراد به گناه و لغزش، نباید در کیفر، از حدّ اعتدال تجاوز کرد، نباید آنها را از جامعه اسلامى طرد نمود، و نباید درهاى کمک هاى را به روى آنها بست، تا یکباره در دامن دشمنان سقوط کنند، و در صف آنها قرار گیرند.
آیات فوق، در حقیقت ترسیمى از تعادل «جاذبه» و «دافعه» اسلامى است: آیات افک و مجازات شدید تهمت زنندگان به نوامیس مردم، نیروى عظیم دافعه را تشکیل مى دهد، و آیه مورد بحث که سخن از عفو و گذشت و غفور و رحیم بودن خدا مى گوید، بیانگر جاذبه است!.

* * *

و بار دیگر به مسأله «قذف» و متهم ساختن زنان پاکدامن با ایمان، به اتهام ناموسى بازگشته، و به طور مؤکد و قاطع مى گوید: «کسانى که زنان پاکدامن و بى خبر از هر گونه آلودگى و مؤمن را، به نسبت هاى ناروا متهم مى سازند در دنیا و آخرت از رحمت الهى دورند و عذاب عظیمى در انتظار آنها است» (إِنَّ الَّذِینَ  یَرْمُونَ الْمُحْصَناتِ الْغافِلاتِ الْمُؤْمِناتِ لُعِنُوا فِی الدُّنْیا وَ الآخِرَةِ وَ لَهُمْ عَذابٌ عَظِیمٌ).
در واقع، سه صفت براى این زنان ذکر شده، که هر کدام دلیلى است بر اهمیت ظلمى که بر آنها از طریق تهمت، وارد مى گردد:
مُحَصَّنات: «زنان پاکدامن»، غافِلات: «دور از هر گونه آلودگى» و مُؤْمِنات: «زنان با ایمان» و به این ترتیب، نشان مى دهد: تا چه حدّ نسبت ناروا دادن به این افراد، ظالمانه، ناجوانمردانه و درخور عذاب عظیم است.(4)
تعبیر به «غافِلات» تعبیر جالبى است که نهایت پاکى آنها را از هر گونه انحراف و بى عفتى مشخص مى کند، یعنى آنها نسبت به آلودگى هاى جنسى آن قدر بى اعتنا هستند که گوئى اصلاً از آن خبر ندارند; زیرا موضع انسان در برابر گناه، گاه به صورتى در مى آید که: اصلاً تصور گناه از فکر و مغز او بیرون مى رود، گوئى اصلاً چنین عملى در خارج وجود ندارد، و این مرحله عالى تقوا است.
این احتمال، نیز وجود دارد که: منظور از «غافِلات»، زنانى باشد که از نسبت هاى ناروائى که به آنها داده شده، بى اطلاعند، و به همین دلیل، از خود دفاع نمى کنند، و در نتیجه آیه مورد بحث، مطلب تازه اى در مورد این گونه اتهامات مطرح مى کند; چرا که در آیات گذشته، سخن از تهمت زنندگانى بود که شناخته مى شدند و مورد مجازات قرار مى گرفتند، اما در اینجا سخن از شایعه سازانى است که خود را از مجازات و حدّ شرعى پنهان داشته اند، قرآن مى گوید: اینها تصور نکنند: با این عمل، مى توانند خود را براى همیشه از کیفر الهى دور دارند، خدا آنها را در این دنیا از رحمت خویش دور مى کند و در آخرت عذابى عظیم دارند.
گر چه آیه فوق، بعد از داستان افک قرار گرفته، و به نظر مى رسد: نزول آن  بى ارتباط با این ماجرا نبوده، ولى مانند تمام آیاتى که در موارد خاصى نازل مى شود، و مفهوم آن کلى است اختصاص به مورد معینى ندارد.
عجب این که: بعضى از مفسران مانند «فخر رازى» در تفسیر «کبیر» و بعضى دیگر اصرار دارند: مفهوم این آیه را محدود به تهمت زدن به زنان پیامبر(صلى الله علیه وآله) بدانند، و این گناه را در سر حدّ کفر قرار دهند، و کلمه لعن را که در آیه وارد شده دلیل بر آن بشمرند.
در حالى که تهمت زدن هر چند گناه بسیار بزرگى است، و اگر در مورد همسران پیامبر(صلى الله علیه وآله) باشد، گناه بزرگ تر و عظیم ترى محسوب مى شود، ولى به تنهائى موجب کفر نیست، و لذا پیامبر(صلى الله علیه وآله) در داستان «افک» با این گونه افراد معامله «مرتد» ننمود، بلکه در آیات بعد از آن که شرح آن را خواندیم، توصیه به عدم خشونت بیش از حدّ در مورد آنان فرمود، که با کفر سازگار نیست.
و اما «لعن» دورى از رحمت خدا است که در مورد کافر و مرتکبین گناهان کبیره، صادق است، لذا در همین آیاتى که درباره حدّ قذف گذشت (در احکام مربوط به لعان) دو بار کلمه «لعن» در مورد دروغگویان به کار رفته است.
در روایات اسلامى نیز کراراً کلمه «لعن» درباره بعضى از مرتکبین گناهان کبیره به کار رفته است، حدیث: لَعَنَ اللّهُ فِى الْخَمْرِ عَشْرُ طَوائِفَ...: «خدا ده گروه را در مورد شراب لعنت کرده...» معروف است.

* * *

آیه بعد، چگونگى حال گروه تهمت زنندگان را در دادگاه بزرگ خدا مشخص کرده، مى گوید: «آنها عذاب عظیمى دارند، در آن روز که زبان هاى آنها، دست ها و پاهایشان بر ضد آنان به اعمالى که مرتکب شده اند، گواهى مى دهند» (یَوْمَ تَشْهَدُ عَلَیْهِمْ أَلْسِنَتُهُمْ وَ أَیْدِیهِمْ وَ أَرْجُلُهُمْ بِما کانُوا یَعْمَلُونَ).
 زبان آنها بى آن که خودشان مایل باشند به گردش در مى آید و حقائق را بازگو مى کند، این مجرمان بعد از مشاهده دلائل و شواهد قطعى جرم، بر خلاف میل باطنى خود صریحاً اقرار به گناه کرده، و همه چیز را فاش مى سازند; چرا که جائى براى انکار نمى بینند.
دست و پاى آنها نیز به سخن در مى آید، و حتى طبق آیات قرآن، پوست تن آنها سخن مى گوید، گوئى نوارهاى ضبط صوتى هستند که همه صداهاى انسان را ضبط کرده و آثار گناهان در طول عمر، در آنها نقش بسته است، آرى، در آنجا که یوم البروز و روز آشکار شدن همه پنهانى ها است، ظاهر مى شوند.
و اگر مى بینیم در بعضى آیات قرآن، اشاره به روز قیامت، مى فرماید: «امروز ما بر دهان آنها مُهر مى زنیم و دست و پایشان با ما سخن مى گوید» (الْیَوْمَ نَخْتِمُ عَلى أَفْواهِهِمْ وَ تُکَلِّمُنا أَیْدِیهِمْ وَ تَشْهَدُ أَرْجُلُهُمْ بِما کانُوا یَکْسِبُونَ) (5) منافاتى با آیه مورد بحث ندارد; چرا که ممکن است در آغاز زبان ها از کار بیفتد و سایر اعضا شهادت دهند، و هنگامى که شهادت دست و پا حقائق را برملا کرد زبان به حرکت در آید، که گفتنى ها را بگوید و به گناهان اعتراف کند.

* * *

سپس مى گوید:
«در آن روز خداوند جزاى واقعى آنها را بى کم و کاست به آنها مى دهد» (یَوْمَئِذ یُوَفِّیهِمُ اللّهُ دِینَهُمُ الْحَقَّ).
«و در آن روز مى دانند که خداوند حق مبین است» (وَ یَعْلَمُونَ أَنَّ اللّهَ هُوَ الْحَقُّ الْمُبِینُ).
اگر امروز، و در این دنیا، در حقانیت پروردگار شک و تردید کنند، یا مردم را  به گمراهى بکشانند، در آن روز نشانه هاى عظمت، قدرت و حقانیتش آنچنان واضح مى شود که سر سخت ترین لجوجان را وادار به اعتراف مى کند.

* * *


1 ـ جمله «وَ مَنْ یَتَّبِعْ خُطُواتِ الشَّیْطانِ فَإِنَّهُ یَأْمُرُ بِالْفَحْشاءِ» در حقیقت محذوفى دارد (جزاى شرط) و تقدیر چنین است: «وَ مَنْ یَتَّبِعْ خُطُواتِ الشَّیْطانِ اِرْتَکَبَ الْفَحْشاءَ وَ الْمُنْکَرَ فَإِنَّهُ یَأْمُرُ بِهِما» (روح المعانى، جلد 18، صفحه 112، ذیل آیات مورد بحث). و باید توجه داشت جمله «فَإِنَّهُ یَأْمُرُ بِالْفَحْشاءِ» نمى تواند جزاى شرط باشد.
2 ـ در مورد فرق میان «فحشاء» و «منکر» در جلد 11، صفحه 370، ذیل آیه 90 سوره «نحل» بحث کرده ایم.
3 ـ در این صورت باید کلمه «لا» قبل از «یُؤْتُوا» در تقدیر گرفته شود، که تقدیر چنین مى شود: «وَ لا یَأْتُلِ... أَنْ لا یُؤْتُوا».
4 ـ «المیزان»، جلد 15، صفحه 122، ذیل آیات مورد بحث.
5 ـ یس، آیه 65.
سوره نور / آیه 21 - 25 سوره نور / آیه 26
12
13
14
15
16
17
18
19
20
Lotus
Mitra
Nazanin
Titr
Tahoma