داستان پر ماجراى افک (تهمت عظیم)

SiteTitle

صفحه کاربران ویژه - خروج
ورود کاربران ورود کاربران

LoginToSite

SecurityWord:

Username:

Password:

LoginComment LoginComment2 LoginComment3 .
SortBy
 
تفسیر نمونه جلد 14
تحقیق و بررسى سوره نور / آیه 17 - 20



نخستین آیه مورد بحث، بى آن که اصل حادثه را مطرح کند، مى گوید: «کسانى که آن تهمت عظیم را مطرح کردند گروهى از شما بودند» (إِنَّ الَّذِینَ جاءوُ بِالاْ ِفْکِ عُصْبَةٌ مِنْکُمْ).
زیرا از فنون فصاحت و بلاغت آن است که: جمله هاى زائد را حذف کنند و به دلالت التزامى کلمات، قناعت نمایند.
واژه «افک» (بر وزن فکر) بنا به گفته «راغب» به هر چیزى گفته مى شود که از حالت اصلى و طبیعیش دگرگون شود، مثلاً بادهاى مخالف را که از مسیر اصلى، انحراف یافته «مؤتفکه» مى نامند، سپس به هر سخنى که انحراف از حق پیدا کند و متمایل به خلاف واقع گردد، ـ و از جمله دروغ و تهمت ـ «افک» گفته مى شود.
مرحوم «طبرسى» در «مجمع البیان» معتقد است: «افک» به هر دروغ  ساده اى نمى گویند، بلکه دروغ بزرگى است که مسأله اى را از صورت اصلیش دگرگون مى سازد، بنابراین کلمه «افک» خود بیانگر اهمیت این حادثه و دروغ و تهمتى است که در این زمینه مطرح بود.
واژه «عُصْبَه» (بر وزن لقمه) در اصل از ماده «عصب» به معنى رشته هاى مخصوصى است که عضلات انسان را به هم پیوند داده و مجموعه آن سلسله اعصاب نام دارد، سپس به جمعیتى که با هم متحدند، پیوند، ارتباط، همکارى و همفکرى دارند «عصبه» گفته شده است.
به کار رفتن این واژه، نشان مى دهد: توطئه گران در داستان «افک» ارتباط نزدیک و محکمى با هم داشته و شبکه منسجم و نیرومندى را براى توطئه تشکیل مى دادند.
بعضى گفته اند: این تعبیر، معمولاً در مورد ده تا چهل نفر به کار مى رود.(1)
به هر حال قرآن به دنبال این جمله، به مؤمنانى که از بروز چنین اتهامى نسبت به شخص پاکدامنى سخت ناراحت شده بودند، دلدارى مى دهد که «گمان نکنید این ماجرا براى شما شرّ و بد است بلکه براى شما خیر خواهد بود» (لا تَحْسَبُوهُ شَرّاً لَکُمْ بَلْ هُوَ خَیْرٌ لَکُمْ).
چرا که پرده از روى نیات پلید جمعى از دشمنان شکست خورده و منافقان کور دل برداشت، و این بد سیرتان خوش ظاهر را رسوا ساخت، و چه خوب است که محک تجربه به میان آید تا آنان که غش دارند سیه رو شوند.
و چه بسا اگر این حادثه نبود و آنها همچنان ناشناخته مى ماندند، در آینده ضربه سخت تر و خطرناک ترى مى زدند.
این ماجرا به مسلمانان درس داد که پیروى از شایعه سازان، آنها را به  روزهاى سیاه مى کشاند، باید در برابر این کار، به سختى بایستند.
درس دیگرى که این ماجرا به مسلمانان آموخت این بود که: تنها به ظاهر حوادث ننگرند، چه بسا حوادث ناراحت کننده و بد ظاهرى که «خیر کثیر» در آن نهفته است.
جالب این که: با ذکر ضمیر «لَکُم» همه مؤمنان را در این حادثه سهیم مى شمرد و به راستى چنین است; زیرا مؤمنان از نظر حیثیت اجتماعى از هم جدائى و بیگانگى ندارند و در غم ها و شادى ها شریک و سهیمند.
آن گاه در دنبال این آیه به دو نکته اشاره مى کند: نخست مى گوید: «اینها که دست به چنین گناهى زدند، هر کدام سهم خود را از مسئولیت و مجازات آن خواهند داشت» (لِکُلِّ امْرِئ مِنْهُمْ مَا اکْتَسَبَ مِنَ الإِثْمِ).
اشاره به این که مسئولیت عظیم سردمداران و بنیانگذاران یک گناه، هرگز مانع از مسئولیت دیگران نخواهد بود، بلکه هر کس به هر اندازه و به هر مقدار در یک توطئه سهیم و شریک باشد، بار گناه آن را بر دوش مى کشد.
نکته دوم این که: «از میان آنها کسى که بخش عظیم این گناه را بر عهده گرفت عذاب عظیم و دردناکى دارد» (وَ الَّذِی تَوَلّى کِبْرَهُ مِنْهُمْ لَهُ عَذابٌ عَظِیمٌ).
مفسران گفته اند: این شخص «عبداللّه بن ابى سلول» بود که سر سلسله «اصحاب افک» محسوب مى شد.
بعضى دیگر نیز «مسطح بن اثاثه» و «حسان بن ثابت» را به عنوان مصداق این سخن نام برده اند.
به هر حال، کسى که بیش از همه، در این ماجرا فعالیت مى کرد، نخستین شعله هاى آتش افک را برافروخت و رهبر این گروه محسوب مى شد به تناسب بزرگى گناهش مجازات بزرگترى دارد (بعید نیست تعبیر به «تَوَلّى» اشاره به  مسأله رهبرى او باشد).

* * *

پس از آن، روى سخن را به مؤمنانى که در این حادثه فریب خوردند و تحت تأثیر واقع شدند، کرده، آنها را شدیداً طى چند آیه مورد سرزنش قرار داده، مى گوید:
«چرا هنگامى که این تهمت را شنیدید مردان و زنان با ایمان نسبت به خود گمان خیر نبردند»؟! (لَوْ لا إِذْ سَمِعْتُمُوهُ ظَنَّ الْمُؤْمِنُونَ وَ الْمُؤْمِناتُ بِأَنْفُسِهِمْ خَیْراً).
یعنى چرا هنگامى که سخن منافقان را درباره افراد مؤمن استماع کردید با حسن ظن به دیگر مؤمنان که به منزله نفس خود شما هستند، بر خورد نکردید؟.
«و چرا نگفتید این یک دروغ بزرگ و آشکار است» (وَ قالُوا هذا إِفْکٌ مُبِینٌ).
شما که سابقه زشت و رسواى این گروه منافقان را مى دانستید.
شما که از پاکدامنى فرد مورد اتهام به خوبى آگاه بودید.
شما که از روى قرائن مختلف اطمینان داشتید چنین اتهامى امکان پذیر نیست.
شما که به توطئه هائى که بر ضد پیامبر(صلى الله علیه وآله) از ناحیه دشمنان صورت مى گرفت، واقف بودید.
با این همه جاى ملامت و سرزنش است که این گونه شایعات دروغین را بشنوید و سکوت اختیار کنید، چه رسد به این که: خود آگاهانه یا ناآگاه عامل نشر آن شوید!.
جالب این که: در آیه فوق، به جاى این که: تعبیر کند شما درباره متهم به این تهمت باید حسن ظن داشته باشید، مى گوید: «شما نسبت به خودتان باید حسن  ظن مى داشتید».
این تعبیر ـ چنان که گفتیم ـ اشاره به این است که: جان مؤمنان از هم جدا نیست و همه به منزله نفس واحدند که اگر اتهامى به یکى از آنها متوجه شود گوئى به همه متوجه شده است و اگر عضوى را روزگار به درد آورد قرارى براى دیگر عضوها باقى نمى ماند، و همان گونه که هر کس خود را موظف به دفاع از خویشتن در برابر اتهامات مى داند، باید به همان اندازه از دیگر برادران و خواهران دینى خود دفاع کند.(2)
استعمال کلمه «انفس» در چنین مواردى در آیات دیگر قرآن نیز، دیده مى شود از جمله آیه 11 سوره «حجرات»: وَ لا تَلْمِزُوا أَنْفُسَکُمْ: «غیبت و عیبجوئى از خودتان نکنید»!
و این که تکیه بر روى «مردان و زنان با ایمان» شده، اشاره به این است: ایمان صفتى است که مى تواند مانع و رادع در برابر گمان هاى بد باشد.

* * *

تا اینجا سرزنش و ملامت آنها جنبه هاى اخلاقى و معنوى دارد، یعنى به هر حساب، جاى این نبود که: مؤمنان در برابر چنین تهمت زشتى سکوت کنند و یا آلت دست شایعه سازان کور دل گردند.
سپس، به بعد قضائى مسأله توجه کرده مى گوید: «چرا آنها را موظف به آوردن چهار شاهد ننمودید»؟ (لَوْ لا جاؤُ عَلَیْهِ بِأَرْبَعَةِ شُهَداءَ).
«اکنون که چنین گواهانى را نیاوردند آنها نزد خدا دروغگویانند» (فَإِذْ لَمْ یَأْتُوا بِالشُّهَداءِ فَأُولئِکَ عِنْدَ اللّهِ هُمُ الْکاذِبُونَ).  این مؤاخذه و سرزنش نشان مى دهد: دستور اقامه شهود چهار گانه و همچنین حدّ قذف در صورت عدم آن، قبل از آیات «افک» نازل شده بود.
اما این سؤال که: چرا شخص پیامبر(صلى الله علیه وآله) اقدام به اجراى این حدّ نکرد پاسخش روشن است; زیرا تا همکارى از ناحیه مردم نباشد، اقدام به چنین امرى ممکن نیست; زیرا پیوندهاى تعصب آمیز قبیله اى گاهى سبب مى شد که مقاومت هاى منفى در برابر اجراى بعضى از احکام و لو به طور موقت ابراز شود، چنان که طبق نقل تواریخ در این حادثه چنین بود.

* * *

سر انجام، تمام این سرزنش ها را جمع بندى کرده، مى گوید: «اگر فضل و رحمت خدا در دنیا و آخرت شامل حال شما نبود، به خاطر این کارى که در آن وارد شدید عذاب عظیمى دامانتان را مى گرفت» (وَ لَوْ لا فَضْلُ اللّهِ عَلَیْکُمْ وَ رَحْمَتُهُ فِی الدُّنْیا وَ الآخِرَةِ لَمَسَّکُمْ فِیما أَفَضْتُمْ فِیهِ عَذابٌ عَظِیمٌ).
با توجه به این که: «أَفَضْتُم» از ماده «افاضه» به معنى خروج آب با کثرت و فزونى است، و نیز گاهى به معنى فرو رفتن در آب آمده است، از این تعبیر چنین بر مى آید که: شایعه اتهام مزبور آنچنان دامنه پیدا کرد که مؤمنان را نیز در خود فرو برد!.

* * *

آیه بعد، در حقیقت توضیح و تبیین بحث گذشته است که: چگونه آنها در این گناه بزرگ بر اثر سهل انگارى غوطهور شدند، مى گوید: «به خاطر بیاورید هنگامى را که به استقبال این دروغ بزرگ مى رفتید، و این شایعه را از زبان یکدیگر مى گرفتید» (إِذْ تَلَقَّوْنَهُ بِأَلْسِنَتِکُمْ).
«و با دهان خود سخنى مى گفتید که به آن علم و یقین نداشتید» (وَ تَقُولُونَ  بِأَفْواهِکُمْ ما لَیْسَ لَکُمْ بِهِ عِلْمٌ).
«و گمان مى کردید این مسأله کوچکى است در حالى که در نزد خدا بزرگ است» (وَ تَحْسَبُونَهُ هَیِّناً وَ هُوَ عِنْدَ اللّهِ عَظِیمٌ).
در واقع این آیه به سه قسمت از گناهان بزرگ آنها در این رابطه اشاره مى کند:
نخست، به استقبال این شایعه رفتن و از زبان یکدیگر گرفتن (پذیرش شایعه).
دوم، منتشر ساختن شایعه اى را که هیچگونه علم و یقین به آن نداشتند و بازگو کردن آن براى دیگران (نشر شایعه بدون هیچگونه تحقیق).
سوم، آن را عملى ساده و کوچک شمردن در حالى که نه تنها با حیثیت دو فرد مسلمان ارتباط داشت، بلکه با حیثیت و آبروى جامعه اسلامى گره خورده بود (کوچک شمردن شایعه، و به عنوان یک وسیله سرگرمى از آن استفاده کردن).
جالب این که: در یک مورد تعبیر بِأَلْسِنَتِکُم: «با زبانتان».
و در جاى دیگر: بِأَفْواهِکُم: «با دهانتان» آمده است، با این که همه سخنان با زبان و از طریق دهان صورت مى گیرد.
اشاره به این که: شما نه در پذیرش این شایعه مطالبه دلیل کردید و نه در پخش آن، تکیه بر دلیل داشتید، تنها سخنانى که باد هوا بود و نتیجه گردش زبان و حرکات دهان، سرمایه شما در این ماجرا بود.

* * *

و از آنجا که این حادثه بسیار مهمى بود که گروهى از مسلمانان آن را سبک و کوچک شمرده بودند، بار دیگر در آیه بعد، روى آن تکیه کرده، و موجى تازه از سرزنش بر آنها مى بارد، و تازیانه اى محکم تر بر روح آنها نواخته،مى گوید: «چرا  هنگامى که این دروغ بزرگ را شنیدید، نگفتید: ما مجاز نیستیم از این سخن بگوئیم (چرا که تهمتى است بدون دلیل)، منزهى تو، اى پروردگار، این بهتان بزرگى است»! (وَ لَوْ لا إِذْ سَمِعْتُمُوهُ قُلْتُمْ ما یَکُونُ لَنا أَنْ نَتَکَلَّمَ بِهذا سُبْحانَکَ هذا بُهْتانٌ عَظِیمٌ).
در واقع قبلاً تنها به خاطر این ملامت شده بودند که: چرا با حسن ظن نسبت به کسانى که مورد اتهام واقع شده بودند نگاه نکردند، اما در اینجا مى گوید: علاوه بر حسن ظن، شما مى بایست هرگز به خود اجازه ندهید لب به چنین تهمتى بگشائید، چه رسد که عامل نشر آن شوید.
شما باید از این تهمت بزرگ غرق تعجب مى شدید، و به یاد پاکى و منزه بودن پروردگار مى افتادید، و از این که: آلوده نشر چنین تهمتى شوید به خدا پناه مى بردید.
اما مع الاسف، شما به سادگى و آسانى از کنار آن گذشتید ـ سهل است ـ به آن نیز دامن زدید، و ناآگاهانه آلت دست منافقان توطئه گر و شایعه ساز شدید.
در مورد اهمیت گناه «شایعه سازى»، «انگیزه ها» و «راه مبارزه با آن» و همچنین نکته هاى دیگر پیرامون این موضوع در ذیل آیات آینده به خواست خدا بحث خواهیم کرد.

* * *


1 ـ در تفسیر «روح المعانى» این معنى از کتاب «صحاح» نقل شده است.
2 ـ و این که بعضى گفته اند: در اینجا «مضاف» محذوف است و در تقدیر چنین بوده: «ظَنَّ الْمُؤْمِنُونَ وَ الْمُؤْمِناتُ بِأَنْفُسِ بَعْضِهِمْ خَیْراً» گفتار بى اساسى است که لطافت و ظرافت آیه را از بین مى برد.
تحقیق و بررسى سوره نور / آیه 17 - 20
12
13
14
15
16
17
18
19
20
Lotus
Mitra
Nazanin
Titr
Tahoma