طرق مختلف بیدار سازى الهى

SiteTitle

صفحه کاربران ویژه - خروج
ورود کاربران ورود کاربران

LoginToSite

SecurityWord:

Username:

Password:

LoginComment LoginComment2 LoginComment3 .
SortBy
 
تفسیر نمونه جلد 14
سوره مؤمنون / آیه 75 - 80 سوره مؤمنون / آیه 81 - 90

از آنجا که در آیات گذشته، سخن از بهانه هاى مختلفى بود که منکران حق براى سرپیچى از دعوت پیامبران عنوان مى کردند، در آیات مورد بحث، خداوند از طرق اتمام حجت و بیدارسازى آنها سخن مى گوید.
نخست، مى فرماید: گاه آنها را مشمول نعمت خود مى سازیم تا بیدار شوند، ولى «اگر آنها را به وسیله نعمت ها و برطرف ساختن امواج بلاها مشمول لطف خود قرار دهیم (چنان آلوده اند که) باز در طغیانشان اصرار و لجاجت مىورزند و در این وادى همچنان سرگردان مى مانند» (وَ لَوْ رَحِمْناهُمْ وَ کَشَفْنا ما بِهِمْ مِنْ ضُرّ لَلَجُّوا فِی طُغْیانِهِمْ یَعْمَهُونَ).

* * *

و گاه آنها را با حوادث دردناک گوشمالى مى دهیم تا اگر از طریق رحمت و نعمت بیدار نشدند، از این راه بیدار شوند، ولى این کار نیز در آنها مؤثر نیست، زیرا «ما آنها را به عذاب و بلا گرفتار ساختیم اما آنها نه در برابر پروردگارشان تواضع و انقیادى نشان دادند، و نه به درگاه او توجه و تضرع مى کنند» (وَ لَقَدْ أَخَذْناهُمْ بِالْعَذابِ فَمَا اسْتَکانُوا لِرَبِّهِمْ وَ ما یَتَضَرَّعُونَ). (1)
«تضرع» چنان که پیش از این هم گفته ایم، در اصل از ماده «ضرع» به معنى پستان گرفته شده، و «تضرع» به معنى ورود شیر به پستان و خضوع و تسلیم آن در برابر دوشنده است، سپس به معنى تسلیم آمیخته با تواضع و خضوع آمده است.
یعنى این حوادث دردناک آنها را هرگز از مرکب غرور، سرکشى و خودکامگى فرود نیاورد و در برابر حق تسلیم نشدند.
و اگر در پاره اى از روایات «تضرع» به معنى بلند کردن دست ها در هنگام دعا و نماز تفسیر شده، در واقع بیان یکى از مصداق هاى این معنى وسیع است.

* * *

به هر حال، ما به این رحمت ها، نعمت ها و مجازات هاى بیدار کننده ادامه مى دهیم و آنها نیز به طغیان، سرکشى و لجاجتشان، «تا هنگامى که درى از عذاب شدید و دردناک خود را به روى آنها بگشائیم و چنان گرفتار شوند که به کلى مأیوس گردند» (حَتّى إِذا فَتَحْنا عَلَیْهِمْ باباً ذا عَذاب شَدِید إِذا هُمْ فِیهِ مُبْلِسُونَ). (2)
در واقع خداوند دو نوع مجازات دارد «مجازات هاى تربیتى» و «مجازات هاى پاکسازى و استیصال».
هدف در مجازات هاى قسم اول آن است که در سختى و رنج قرار گیرند، ضعف و ناتوانى خود را دریابند و از مرکب غرور پیاده شوند.
ولى هدف در قسم دوم که در مورد افراد غیر قابل اصلاح صورت مى گیرد این است که: به حکم و فرمان آفرینش ریشه کن شوند; چرا که در این نظام حق حیات براى آنها باقى نمانده، و این خارهاى راه تکامل انسان ها باید کنار زده شوند.
در این که: منظور از باباً ذا عَذاب شَدِید: «درى از عذاب دردناک» چیست؟ در میان مفسران گفتگو است:
بسیارى آن را مرگ، سپس عذاب و کیفر قیامت دانسته اند.
بعضى دیگر آن را اشاره به قحطى شدیدى دانسته اند که به نفرین پیامبر(صلى الله علیه وآله)چند سال دامان مشرکان را گرفت، تا آنجا که مواد غذائى به کلى نایاب شد، و مجبور به خوردن اشیائى شدند که در حال عادى هیچ کس حاضر به خوردن آنها نیست.
بعضى دیگر آن را اشاره به کیفر دردناکى مى دانند که در زیر ضربات شمشیر رزمندگان اسلام در میدان «بدر» بر سر آنان فرود آمد.
این احتمال، نیز وجود دارد که: این آیه اشاره به گروه خاصى نباشد بلکه یک قانون کلى و همگانى را درباره کیفرهاى الهى بازگو مى کند، که آغازش رحمت است، و سپس گوشمالى ها و کیفرهاى تربیتى، و سر انجام عذاب استیصال و مجازات نابود کننده.(3)

* * *

قرآن بعد از این بیان، از طریق دیگر وارد مى شود و به ذکر نعمت هاى الهى براى تحریک حس شکرگزارى آنها پرداخته، مى گوید: «او کسى است که براى شما گوش و چشم و قلب (عقل) ایجاد کرد، اما کمتر شکر او را به جا مى آورید» (وَ هُوَ الَّذِی أَنْشَأَ لَکُمُ السَّمْعَ وَ الْأَبْصارَ وَ الْأَفْئِدَةَ قَلِیلاً ما تَشْکُرُونَ).
تکیه بر این سه نعمت (گوش، چشم و عقل) به خاطر آن است که: ابزار اصلى شناخت انسان، این سه مى باشد، مسائل حسى را غالباً از طریق چشم و گوش درک مى کند، و مسائل غیر حسى را به وسیله نیروى عقل.
براى پى بردن به اهمیت این دو حس ظاهر (بینائى و شنوائى)، کافى است حالتى را که به انسان بر اثر فقدان این دو دست مى دهد، در نظر بگیریم که تا چه حدّ دنیاى او محدود و خالى از هر گونه نور و روشنائى، بیدارى و آگاهى مى گردد حتى بر اثر فقدان این دو، عملاً بسیارى دیگر از حواس خود را از دست مى دهد زبان و گویائى که در آغاز از طریق شنوائى به کار مى افتد و رابط میان  انسان و دیگران است، دیگر کارى از او ساخته نیست (کرهاى مادر زاد همیشه لالند با این که زبانشان عیب و آفتى ندارد).
و به این ترتیب، این دو حس، کلید عالم محسوساتند، سپس نوبت به عقل مى رسد که کلید جهان ماوراء حس و عالم ماوراى طبیعت است، و در عین حال مأمور نقادى، نتیجه گیرى، جمع بندى و تعمیم و تجزیه در فرآورده هاى آن دو حس است.
آیا کسانى که این سه وسیله بزرگ شناخت را سپاس نگویند درخور سرزنش و ملامت نیستند؟
و آیا دقت در ریزه کارى هاى این سه وسیله مؤثر، کافى نیست که انسان را به خالق آنها آشنا سازد؟
و اگر نعمت گوش و چشم، در آیه فوق، بر عقل مقدم داشته شده، دلیلش روشن است.
اما چرا نعمت گوش را بر چشم مقدم مى دارد؟ ممکن است به این دلیل باشد که به گفته دانشمندان، براى نخستین بار گوش نوزاد به کار مى افتد، و چشم مدتى بعد از آن.
چرا که چشم هاى بسته در محیط تاریک رحم، هیچگونه آمادگى براى مشاهده امواج نور را ندارد و به همین دلیل، بعد از تولد، مدت ها بسته است تا تدریجاً به نور عادت کند، در حالى که گوش چنین نیست، حتى به اعتقاد بعضى در عالم جنینى نیز قدرت شنوائى را دارد(4) و صداى قلب مادر را مى شنود.
در حقیقت، بیان مواهب سه گانه فوق، انگیزه اى است براى شناخت بخشنده این مواهب که او را به دنبال معرفت منعم اصلى مى فرستد (همان گونه  که علماى عقائد، بحث «شکر منعم» را پایه اى براى وجوب عقلى معرفة اللّه دانسته اند).

* * *

سپس در آیه بعد، به یکى از مهمترین آیات پروردگار، یعنى خلقت انسان از این زمین خاکى پرداخته، چنین مى گوید: «او کسى است که شما را در زمین آفرید» (وَ هُوَ الَّذِی ذَرَأَکُمْ فِی الْأَرْضِ). (5)
و چون از زمین آفریده شده اید باز به زمین باز مى گردید و دیگر بار «برانگیخته شده به سوى او جمع و محشور مى شوید» (وَ إِلَیْهِ تُحْشَرُونَ).
و اگر در آفرینش خودتان از خاک بى ارزش، بیندیشید، کافى است که هستى بخش را بشناسید و نیز امکان مسأله معاد را در یابید.

* * *

بعد از ذکر مسأله آفرینش انسان، به مسأله مرگ و حیات و آمد و شد شب و روز ـ که از آیات بزرگ پروردگار است ـ پرداخته چنین مى گوید: «او کسى است که زنده مى کند و مى میراند و آمد و شد شب و روز از آن او است، آیا اندیشه نمى کنید»؟! (وَ هُوَ الَّذِی یُحْیِی وَ یُمِیتُ وَ لَهُ اخْتِلافُ اللَّیْلِ وَ النَّهارِ أَ فَلا تَعْقِلُونَ).
و به این ترتیب، در آیات سه گانه اخیر، از انگیزه شناخت پروردگار شروع کرده، و با ذکر بخشى از مهمترین آیات انفسى و آفاقى، بحث را پایان مى دهد و به تعبیر دیگر، سیر انسان را از آغاز تولد تا مرگ و بازگشت به سوى پروردگار بازگو مى کند که، همه چیزش به فرمان او، و با اراده او صورت مى گیرد.
 جالب این که: آفرینش «مرگ» و «حیات» را در کنار آفرینش «شب» و «روز» قرار مى دهد; چرا که نور و ظلمت در پهنه عالم هستى، همانند مرگ و حیات در جهان جانداران است، همان گونه که در پرتو امواج نور، عالم هستى جنب و جوش و حرکت پیدا مى کند، و زیر پرده هاى ظلمت به خاموشى مى گراید.
همین گونه موجودات زنده با نور حیات، حرکت خود را آغاز مى کنند، و با ظلمت مرگ خاموش مى گردند و هر دو جنبه تدریجى دارند.
این نکته را سابقاً گفته ایم که: اختلاف شب و روز، ممکن است به معنى آمد و شد آنها بوده باشد که هر یک «خلف» و جانشین دیگرى مى شود.
و نیز ممکن است به معنى اختلاف و تفاوت تدریجى آنها باشد که فصول چهارگانه سال را به وجود مى آورد، و گردش حیات را در جهان گیاهان تحت نظام دقیقى رهبرى مى کند.
در هر حال، همه این مسائل مى تواند راهنماى طریق معرفت پروردگار باشد.
به همین دلیل، در پایان آیه مى گوید: أَ فَلا تَعْقِلُونَ: «آیا اندیشه نمى کنید»؟!

* * *

 


1 ـ «اسْتَکانُوا» از ماده «سکون» به معنى ساکن شدن در هیئت خضوع و خشوع است، و در این صورت از باب «افتعال» خواهد بود که در اصل «استکنوا» بوده، فتحه کاف اشباع و تبدیل به الف و در نتیجه «اسْتَکانُوا» شده است.
و بعضى گفته اند: از ماده «کون» از باب «استفعال» است به معنى طلب استقرار در مکان توأم با خضوع و خشوع مى باشد، و به هر حال، حالت تواضع بنده را در برابر پروردگار منعکس مى کند و این که بعضى آن را به معنى دعا ذکر کرده اند به خاطر آن است که دعا کردن یکى از مصادیق خضوع و تواضع است.
احتمال سومى نیز وجود دارد که از ماده «کین» (بر وزن عین) از باب «استفعال» باشد; زیرا این ماده به معنى خضوع آمده است، و تمام این معانى قریب الافق مى باشند.
2 ـ «مُبْلِس» از ماده «ابلاس» به معنى اندوهى است که از شدت حادثه رخ مى دهد و انسان را غالباً به سکوت و حیرت یا نومیدى و یأس مى کشاند.
3 ـ آیه «اِنَّ الَّذِیْنَ لا یُؤْمِنُونَ بِالْآخِرَة» که قبل از این آیات است این تفسیر را تأیید مى کند.
4 ـ درباره ابزار سه گانه شناخت، در جلد 11، صفحه 335 به بعد، ذیل آیه 78 سوره «نحل» سخن گفته ایم.
5 ـ «ذَرَأَکُمْ» از ماده «ذرء» (بر وزن زرع) در اصل، به معنى آفرینش و ایجاد و اظهار است، ولى ماده «ذرو» (با واو که آن هم بر وزن زرع است) به معنى پراکنده ساختن آمده، این دو ماده را نباید با هم اشتباه کرد، و آیه مورد بحث ما از ماده اول است (متأسفانه در جلد هفتم تفسیر «نمونه» (در چاپ هاى قبل از تصحیح) صفحه 19 اشتباهى در این زمینه رخ داده که به این وسیله اصلاح مى کنیم).
سوره مؤمنون / آیه 75 - 80 سوره مؤمنون / آیه 81 - 90
12
13
14
15
16
17
18
19
20
Lotus
Mitra
Nazanin
Titr
Tahoma