بهانه هاى رنگارنگ منکران

SiteTitle

صفحه کاربران ویژه - خروج
ورود کاربران ورود کاربران

LoginToSite

SecurityWord:

Username:

Password:

LoginComment LoginComment2 LoginComment3 .
SortBy
 
تفسیر نمونه جلد 14
سوره مؤمنون / آیه 68 - 74 1 ـ حق پرستى و هوا پرستى



در تعقیب آیات گذشته، که سخن از اعراض و استکبار کفار در برابر پیامبر اسلام(صلى الله علیه وآله) بود، در آیات مورد بحث از بهانه هائى که ممکن است آنها براى خود در این زمینه بتراشند، و پاسخ دندان شکن آن، سخن مى گوید، ضمناً علل واقعى اعراض و روى گردانى آنها را نیز شرح مى دهد، که در پنج قسمت خلاصه مى شود:
نخست مى گوید: «آیا آنها در این گفتار (آیات الهى) تدبر و اندیشه نکردند»؟ (أَ فَلَمْ یَدَّبَّرُوا الْقَوْلَ).
آرى، نخستین عامل بدبختى آنها تعطیل اندیشه و تفکر در محتواى دعوت تو است، که اگر بود، مشکلات آنها حل مى شد.
در دومین مرحله مى گوید: «یا این که مطالبى براى آنها آمده است که براى نیاکانشان نیامده»؟! (أَمْ جاءَهُمْ ما لَمْ یَأْتِ آباءَهُمُ الْأَوَّلِینَ).
یعنى اگر توحید و معاد و دعوت به نیکیها و پاکیها تنها از ناحیه تو بود، ممکن بود بهانه کنند که اینها سخنان نو ظهورى است که ما نمى توانیم زیر بار آن برویم.
و نیز مى توانستند بگویند: اگر این مطالب حق بود، چرا خدا ـ که به همه انسان ها نظر لطف و مرحمت دارد ـ براى گذشتگان نفرستاد؟!
ولى با توجه به این که: محتواى دعوت تو از نظر اصول و اساس همان محتواى دعوت همه پیامبران است، این بهانه جوئى ها بى معنى است.

* * *

در سومین مرحله، مى گوید: «یا این که آنها پیامبرشان را نشناختند، لذا او را  انکار مى کنند» (أَمْ لَمْ یَعْرِفُوا رَسُولَهُمْ فَهُمْ لَهُ مُنْکِرُونَ).
یعنى اگر این دعوت از ناحیه شخص مرموز یا مشکوکى صورت گرفته بود، ممکن بود بگویند: سخنانش حق است، اما خودش شخص ناشناخته و مرموزى است، نمى توان به ظاهر سخنانش فریب خورد.
اما اینها سابقه تو را به خوبى مى دانند، در گذشته «محمّد امین» ات مى خواندند، به عقل، دانش و امانت تو معترف بودند، پدر و مادر و قبیله ات را به خوبى مى شناسند، پس جائى براى این گونه بهانه ها نیز نیست.

* * *

در چهارمین مرحله، مى گوید: «یا این که مى گویند: او دیوانه است»؟! (أَمْ یَقُولُونَ بِهِ جِنَّةٌ).
یعنى شخص او را به خوبى مى شناسیم، مشکوک و مرموز نیست، اما به عقل و فکر او ایمان نداریم، چه بسا این سخنان را از روى جنون مى گوید; چرا که با افکار عمومى محیط هماهنگ نیست و این ناهماهنگى و سنت شکنى، خود دلیل بر دیوانگى است!.
قرآن بلافاصله براى نفى این بهانه جوئى نیز مى گوید: «پیامبر براى آنها حق آورده است و سخنانش گواه بر این حقیقت است» (بَلْ جاءَهُمْ بِالْحَقِّ).
«عیب کار اینجا است که آنها از حق کراهت دارند»! (وَ أَکْثَرُهُمْ لِلْحَقِّ کارِهُونَ).
آرى، اینها سخنان حکیمانه است منتها چون با تمایلات هوس آلود این گروه هماهنگ نیست، آن را نفى کرده و بر چسب افکار جنون آمیز، به آن مى زنند!.

* * *

در حالى که هیچ لزومى ندارد حق تابع تمایلات مردم باشد، که: «اگر حق از هوس هاى آنها پیروى مى کرد و جهان هستى بر طبق تمایل آنها گردش داشت آسمان ها، زمین و هر آن کس در آنها است تباه مى شدند»! (وَ لَوِ اتَّبَعَ الْحَقُّ أَهْواءَهُمْ لَفَسَدَتِ السَّماواتُ وَ الْأَرْضُ وَ مَنْ فِیهِنَّ).
زیرا هوا و هوس هاى مردم معیار و ضابطه اى ندارد، بلکه، در بسیارى از موارد به سوى زشتى ها مى گراید.
اگر قوانین هستى تابع این تمایلات انحرافى مى شد، هرج و مرج و فساد سراسر جهان را فرا مى گرفت!.
سپس براى تأکید بیشتر، روى این موضوع مى گوید: «بلکه ما قرآنى به آنها دادیم که مایه تذکر، یادآورى، توجه به خدا و مایه شرف، آبرو و حیثیت آنها است، ولى آنها از چیزى که مایه یاد آورى و شرف و آبروى آنها است روى گردانند» (بَلْ أَتَیْناهُمْ بِذِکْرِهِمْ فَهُمْ عَنْ ذِکْرِهِمْ مُعْرِضُونَ). (1)

* * *

در پنجمین و آخرین مرحله مى گوید: «آیا بهانه فرار آنها از حق این است که تو از آنها اجر، مزد و هزینه اى در برابر دعوتت تقاضا مى کنى؟ در حالى که رزق پروردگارت براى تو بهتر است و او بهترین روزى دهندگان است» (أَمْ تَسْأَلُهُمْ خَرْجاً فَخَراجُ رَبِّکَ خَیْرٌ وَ هُوَ خَیْرُ الرّازِقِینَ). (2)
بدون شک، اگر یک رهبر معنوى و روحانى در مقابل دعوتش از مردم تقاضاى پاداش و اجر مادى کند، علاوه بر این که: بهانه اى به دست بهانه جویان مى دهد که به خاطر نداشتن امکانات مالى از او دور شوند، وى را متهم مى سازند که دعوت به سوى حق را دکانى براى جلب منافع مادى قرار داده.
وانگهى، این بشر چه دارد که به دیگرى بدهد؟ مگر تمام رزق و روزى ها به دست خداوند قادر رزاق نیست؟.
به هر حال، قرآن با بیان گویائى که در این پنج مرحله، بیان داشته روشن مى سازد: این کوردلان تسلیم حق نیستند و عذرهائى که براى توجیه مخالفت خود ذکر مى کنند، بهانه هاى بى اساسى بیش نیستند.

* * *

در آیه بعد، به عنوان یک نتیجه گیرى کلى از آنچه گذشت، چنین مى گوید: «به طور قطع و یقین تو آنها را به صراط مستقیم دعوت مى کنى» (وَ إِنَّکَ لَتَدْعُوهُمْ إِلى صِراط مُسْتَقِیم).
صراط مستقیمى که نشانه هاى آن نمایان است و با اندک دقتى، صاف بودن آن روشن مى گردد.
مى دانیم راه راست نزدیک ترین فاصله میان دو نقطه است، و یک راه بیش نیست، در حالى که جاده هاى انحرافى که در چپ و راست آن قرار گرفته بى نهایت است.
گر چه، در بعضى از روایات اسلامى، صراط مستقیم به ولایت على(علیه السلام)تفسیر شده(3) ولى چنان که بارها گفته ایم، این گونه روایات بیان بعضى از مصداق هاى روشن است، و هیچ منافاتى با وجود مصادیق دیگر مانند قرآن،  ایمان به مبدأ و معاد، تقوا، جهاد و عدل و داد ندارد.

* * *

و نتیجه طبیعى این موضوع، همان است که بدین صورت بازگو مى کند: «و کسانى که به آخرت ایمان ندارند، به طور مسلّم از این صراط منحرفند» (وَ إِنَّ الَّذِینَ لا یُؤْمِنُونَ بِالْآخِرَةِ عَنِ الصِّراطِ لَناکِبُونَ).
«ناکب» از ماده «نکب» و «نکوب» به معنى انحراف از مسیر است، و «نکبت دنیا» ـ در مقابل روى آوردن دنیا ـ به معنى انحراف و پشت کردن دنیا است.
روشن است: منظور از «صراط» در این آیه، همان صراط مستقیم در آیه پیش از آن است.
این نیز، مسلّم است کسى که در این جهان از صراط مستقیم حق منحرف گردد، در جهان دیگر هم از صراط بهشت، منحرف شده به دوزخ سقوط مى کند; چرا که هر چه در آنجا است نتیجه مستقیم کارهاى اینجا است.
تکیه کردن روى عدم ایمان به آخرت، و ارتباط و پیوند آن با انحراف از طریق حق، به خاطر آن است که انسان تا ایمان به معاد نداشته باشد، احساس مسئولیت نمى کند.
در حدیثى از امیرمؤمنان على(علیه السلام) مى خوانیم: اِنَّ اللّهَ جَعَلَنا أَبْوابَهُ وَ صِراطَهُوَ سَبِیْلَهُ وَ الْوَجْهُ الَّذِى یُؤْتِى مِنْهُ، فَمَنْ عَدَلَ عَنْ وِلایَتِنا أَوْ فَضَّلَ عَلَیْنا غَیْرَنا فَاِنَّهُمْ عَنِ الصِّراطِ لَناکِبُونَ:
«خداوند ما (رهبران دینى و الهى) را درهاى وصول به معرفتش، صراط، طریق و جهتى که از آن به او مى رسند قرار داده، بنابراین کسانى که از ولایت ما منحرف گردند، یا دیگرى را بر ما برگزینند، از صراط حق منحرفند».(4)

* * *


1 ـ تعبیر به «ذِکْرِهِم» ممکن است به معنى یادآورى آنها و بیداریشان تفسیر شود. و ممکن است به معنى شرف و حیثیت و یاد آنها در جامعه بشرى بوده باشد.
در عین حال این دو معنى با هم منافاتى ندارد و ما از هر دو معنى در تفسیر آیه استفاده کردیم.
2 ـ «خرج» و «خراج» از ماده «خروج» به معنى چیزى است که از مال انسان و یا از زمین زراعتى خارج مى گردد، ولى «خرج» معنى وسیع ترى از «خراج» دارد.
«خرج» چنان که «راغب» در «مفردات» مى گوید: نقطه مقابل «دخل» است، ولى «خراج» معمولاً مالیات یا مال الاجاره اى است که براى زمین تعیین مى شود.
3 ـ «نور الثقلین»، جلد 3، صفحه 548.
4 ـ «اصول کافى»، طبق نقل تفسیر «نور الثقلین»، جلد 3، صفحه 549.
سوره مؤمنون / آیه 68 - 74 1 ـ حق پرستى و هوا پرستى
12
13
14
15
16
17
18
19
20
Lotus
Mitra
Nazanin
Titr
Tahoma