سیر در ارض و بیدارى دل ها

SiteTitle

صفحه کاربران ویژه - خروج
ورود کاربران ورود کاربران

LoginToSite

SecurityWord:

Username:

Password:

LoginComment LoginComment2 LoginComment3 .
SortBy
 
تفسیر نمونه جلد 14
سوره حج / آیه 46 - 48 سوره حج / آیه 49 - 51


از آنجا که در آیات گذشته، سخن از اقوام ظالم و ستمگرى بود که خداوند آنها را به کیفر اعمالشان رسانید، و شهر و دیارشان را ویران ساخت، در نخستین  آیه مورد بحث، به عنوان تأکید روى این مسأله مى گوید: «آیا آنها سیر در زمین نکردند تا دل هائى داشته باشند که با آن حقیقت را درک کنند؟ یا گوش هاى شنوائى که نداى حق را بشنوند» (أَ فَلَمْ یَسِیرُوا فِی الْأَرْضِ فَتَکُونَ لَهُمْ قُلُوبٌ یَعْقِلُونَ بِها أَوْ آذانٌ یَسْمَعُونَ بِها).
آرى، ویرانه هاى کاخ هاى ستمگران و مساکن ویران شده جباران و دنیا پرستان، که روزى در اوج قدرت مى زیستند، هر یک در عین خاموشى هزار زبان دارند و با هر زبانى هزاران نکته مى گویند.
این ویرانه ها، کتاب هاى گویا و زنده اى است از سرگذشت این اقوام، از نتائج اعمال و رفتارشان و از برنامه هاى ننگین و کیفر شومشان.
این زمین هاى خاموش، و آثارى که در این ویرانه ها به چشم مى خورد، چنان نغمه هاى شورانگیزى در جان انسان مى دمند که گاه، مطالعه یکى از آنها به اندازه مطالعه یک کتاب قطور، به انسان درس مى دهد، و با توجه به تکرار تاریخ، که اصل اساسى زندگى انسان ها است آینده را در برابرش مجسم مى کنند آرى، مطالعه آثار گذشتگان گوش را شنوا و چشم را بینا مى سازد.
و به همین دلیل، در بسیارى از آیات قرآن، دستور جهانگردى داده شده است، اما جهانگردى الهى و اخلاقى که دل عبرت بین از دیده بیرون آید و «ایوان مدائن» و قصرهاى فراعنه را آئینه عبرت بداند.
گاهى از راه «دجله» سرى به «مدائن» زند و گاه سیلابى از اشک همچون دجله بر خاک مدائن جارى سازد.
از دندانه هاى قصرهاى ویران شده شاهان جبار، پندهائى نو نو بشنود، و از درون این ذرات خاک، این نغمه را به گوش جان دریابد که: «گامى دو سه، بر ما  نه، اشکى دو سه هم بفشان»!.(1)
آن گاه براى این که حقیقت این سخن آشکارتر گردد، قرآن مى گوید: چه بسیارند کسانى که ظاهراً چشم بینا و گوش شنوا دارند، اما در واقع کوران و کرانند، «چرا که چشم هاى ظاهر نابینا نمى شود، بلکه دل هائى که در سینه ها جاى دارد، بینائى را از دست مى دهد» (فَإِنَّها لا تَعْمَى الْأَبْصارُ وَ لکِنْ تَعْمَى الْقُلُوبُ الَّتِی فِی الصُّدُورِ).
در حقیقت، آنها که چشم ظاهرى خویش را از دست مى دهند، کور و نابینا نیستند و گاه روشن دلانى هستند از همه آگاه تر، نابینایان واقعى کسانى هستند که چشم قلبشان کور شده و حقیقت را درک نمى کنند!.
لذا در روایتى از پیامبر اسلام(صلى الله علیه وآله) مى خوانیم: شَرُّ الْعَمى، عَمَى الْقَلْبِ: «بدترین نابینائى نابینائى دل است»!.
وَ أَعْمَى الْعَمى، عَمَى الْقَلْبِ: «نابینائى  ترین نابینائى ها نابینائى دل است».(2)
و در روایت دیگرى که در کتاب «غوالى اللئالى» آمده، مى خوانیم: پیامبر(صلى الله علیه وآله) فرمود: اِذا أَرادَ اللّهُ بِعَبْد خَیْراً فَتَحَ عَیْنَ قَلْبِهِ فَیُشاهِدُ بِها ما کانَ غائِباً عَنْهُ:
«هنگامى که خدا بخواهد در حق بنده اى نیکى کند، چشمان قلب او را مى گشاید تا چیزهائى را که از او پنهان بود، مشاهده کند».(3)
اما این سؤال که: چگونه نسبت درک حقایق به قلب ها که در سینه ها قرار دارد داده شده است، با این که: مى دانیم قلب جز تلمبه اى براى گردش خون نیست؟
 در جلد اول تفسیر «نمونه»، ذیل آیه 7 سوره «بقره» مشروحاً به آن پاسخ داده ایم و خلاصه و فشرده اش این است:
یکى از معانى «قلب»، «عقل» است و یکى از معانى «صدر»، ذات و سرشت انسان.
به علاوه قلب، مظهر عواطف است و هر گاه برقى از عواطف و ادراک هائى که مایه حرکت و جنبش است در روح انسان آشکار شود، نخستین اثرش، در همین قلب جسمانى، ظاهر مى گردد، ضربان قلب دگرگون مى شود، خون با سرعت، به تمام ذرات بدن انسان مى رسد، و نشاط و نیروى تازه اى به آن مى بخشد، بنابراین، اگر پدیده هاى روحى به قلب نسبت داده مى شود، به خاطر آن است که: نخستین مظهر آن در بدن انسان قلب او است (دقت کنید).
جالب توجه این که: مجموعه ادراکات انسان در آیه فوق، به «قلب» (عقل) و «آذان» (گوش ها) نسبت داده شده است، اشاره به این که: براى درک حقایق دو راه بیشتر وجود ندارد یا باید انسان از درون جانش جوششى داشته باشد و مسائل را شخصا تحلیل کند و به نتیجه لازم برسد.
و یا گوش به سخن ناصحان مشفق، هادیان راه و پیامبران خدا و مردان حق بدهد، و یا از هر دو راه به حقایق برسد.(4)

* * *

دومین آیه مورد بحث، چهره دیگرى از جهالت و بى خبرى کوردلان بى ایمان را ترسیم مى کند، مى گوید: «آنها با عجله از تو تقاضاى عذاب مى کنند و مى گویند: اگر راست مى گوئى پس چرا مجازات الهى دامان ما را نمى گیرد»؟! (وَ یَسْتَعْجِلُونَکَ بِالْعَذابِ).
 در پاسخ به آنها بگو: زیاد عجله نکنید «خداوند هرگز از وعده خود تخلف نخواهد کرد»! (وَ لَنْ یُخْلِفَ اللّهُ وَعْدَهُ).
کسى عجله مى کند که بترسد فرصت از دستش برود و امکاناتش پایان گیرد، اما خدائى که از ازل تا ابد بر همه چیز قادر بوده و هست، عجله براى او مطرح نیست و همیشه قادر بر انجام وعده هاى خود مى باشد.
براى او یک ساعت، یک روز و یک سال، فرق نمى کند: «چرا که یک روز در نزد پروردگار تو همانند هزار سال از سال هائى است که شما مى شمرید» (وَ إِنَّ یَوْماً عِنْدَ رَبِّکَ کَأَلْفِ سَنَة مِمّا تَعُدُّونَ).
بنابراین، آنها چه از روى حقیقت، و چه از روى استهزاء و مسخره، این سخن را تکرار کنند و بگویند: «چرا عذاب خدا بر سر ما نازل نمى شود»؟! باید بدانند عذاب در انتظار آنها است، و دیر، یا زود به سراغشان مى آید، و اگر مهلتى داده شود، فرصتى است براى بیدارى و تجدید نظر، ولى آنها باید توجه کنند که بعد از نزول عذاب، درهاى توبه و بازگشت به کلى بسته مى شود و راهى به سوى نجات نیست.
در مورد جمله «إِنَّ یَوْماً عِنْدَ رَبِّکَ کَأَلْفِ سَنَة مِمّا تَعُدُّونَ»، علاوه بر تفسیر بالا (یکسان بودن یک روز و هزار سال در برابر قدرت خدا،) تفسیرهاى دیگرى نیز ذکر کرده اند.
از جمله این که: ممکن است شما براى انجام دادن کارى یک هزار سال وقت لازم داشته باشید، اما خداوند در یک روز (بلکه کمتر) آن را انجام مى دهد، بنابراین مجازات او مقدمات زیادى نمى خواهد.
دیگر این که: یک روز از ایام آخرت، همانند یک هزار سال در دنیا است (و پاداش و کیفرش نیز به همین نسبت افزایش مى یابد) لذا در روایتى مى خوانیم:  اِنَّ الْفُقَراءَ یَدْخُلُونَ الْجَنَّةَ قَبْلَ الأَغْنِیاءِ بِنِصْفَ یَوْم، خَمْسَمِأَةَ عام: «تهیدستان قبل از ثروتمندان به نصف روز ـ پانصد سال ـ وارد بهشت مى شوند»!.(5)

* * *

در آخرین آیه، بار دیگر روى همان مسأله اى که در چند آیه قبل، تکیه شده بود تأکید مى کند و به کافران لجوج این چنین هشدار مى دهد: «چه بسیار شهرها و آبادى ها که به آنها مهلت دادم در حالى که ستمگر بودند (مهلت دادم تا این که بیدار شوند و هنگامى که بیدار نشدند باز هم مهلت دادم تا در ناز و نعمت فرو روند) اما ناگهان آنها را زیر ضربات مجازات گرفتم» (وَ کَأَیِّنْ مِنْ قَرْیَة أَمْلَیْتُ لَها وَ هِیَ ظالِمَةٌ ثُمَّ أَخَذْتُها).
آنها نیز مثل شما از دیر شدن عذاب، شکایت داشتند و مسخره مى کردند و آن را دلیل بر بطلان وعده پیامبران مى گرفتند، ولى، سرانجام گرفتار شدند و هر چه فریاد کشیدند، فریادشان به جائى نرسید.
آرى، «همه به سوى من باز مى گردند» و تمام خطوط به خدا منتهى مى شود و همه این اموال و ثروت ها مى ماند و وارث همه او است (وَ إِلَیَّ الْمَصِیرُ).

* * *

 


1 ـ در زمینه بررسى تاریخ گذشتگان از طریق جهانگردى و «سیر در ارض»، در جلد سوم تفسیر «نمونه»، صفحه 101 به بعد، ذیل آیه 137 سوره «آل عمران» بحث مشروحى داشته ایم.
2 و 3 ـ «نور الثقلین»، جلد 3، صفحه 508.
4 ـ اقتباس از تفسیر «المیزان»، جلد 14، صفحه 426.
5 ـ «مجمع البیان»، جلد 7، صفحه 90، ذیل آیه مورد بحث.
سوره حج / آیه 46 - 48 سوره حج / آیه 49 - 51
12
13
14
15
16
17
18
19
20
Lotus
Mitra
Nazanin
Titr
Tahoma