نقاط انحرافى این استدلال.

SiteTitle

صفحه کاربران ویژه - خروج
ورود کاربران ورود کاربران

LoginToSite

SecurityWord:

Username:

Password:

LoginComment LoginComment2 LoginComment3 .
SortBy
 
پیام قرآن جلد 06
5- ایرادهاى عمده اى که به مسئله شفاعت شده. اعراف کجاست، و اعرافیان کیستند؟


1- در آیات دوازده گانه اى که در آغاز این بحث درباره شفاعت آوردیم و تفسیر شد، این حقیقت به خوبى روشن گردید که شفاعت یک اصل مسلّم قرآنى و اسلامى است، منتها شرایطى براى «شفاعت کننده» و «شفاعت شونده» در آن آمده است، بنابراین ممکن نیست کسى دم از اسلام و قرآن بزند و این اصل را با این همه مدارک روشن انکار نماید، و ما تعجب مى کنیم چگونه اینها خود را مسلمان مى دانند و این اصل را که از ضروریات اسلام و قرآن است انکار مى کنند؟ مگر ممکن است مسلمان منکر ضروریات اسلام، و حقایق قرآن باشد؟!.
2- شفاعتى که قرآن ذکر کرده و از آن دفاع مى کند شفاعتى است که خط اصلى آن به «اذن خدا» بر مى گردد، و تا او اجازه شفاعت ندهد کسى حق شفاعت را ندارد، و به تعبیر دیگر شفاعتى است از بالا و به اذن پروردگار، نه شفاعتى همچون شفاعت اطرافیان سلاطین جور شفاعتى از سوى پائین و براساس روابط شخصى.
اینگونه شفاعت تأکیدى است بر مسأله توحید، چرا که خط اصلیش از ناحیه خدا گرفته مى شود، توحیدى خالى از هرگونه شرک، ولى وهابیان که شفاعت قرآن را با شفاعت هاى شیطانى اطرافیان سلاطین اشتباه کرده اند، آن را انکار کرده، و با اصل توحید در تضاد مى دانند در حقیقت آنها به پندارهاى خود در این مسأله ایراد کرده اند نه به مسأله شفاعت قرآنى.
3- شفاعت در حقیقت یکنوع سببیت براى نجات است، همان گونه که اعتقاد به وجود اسباب در عالم آفرینش و تکوین (مانند تأثیر تابش آفتاب و بارش باران در پرورش گیاهان) با اصل توحید هرگز منافات ندارند، زیرا تأثیر این اسباب همه به فرمان و اذن خداست و در حقیقت کار آنها یکنوع شفاعت تکوینى است، همچنین در عالم شریعت نیز وجود چنین اسبابى براى مغفرت و آمرزش و نجات آن هم به اذن الله نه تنها منافات با توحید ندارد بلکه تأکیدى بر آن است، و این همان چیزى است که آن را شفاعت تشریعى مى نامیم.
4- شفاعتى را که قرآن درباره بت ها نفى مى کند از یک سو به خاطر آن است که بت پرستان موجوداتى را که از هر جهت بى خاصیت بوده، شفیعان خود در درگاه خدا قرار مى دادند، و لذا در آغاز آیه 18 سوره یونس که مخصوصاً مورد استناد آنهاست صریحاً مى گویند: (وَ یَعْبُدُونَ مِنْ دُونَ الله ما لایَضُرُّهُمْ وَ لا یَنْفَعُهُمْ وَ یَقُولُونَ هؤُلاءِ شُفَعائُنا عِنْد الله): «آنها غیر از خدا معبودهایى را مى پرستند که نه زیانى به آنها مى رساند و نه سودى، و مى گویند اینها شفعیان ما نزد خدا هستند»!
مسلّماً این ربطى به شفاعت انبیاء و اولیاء ندارد، این مخصوص بت هاست همان سنگ ها و فلزّات بى عقل و شعور.
از سوى دیگر، قرآن شفاعتى را مذمّت مى کند که بر اساس اعتقاد به استقلال شفاعت کننده، و تأثیر او در سر نوشت انسان ها بدون اذن خدا باشد و لذا در آیه 3 سوره زمر که مخصوصاً مورد استناد آنها است، مى خوانیم: (وَالذَّینَ اتَّخَذُوا مِنْ دُونِهِ اَوْلِیاءَ ما نَعْبُدُهُمْ اِلاّ لِیُقَرِّبُونا اِلى الله زُلْفاً اِنَّ الله یَحْکُمْ بَیْنَهُمْ فیما هُمْ فیه یَخْتَلِفُونَ): «کسانى که غیر از خدا را اولیاء خود قرار دادند و مى گفتند: اینها را عبادت نمى کنیم مگر به خاطر اینکه ما را به خداوند نزدیک کند، خداوند روز قیامت میان آنها در آنچه اختلاف داشتند داورى خواهد کرد.
مطابق این آیه آنها معبودان خود را ولى و سرپرست و حامى و حافظ خویش مى پنداشتند و آنها را پرستش مى کردند، و اى هر دو کار غلط و ناروا بود (آنها را ولىّ خود شمردن و آنها را عبادت کردن).
امّا اگر کسى اولیاء الله و انبیاء و فرشتگان را هرگز پرستش نکند، بلکه آنها را گرامى و عزیز بشمرد و شفیعان بر درگاه خدا، باذن الله بداند هرگز مشمول این آیات نخواهد بود.
وهّابیان به خاطر عدم احاطه بر آیات قرآنى در مورد شفاعت و مسأله کفر و ایمان و شرائطى که خداوند براى شفاعت کننده و شفاعت شونده ذکر کرده، این مسأله را با آنچه بت پرستان درباره بت ها اعتقاد داشته اند اشتباه کرده اند و به این ترتیب «چون ندیدند حقیقت ره افسانه زدند».
5- اینکه وهّابى ها مى گویند بت پرستان عرب همه چیز را اعم از خالقیت مالکیت و رازقیت را مخصوص خدا مى دانستند و مشکل کار آنها فقط در مسأله وساطت و شفاعت بت ها بود، یکى دیگر از اشتباهات آنهاست که از کمى بضاعت علمى و عدم احاطه آنها به آیات قرآنى سرچشمه مى گیرد، زیرا از آیات متعددى استفاده مى شود که آنها بعضى از این صفات را براى بت ها قائل بودند از جمله در آیه 65 عنکبوت مى خوانیم: (فَاِذا رَکِبُوا الفُلْکِ دَعَوُا الله مُخْلِصینَ لَهُ الدِّینَ فَلَمَّا نَجّاهُمْ اِلى البَرِّ اِذا هُمْ یُشْرِکُونَ): «هنگامى که سوار بر کشتى مى شوند خدا را با اخلاص مى خوانند (و تنها حل مشکلات را از او مى طلبند، امّا هنگامى که آنها را نجات مى دهد و به خشکى مى رساند مشرک مى شوند» (یعنى حل مشکلات خود را از غیر خدا مى خواهند).
این تعبیر به خوبى نشان مى دهد که آنها براى حل مشکلات خود در حال عادى به سراغ بت ها مى رفتند هرچند در شدائد سخت تنها دست به دامن لطف خدا مى زدند.
در آیه 49 رعد به پیامبر(صلى الله علیه وآله وسلم) دستور مى دهد: (قُلْ اَرَأَیْتُمْ شُرَکائَکُمْ الذَّینَ تَدُعُونَ مِنْ دُونِ الله اَرُونی ماذا خَلَقُوا مِنَ الأرْضِ اَمْ لَهُمْ شِرْکُ فی السَّمواتِ): «بگو به من خبر دهید کسانى را که جز خدا مى پرستید و همتاى خدا مى دانید، چه چیزى از زمین را آفریده اند؟ آیا آنها شریک در آفرینش آسمان ها هستند»؟!
اگر مشرکان خالق را منحصر به خدا مى دانستند و بت ها را به چشم شفیعان مى نگریستند، این سؤال معنا نداشت، چرا که آنها در جواب مى گفتند: ما آنها را خالق نمى دانیم و تنها واسطه اى میان خالق و مخلوق مى شناسیم، مرگ واسطه باید خالق یا شریک در خلقت باشد؟
این نشان مى دهد که آنها نوعى شرکت در خلقت را براى آنها قائل بودند، و پیغمبر(صلى الله علیه وآله وسلم) مأمور مى شود براى روشن ساختن کذب آنها سؤال کند چه چیزى را آنها خلقت کرده اند؟!
آیه 111 سوره اسراء نیز نشان مى دهد که آنها بت ها را همتاى خداوند در مالکیت و حاکمیت بر جهان مى پنداشتند و حتى معتقد بودند که بت ها خدا را در مشکلات یارى مى کنند!: (وَقُلْ الحَمْدُ لله الذَّی لَمْ یَتَّخِذْ وَلَداً وَلَمْ یَکُنْ لَهُ شَریکٌ فی المُلْکِ وَلَمْ یَکُنْ لَهُ وَلِیٌ مِنَ الذُّلِّ وَ کَبِّرْهُ تَکْبیراً): «و بگو حمد براى خداوند است که نه فرزندى براى خود انتخاب کرده، و نه شریکى در حکومت دارد، و نه ولى و حمایت کننده اى در برابر ضعف و ذلت، و او را بسیار بزرگ بشمر».
این جمله هاى سه گانه هر کدام براى نفى یکى از اعتقادات بت پرستان است که «ملائکه را دختران خدا مى دانستند» (توجه داشته باشید ولد به پسر و دختر هر دو گفته مى شود)(1)خلقت، و آنها را یاور حق مى شمردند!
روشن است اگر چنین اعتقاداتى در آن محیط وجود نداشت این تعبیرات قرآنى مفهومى نمى توانست داشته باشد.
قابل توجّه این که قرآن همه جا بت پرستان را به عنوان «مشرکان» و عمل آنها را به عنوان «شرک» معرّفى مى کند، اگر آنها هیچ گونه شرکتى میان «خدا» و «بت ها» قائل نبودند، و تنها آنها را شفیعان درگاه خدا مى پنداشتند، این تعبیر صحیح نبود محتواى واژه «شرک و مشرک» این است که آنها بت ها را شریک خداوند در ربوبیت و حل مشکلات یا خلقت و مانند آن مى دانستند (البتّه بت هاى سنگى و چوبى در نظر آنها سمبل و مظهرى بود از صالحان و فرشتگان).
به تعبیر دیگر آنها براى بت ها نوعى استقلال در تدبیر امور جهان قائل بودند، و به اصطلاح آنها را همتاى خدا مى دانستند، نه فقط وسائل بر درگاه او.
مخصوصاً تعبیرات گوناگونى در آیات مختلف قرآن آمده که این مطلب را کاملا روشن مى سازد، مثلا در آیه 22 عنکبوت مى خوانیم: (وَمالَکُمْ مِنْ دُونِ الله مِنْ وَلیٍّ وَ لا نَصیر): «براى شما جز خدا ولىّ و یاورى نیست».
این اشاره به اعتقاد بت پرستان است که بت ها را ولىّ و یاور خود (جز خدا) مى دانستند، چنانکه در آیه 10 جاثیه مى خوانیم: (وَلایُغْنی عَنْهُمْ ما کَسَبُوا شَیْئاً وَ لا مَا اتَّخَذُوا مِنْ دُونِ الله اَوْلِیاءَ): «هرگز آنچه را (مشرکان) به دست آورده اند، آنان را از عذاب الهى رهایى نمى بخشد، و نه اولیایى که غیر از خدا براى خود برگزیدند» (دقت کنید).
تعبیر «مِنْ دُوْنِ الله» که به طور مکرّر در آیات قرآن درباره مشرکان آمده نشان مى دهد که آنها موجوداتى را جداى از خداوند مورد توجه قرار مى دادند تا ولىّ و نصیر و حامى آنها باشد این همان شرک در ربوبیّت است، نه مسأله شفاعت.
* * *
 
کوتاه سخن اینکه قرآن در آیات مختلفى دو ایراد عمده بر مشرکان مى گیرد: نخست اینکه آنها موجوداتى بى شعور و فاقد سمع و بصر را مبدء اثر مى دانستند، و دیگر اینکه براى آنها در کنار تدبیر الهى، ربوبیتى قائل بودند.
البتّه بت پرستان عصر جاهلیّت، کلمات ضد و نقیضى هم داشتند، چنان نیست که مانند یک انسان منطقى و آگاه، سخنان خود را بى هیچ تناقض و تفاوتى بیان کنند، لذا در عین اینکه بت ها را شریک خدا در حلّ مشکلات مى پنداشتند و آنها را «من دون الله» و جداى از خداوند، ولىّ و حامى خود معرّفى مى نمودند گاه مسأله شفاعت در پیشگاه خدا را نیز عنوان مى کردند، و این هرگز دلیل بر عدم اعتقاد به شرک در افعال نبود.
این چیزى است که از مطالعه مجموع آیات، و مجموع حالات، آنها به دست مى آید، و تازه آنها هرگز شفاعت را منوط به اذن و اجازه خدا نمى دانستند.
بنابراین به خوبى نتیجه مى گیریم که اگر انسان فقط به سراغ اولیاء الله برود. (نه بت هایى از سنگ و چوب!) و فقط آن ها را شفیع در درگاه خدا بداند (نه شریک در ولایت و حمایت و تدبیر) و شفاعت آنها را نیز به اذن الله و اجازه او مى دانستند (نه مستقلّ از او) در این صورت هیچ ایرادى بر او وارد نیست، ایراد وقتى پیدا مى شود، که انسان یکى از این اصول سه گانه و یا هر سه اصل را نادیده بگیرد و راه خطا بپیماید.


(1). ولد به معناى مولود است که به صغیر و کبیر و پسر و دختر و مفرد و جمع اطلاق مى شود (به مفردات راغب رجوع کنید).

 

5- ایرادهاى عمده اى که به مسئله شفاعت شده. اعراف کجاست، و اعرافیان کیستند؟
12
13
14
15
16
17
18
19
20
Lotus
Mitra
Nazanin
Titr
Tahoma