5- ایرادهاى عمده اى که به مسئله شفاعت شده.

SiteTitle

صفحه کاربران ویژه - خروج
ورود کاربران ورود کاربران

LoginToSite

SecurityWord:

Username:

Password:

LoginComment LoginComment2 LoginComment3 .
SortBy
 
پیام قرآن جلد 06
4- شفاعت در چه زمانى است؟ نقاط انحرافى این استدلال.


همان گونه که در تحلیل معنا شفاعت از دیدگاه قرآن و اسلام گفتیم شفاعت در اسلام مفهومى کاملا متفاوت با آنچه در میان توده مردم است دارد، و اشتباه این دو با یکدیگر سرچشمه اصلى بسیارى از اشکالات و اشتباهاتى است که در این مسأله رخ داده، و در حقیقت پاسخ غالب این اشکالات در همان تحلیل مفهوم واقعى شفاعت اسلامى نهفته شده است، با این اشاره اجمالى به شرح این ایرادات و پاسخ آنها باز مى گردیم:
 
الف: آیا شفاعت تشویق به گناه نیست؟!
آیا امید به شفاعت و تکیه بر آن سبب نمى شود که گروهى از مردم آن را چراغ سبز براى ارتکاب گناهان تلقّى کنند، و به این امید که شافعان روز جزا آنها را از عذاب الهى رهایى مى بخشند، تن به انواع گناهان کبیره دهند، و خیال خود را از تهدیدات الهى به عذاب راحت سازند؟ یا به تعبیر دیگر: مجازات هاى قیامت ضمانت اجرایى براى ترک تخلف از قوانین الهى است، آیا شفاعت این ضمانت اجرایى را در هم نمى شکند؟
 
پاسخ:
همان گونه که قبلا گفته شد شفاعت به مفهوم قرآنى نه تنها تشویق به گناه نمى کند، بلکه یک عامل بازدارنده قوى است، زیرا سبب مى شود که افراد آلوده در هر مرحله اى که هستند متوقّف شوند و در مسیر گناه پیشروى نکنند، بلکه تدریجاً بازگردند.
و به تعبیر دیگر شفاعت اسلامى مولود نوعى رابطه میان شفاعت کننده (اولیاء الله یا قرآن یا مانند آن) و شفاعت شونده است، و منوط به اذن الهى است که آن هم نیاز به زمینه هاى الهى دارد، بنابراین امید شفاعت به انسان مى گوید: باید رابطه خود را با اولیاء الله از نظر ایمان و عمل برقرار سازى و در زمینه رضاى الهى را فراهم کنى تا در آن روز سخن آبرویى براى شفاعت نزد آنان داشته باشى.
لذا امید شفاعت هم یک عامل بازدارنده از گناه است و هم عاملى براى دعوت به تجدید نظر در گذشته تاریک.
این نکته نیز گفتنى است که هیچکس تضمینى درباره شفاعت از هیچیک از اولیاء الله نگرفته است، و هیچ گنهکارى نمى تواند مطمئن به شفاعت باشد، بلکه این مسأله فقط به صورت یک امید و یک احتمال است، آن هم با شرائطى که در بالا گفته شد، بنابراین هرگز باعث بر تجرّى بر گناه نخواهد شد.
 
ب- شفاعت براى کیست؟
آیا براى افراد نادم و پشیمان از گناه است، آنها که نیاز به شفاعت ندارند، زیرا توبه همان ندامت است و مایه نجات آنهاست، و با وجود توبه چه نیازى به شفاعت؟ و اگر در باره کسانى است که از گناه پشیمان نیستند بلکه در مقابل آن جسور و بى پروا هستند، چنین کسانى لایق شفاعت نیستند، و مصداق «من ارتضى» در آیه 28 انبیاء نخواهند بود.
پاسخ: «اولا» توبه شرایطى دارد چه بسا انسان موفق به انجام شرائط آن نشود، زیرا در چندین آیه از قرآن مجید شرط توبه اصلاح گذشته بیان شده، یعنى کسى که سالیان دراز مرتکب گناهى شود و بعد نادم گردد و از در توبه درآید باید خطاهاى گذشته را هرچند حق الله بوده با اعمال نیک خود جبران کند، و اگر حق الناس بوده همه را تا آخر بپردازد، بنابراین «توبه» برخلاف آنچه تصور مى شود تنها ندامت نیست.
چه بسا خطاکارانى که موفق به این جبران و اصلاح نمى شود، در حالى که ندامت و پشیمانى سراسر وجود آنها را فرا گرفته، اگر به شفاعت دل نبندند از آمرزش الهى مأیوس شده، و این یأس آنها را غرق گناه بیشتر مى کند.
«ثانیاً» ممکن است کسى به گناهى آلوده باشد، و هنوز توفیق توبه و ندامت براى او حاصل نشده باشد، اگر احساس کند که امکان دارد در قیامت شفیعان دست او را بگیرند، به شرط اینکه گناهان دیگر را ترک کند و یا کارهاى خیر و مثبتى انجام دهد همین معنا لااقل سبب تشویق او به ترک گناهان دیگر و انجام اعمال خیر خواهد شد.
 
ج: - آیا شفاعت با عدل الهى سازگار است؟
چگونه ممکن است عده اى گنهکار شبیه با هم وجود داشته باشند، جمعى در پرتو شفاعت از مجازات الهى رهایى یابند، و گروهى گرفتار مجازات شوند؟ آیا این تبعیض مخالف با عدالت پروردگار نیست؟
گاه این مطلب به صورت دیگرى مطرح مى گردد و گفته مى شود اگر مجازات الهى نسبت به گنهکاران عدالت است، پس تقاضاى شفاعت از سوى اولیاء الله، تقاضاى متوقف ساختن اجراى عدالت مى باشد؟ و اگر موافق با اصل عدالت نیست که از آغاز نباید چنین مجازاتى صورت گیرد.
 
پاسخ:
جواب این سؤال نیز از لابلاى بحث هاى پیشین روشن مى شود، زیرا «اوّلا» شفاعت بدون زمینه مناسب انجام نمى گیرد، هرکس لایق آن باشد، مشمول شفاعت مى شود، و هرکس نباشد از آن بر کنار خواهد بود، بنابراین هیچ گونه تبعیض انجام نمى گیرد.
«ثانیاً»: مجازات گنهکار عین عدالت است، اما پذیرش شفاعت نوعى تفضّل مى باشد، تفضّلى که از یک سو به خاطر زمینه هاى مناسب «شفاعت شونده»، و از سوى دیگر به خاطر آبرو و احترام و اعمال صالح شفاعت کننده است.
 
د: آیا شفاعت با خواست خدا متضاد نیست؟
گاه تصوّر مى شود که شفاعت کننده در حقیقت جلو اراده حاکم عادل را مى گیرد، و کسى را که او اراده کرده مجازات کند، از مجازات مى رهاند، و این در مورد خداوند نمى تواند قابل قبول باشد.
ولى این اشتباه نیز از آنجا ناشى مى شود که شفاعت مورد بحث قرآن را با شفاعت معمول در برابر جبّاران و حکّام ستمگر یکسان دانسته اند، در آنها صاحبان نفوذ سعى مى کنند گنهکارانى که با آنها رابطه دارند، برخلاف ضوابط، از مجازات مصون دارند، پادشاه و سلطان و امیر نیز به خاطر نیازى که به صاحبان نفوذ دارد، ناچار مى شود، شفاعت آنها را بپذیرد و گاه بر خلاف میل خود از مجازات گناهکار چشم بپوشد.
ولى این مسائل در مورد خداوند و شفاعت در پیشگاه او - همان گونه که قبلا شرح داده شد - صادق نیست، در اینجا شفاعت رنگ دیگرى به خود مى گیرد، اولیاء الله به اجازه و اذن خداوند بر کسانى که گناهانشان زیاد سنگین نیست، و در مقابل آن گناهان، اعمال شایسته اى نیز دارند، به شفاعت بر مى خیزند اعلام این مطلب در واقع برنامه اى است براى تربیت نفوس و پاک ساختن دل ها.
 
هـ ـ مجازات هاى قیامت اثر تکوینى اعمال است، چگونه با شفاعت قابل دفع است؟
این نیز یکى دیگر از اشکالاتى است که در این بحث به نظر مى رسد که شفاعت تنها در مورد مجازات هاى قراردادى و تشریعى به درد مى خورد و «شفاعت کننده» سبب شود که اجراى حکم در مورد «شفاعت شونده» متوقف گردد، ولى وقتى قبول کنیم مجازات هاى قیامت غالباً اثر وضعى و طبیعى اعمال است مانند تأثیر سم در کشتن انسان، این اثر چیزى نیست که با شفاعت قابل تغییر باشد.
 
پاسخ: - با توجه به آنچه در سابق گفتیم که شفاعت دوگونه است تکوینى و تشریعى، جواب این سؤال نیز به خوبى روشن مى شود، زیرا اگر مجازات ها جنبه تکوینى داشته باشد اولیاء الله به عنوان یک وجود قوى و برتر در کنار «شفاعت شوند» قرار گرفته، و استعداد ناقص او را با امدادهاى معنوى خود به تکامل مى رسانند، و در نتیجه بر اثر تکوینى گناه غلبه مى کنند همان گونه که خورشید گیاهان لایق را پرورش مى دهد و از آفات مى رهاند، و اگر قراردادى باشد با تقاضاى شفاعت از پیشگاه خداوند براى افرادى که لیاقت آن را دارند آمرزش و مغفرت مى طلبند، و در هر دو صورت مقامات معنوى آنها سبب مى شود که این شفاعت ها به فرمان خدا مؤثر گردد.
همین سخن را در مورد تجسم اعمال نیز مى توان تکرار کرد چرا که آن هم شبیه آثار وضعى و تکوینى عمل است (دقت کنید).
 
و - آیا اعتقاد به شفاعت عامل عقب افتادگى نیست؟
این توهم نیز براى بعضى پیدا شده است که اعتقاد به شفاعت سبب مى شود که افراد بر عمل خود تکیه نکنند، و لیاقت و استعداد خویش را به مرحله ظهور و بروز نرسانند.
 
پاسخ - این تعبیر نیز نشان مى دهد که ذهنیت ایراد کنندگان همان ذهنیتى است که افراد عادى درباره شفاعت و مفهوم دنیوى آن دارند، در حالى که در آغاز این بحث این مطلب به طور مستدل بیان شد که شفاعت به مفهوم قرآنى و اسلامى نه تنها عامل عقب افتادگى نیست، بکله دعوت مؤثرى براى اصلاح و ترک گناه، و جبران گذشته، و امید به آینده، و حرکت به سوى نیکى ها و پاکى هاست، و چون قبلا این موضوع مشروحاً بیان شده نیازى به تکرار نمى بینیم.
* * *
 
ز- آیا «توحید» با «شفاعت» تضاد دارد؟!
پندار تضاد شفاعت با توحید یکى از اشکالات معروف است که به خاطر تبلیغات زیاد وهابیان و سرمایه گزارى آنها روى این مسأله باید دقیقاً مورد توجه قرار گیرد.
عقائد وهابیان عمدتاً روى چند محور دور مى زند که از همه واضح تر همان مسأله توحید افعالى و توحید عبادت است، آنها این شاخه هاى توحید را چنان تفسیر مى کنند که با مسأله شفاعت و توسل و استمداد از ارواح اولیاء و انبیاء، و شفاعت آنها در پیشگاه خداوند، تضاد دارد، و به همین دلیل تمام فرق مسلمین را (غیر از وهابیون) که معتقد به این امورند مشرک دانسته! و اگر تعجب نکنید جان و مال و ناموس آنها را همچون مشرکان جاهلیت عرب مباح مى شمرند!.
آنها به خاطر همین عقیده خون هاى گروه زیادى از مسلمین حجاز و عراق را ریختند و اموالشان را غارت کردند و جنایاتى مرتکب شدند که در تاریخ اسلام بى سابقه بود.
محمد بن عبدالوهاب بنیانگذار این فرقه (متوفاى 1206) در کتابى که بنام «رساله اربع قواعد» معروف است سخنى در این زمینه دارد که خلاصه اش چنین است:،
رهایى از شرک تنها با شناخت «چهار قاعده» ممکن است:
1- مشرکانى که پیامبر با آنها نبرد کرد اقرار داشتند که خداوند خالق و رازق و تدبیر کننده جهان هستى است، چنانکه قرآن در آیه 31 یونس مى فرماید:
(قُلْ مَنْ یَرْزُقُکُمْ مِنَ السَّماءِ وَ الأرْضِ اَمْ مَنْ یَمْلکُ السَّمْعَ وَ الأبْصارَ وَ مَنْ یُخْرِجُ الحَیَّ مِنَ المَیِّتِ وَ یُخْرِجُ المَیِّتَ مِنَ الحَیَّ وَ مَنْ یُدَبِّرُ الأمْرُ فَسَیَقُولونَ الله فَقُلْ اَفَلا تَتَّقُون):
«بگو چه کسى شما را از آسمان و زمین روزى مى دهد؟ و یا چه کسى مالک (و خالق) گوش و چشم ها است؟ چه کسى زنده را از مرده خارج مى سازد؟ و چه کسى امرو (جهان) را تدبیر مى کند؟ به زودى (در پاسخ تو) مى گویند: خدا! بگو پس چرا تقوى پیشه نمى کنید؟ (و از خدا نمى ترسید).
به این ترتیب آنها معتقد به توحید رازقیت و خالقیت و مالکیت و تدبیر بودند.
2- مشکل کار مشرکان این بود که مى گفتند: توجه و عبادت ما نسبت به بت ها به خاطر این است که مى خواهید براى ما نزد خدا شفاعت کنند، و ما را مقرب سازند! (وَیَعبُدُونَ مِنْ دُونِ الله ما لایَضُرُّهُمْ وَ لا یَنْفَعُهُمْ وَ یَقُولُونَ هؤُلاءِ شُفَعائُنا عِنْدَ الله): «آنها جز خدا موجوداتى را مى پرستیدند که نه زیان به آنها مى رساند و نه سودى به آنها مى بخشد، و مى گویند: اینها شفیعان ما نزد خدا هستند»! (یونس 18).
3- پیغمبر اکرم(صلى الله علیه وآله وسلم) با تمام کسانى که عبادت غیر خدا مى کردند پیکار کرد، اعم از آنها که اشجار و احجار و خورشید و ماه را مى پرستیدند یا آنها که فرشتگان و انبیاء و صالحین را عبادت مى نمودند، و پیامبر اسلام(صلى الله علیه وآله وسلم) هیچ تفاوتى میان آنها نگذاشت.
4- مشرکان عصر ما (منظور تمام فرق مسلمین غیر از واهبیان است) از مشرکان عصر جاهلیت بدترند! زیرا آنها به هنگام آرامش خاطر بت ها را عبادت مى کردند ولى در شدائد و سختى ها فقط خدا را مى خواندند، چنانکه در آیه 65 عنکبوت آمده: (فَاِذا رَکِبُوا فی الفُلْکِ دَعَوُا الله مُخْلِصینَ لَهُ الدِّیْنَ فَلَمّا نَجّاهُمْ اِلَى البَرِّ اِذا هُمْ یَشْرِکُونَ): «هنگامى که سوار بر کشتى مى شدند خدا را با اخلاص مى خواندند (و غیر او را فراموش مى کردند) اما هنگامى که خدا آنها را به خشکى مى رساند و نجات مى دهد باز مشرک مى شوند».(1)
عجب اینکه آنها به قدرى به این گفتار خود که در حقیقت سفسطه و مغالطه اى بیش نیست پایبندند که به سادگى جان و مال مخالفان را مباح مى شمرند، و قتل آنها را مجاز مى دانند، چنانکه شیخ «سلیمان» از سران این فرقه گمراه در کتاب «الهدیة السنیّه» مى گوید: کتاب و سنت بر این معنا گواهى مى دهند که هر کس فرشتگان و انبیاى یا (مثلا) ابن عباس و ابوطالب و امثال آنان را واسطه میان خود و خدا قرار دهد، تا براى او به خاطر قربشان در درگاه خدا شفاعت کنند، همان گونه که مقربان سلاطین نزد آنها شفاعت مى کنند، چنین کسانى کافر و مشر کند و خون و مال آنها مباح است، هرچند شهادتین بگویند و نماز بخوانند و روزه بگیرند»!.(2)
آنها پایبند بودن خود را به این حکم زشت و شرم آور یعنى مباح شمردن خون و مال مسلمین در حوادث مختلف تاریخى از جمله در قتل عام معروف مردم طائف در حجاز (در صفر اسل 1343) و قتل عام معروف مردم کربلا در عراق (در 18 ذی الحجة سال 1216) به ثبوت رساندند که در بسیارى از تواریخ آمده است.
* * *


 (1). «رساله اربع قواعد» (نوشته محمد بن عبد الوهاب پیشواى وهابیان) صفحه 24 تا 27 بنا به نقل کشف الأرتیاب، صفحه 163.
(2). الهدیة السنیة، صفحه 66.

 

4- شفاعت در چه زمانى است؟ نقاط انحرافى این استدلال.
12
13
14
15
16
17
18
19
20
Lotus
Mitra
Nazanin
Titr
Tahoma