تفسیر و جمع بندى گروه هاى پنجگانه آیات شفاعت

SiteTitle

صفحه کاربران ویژه - خروج
ورود کاربران ورود کاربران

LoginToSite

SecurityWord:

Username:

Password:

LoginComment LoginComment2 LoginComment3 .
SortBy
 
پیام قرآن جلد 06
«قرآن و مسئلّه مهم شفاعت» نتیجه


گروه هاى پنجگانه آیات شفاعت
دوازده آیه فوق به اضافه چهار آیه مشابه آنها که در پاورقى به آن اشاره شده، هرگاه در کنار هم چیده و تفسیر شوند تمام مشکلات بحث شفاعت، به روشنى حل مى شود، و به هر سؤال در این زمینه پاسخ داده خواهد شد.
ولى عدم توجه به تفسیر موضوعى این آیات و نظر افکندن به بعضى از آنها و کنار گذاشتن بقیه در مطالعات کلى بحث شفاعت، اشکالات زیادى را بر انگیخته است، و گاه به گمراه شدن و گمراه ساختن دیگران انجامیده است، و این تقصیر کسانى است که آگاهانه یا ناآگاهانه به تفسیر موضوعى پشت کرده و خواسته اند چنین بحث هایى را که جز از این طریق قابل حل نیست، با تکیه فقط بر یک یا چند آیه حل کنند، یا راستى در این انتخاب کردن بعضى از آیات براى اثبات مقصود خود سوء نیست داشته اند.
به هر حال آیات فوق در حقیقت به پنج گروه مشخص که هر کدام هدفى را تعقیب مى کند تقسیم مى شود.
«گروه اوّل» آیاتى است که شفاعت را به کلى نفى مى کند مانند آیه اوّل و دوّم.
در نخستین آیه بعد از ذکر قسمتى از حالات مجرمان بى ایمان در دوزخ و گفتگوى بهشتیان با آنان مى فرماید: «شفاعت شفاعت کنندگان» به حال آنها سودى نمى بخشد» (فَما تَنْفَعُهُمْ شَفاعَةُ الشَّافِعینَ.).
این آیه گرچه هرگونه شفاعت را در مورد این گروه به طور کلى نفى مى کند (اعم از شفاعت انبیاء و اوصیاء و فرشتگان و صدیقین و شهداء و صالحین) ولى تعبیر به «شافعین» که ظهور در فعلیت دارد نشان مى دهد در آن روز شفاعت کنندگان و شفاعت شوندگانى هستند، ولى شفاعت آنها شامل حال این گروه که پیوسته روز قیامت را تکذیب مى کردند و نماز و اطعام مسکین را به کلى ترک کرده بودند، نمى شود.
تعبیر به «فَمان تَنْفَعُهُمْ» (بنابراین، شفاعت سودى به حال آنها ندارد..) نیز نشان مى دهد که وضع حال و اعمال و عقائد آنها چنین محرومیتى را به دنبال آورده است.
روى این حساب اگرچه این آیه جزء آیات نفى شفاعت است، ولى در متن آن و به طور ضمنى اثبات شفاعت به صورت سربسته آمده است.
در آیه دوّم نیز شفاعت، نفى شده است، و مى فرماید: «از آن روز بترسید که هیچ کس مجازات دیگرى را نمى پذیرد، و شفاعت نیز از او پذیرفته نخواهد شد، و غرامتى (براى آزاد کردن از عذاب) از او نمى گیرند و کسى به یاریش بر نمى خیزد» (وَاتَّقُوا یَوْماً لا تَجْزی نَفْسٌ عَنْ نَفْسِ شَیْئاً وَ لا یُقْبَلُ مِنْها شَفاعَةٌ وَ لا یُؤْخَذُ مِنْها عَدْلٌ وَ لاهُمْ یُنْصَرُونَ).
گرچه مخاطب در این آیه - به قرینه آیه سابق بر آن - قوم یهودند، ولى حکم آیه جنبه عمومیت دارد و تمام راه هاى نجات را به روى خلافکاران مى بندد، و از میان آنها به چهار طریق مهم که در این دنیا وسیله نجات بسیارى از مجرمان مى گردد اشاره شده است:
نخست اینکه کسى جریمه دیگرى را بر عهده گیرد، دوّم شخص آبرومندى براى او شفاعت کند، سوّم غرامت از مجازات عفو شود، چهارم گروهى به یاریش برخیزند، و او را در چنگال مجازات رهایى بخشند، در قیامت هیچ یکى از اینها مفهومى نخواهد داشت.
سخن در این است که در اینجا شفاعت به طور کلّى نفى شده است، ولى آیا این مخصوص به قوم یهود است که راه کفر و عناد و دشمنى با حق را پیش گرفته بودند، و حتّى انبیاء الهى را به قتل مى رساندند، بنابراین منافاتى با آیات شفاعت و روایات متواترى که مى گوید پیغمبر اکرم(صلى الله علیه وآله وسلم) و سایر معصومین براى گنهکاران این امّت شفاعت مى کنند ندارد.
با این که آیه ناظر به پندار یهود است که گمان مى کردند پدرانشان براى آنها در قیامت شفاعت مى کنند، آیه خطّ بطلان بر این پندار مى کشد و آنها را مأیوس مى سازد، یا اینکه ظاهر آیه، اطلاق دارد و هر نوع شفاعتى را درباره هرکس نفى مى کند.
ولى آیات دیگرى که در ذیل خواهد آمد به ضمیمه روایات متواتره و اجماع امّت، آیه را مخصوص کفّار و افرادى که بر اثر گناهان سنگین از شفاعت محرومند مى نماید، بنابراین آیه فوق به منزله عموم است و آیات دیگر جنبه خصوصى دارند و آن را تخصیص مى زنند و هرگونه ابهامى را در این زمینه برطرف مى سازند.
شرح این سخن به زودى خواهد آمد.
* * *
 
«گروه دوّم» آیاتى است که «شفاعت را مخصوص خدا مى شمرد».
از جمله سوّمین آیه مورد بحث است، که بعد از اشاره به خلقت آسمان ها و زمین و حاکمیّت خدا بر همه چیز مى فرماید: «هیچ ولى و شفاعت کننده اى براى شما جز او وجود ندارد» (خالق اوست، مدبّر عالم نیز ذات پاک اوست، بنابراین مقام ولایت و شفاعت نیز مخصوص ذات مقدس او مى باشد) (مَا لَکُمْ مِنْ دُونِهِ مِنْ وَلِیّ وَ لا شَفیع).
به این ترتیب شفیع على الأطلاق و بالذات خالق و مدبّر عالم هستى است زیرا شفاعت نیز نوعى تدبیر و ربوبیّت و تربیت است، بنابراین نباید دست به دامان بت ها زنند، و به غیر ذات پاک او پناه برند، و اگر کسى از انبیاء و اولیاء مقام شفاعت را پیدا کنند حتماً از ناحیه اوست، همان گونه که مقام حاکمیت و هدایت و مربى بودن آنها نیز از سوى خدا اعطا مى شود.
همین معنا در چهارمین آیه مورد بحث به شکل دیگرى آمده، آنجا که در پاسخ بت پرستانى که بت ها را به عنوان شفیعان خود برگزیده بودند، مى فرماید: «به آنها بگو تمام شفاعت از آن خداست» (قُلْ لله الشَّفاعَةُ جَمیعاً).
سپس دلیل آن را چنین ذکر مى کند: «مالکیت و حاکمیت آسمان ها و زمین از آن اوست، سپس همه شما به سوى او باز مى گردید» (لَهُ مُلْکُ السَّمواتِ وَ الأرْضِ ثُمَّ اِلَیْهِ تُرْجَعُونَ).
بدیهى است کسى حق بخشش و عفو از گنهکاران دارد و کسى مى تواند شفاعت کند یا شفاعت را پذیرا گردد که خالق و مالک همه موجودات است، در آغاز از سوى او به وجود آمدند و سرانجام به سوى او باز مى گردند.
به این ترتیب در اصل صاحب شفاعت خداست، و هیچ کس همتاى او نیست، بلکه دیگران مشروعیت شفاعت خود را از او مى گیرند، روشن است انحصار شفاعت ذاتاً و به طور استقلال در وجود خداوند، هیچ گونه منافاتى با مشروعیت شفاعت دیگران به اذن خدا ندارد، همان گونه که مالکیت و حاکمیت ذاتاً از آن اوست، ولى دیگران مى توانند به اذن و فرمان او در محدوده خاصى مالک و حاکم گردند.
جالب اینکه در آیه قبل از آن هنگامى که نفى شفاعت بت ها را مى کند مى فرماید: «بگو چگونه از آنها شفاعت مى طلبند در حالى که آنها مالک چیزى نیستند و عقل و شعورى ندارند»؟ (قُلْ اَوَلَوْ کانُوا لایَمْلِکُونَ شَیئاً وَ لا یَعْقِلُونَ).
این تعبیر دلیل روشنى است بر اینکه شفاعت از شئون مالکیت و حاکمیت است و اختصاص آن به خدا نیز از همین رهگذر مى باشد چرا که مالک و حاکم اصلى در عالم هستى اوست و دیگران ریزه خواران خوان نعمت او هستند.
* * *

 
«گروه سوّم» آیاتى است که «شفاعت را منوط به اذن خداوند مى کند» و در حقیقت مکمّل آیات گروه دوّم است، لذا در پنجمین آیه مورد بحث با یک استفهام انکارى مى فرماید: «چه کسى مى تواند نزد خدا شفاعت کند جز به اذن او»؟ (مَنْ ذَا الذَّی یَشْفَعُ عِنْدَهُ اِلاّ بِاِذْنِهِ).
بنابراین پیامبران و اولیاء الله و شافعان روز جزا همگى مشروعیّت شفاعت خود را از خدا مى گیرند، و تنها به اذن او شفاعت مى کنند، و مسلّم است که اذن او نیز از حکمت او سرچشمه مى گیرد، یعنى روى حساب و کتابى است، و تاکسى شایسته شفاعت نباشد، اذن براى شفاعت او داده نمى شود (این سخن را در نظر داشته باشید تا شرح بیشتر درباره آن به موقع داده شود).
قابل توجه اینکه در آیه فوق (آیة الکرسی) این جمله بعد از آن گفته شده که مقام قیّومیّت و مالکیت را نسبت به تمام آنچه در آسمان ها و زمین است براى خدا تثبیت مى کند، بنابراین شفاعت، از مالکیت و حاکمیت و قیّومیت او سرچشمه مى گیرد.
و به این ترتیب خط بطلان بر عقائد بت پرستان مى کشد که پرستش بت ها را به بهانه شفاعت آنها در درگاه خدا مى دانستند.
همین معنا در ششمین آیه به صورت دیگرى آمده است، مى فرماید: «در آن روز (روز قیامت) شفاعت سودى نمى بخشد، جز کسى که خداوند رحمان اجازه براى او داده و از گفتار او راضى است» «یَوْمَئِذ لاتَنْفَعُ الشَّفاعَةُ اِلاّ مَنْ اَذِنَ لَهُ الرَّحْمنُ وَ رَضِی لَهُ قَوْلا).
در اینکه منظور از «من اذن له الرحمن» کیست؟ دو احتمال وجود دارد: نخست اینکه منظور شفاعت کنندگان است که به اذن خدا عهده دار این مقام مى شوند، و دیگر اینکه شفاعت شوندگان است که به اذن خداوند مشمول شفاعت مى گردند.
ولى احتمال اوّل صحیح تر به نظر مى رسد، چرا که هماهنگ با آیه گذشته (آیة الکرسی) است، در آنجا نیز سخن از اذن براى شفیعان بود آیه اى که بعد مى آید نیز شاهد دیگرى بر این مدعاست، و لذا در اینجا بسیارى از مفسّران همین معنا را برگزیده اند.
جمله «وَرَضِی لَهُ قَوْلا» نیز تاب دو معنا دارد نخست اینکه به شفیعان بر گردد یعنى شفاعت کسانى پذیرفته مى شود که خداوند از گفتار و شفاعت آنها راضى است، و به این ترتیب هر دو جلمه مؤکد یکدیگرند.
دیگر اینکه منظور شفاعت شوندگانى که خداوند از قول آنها راضى است، و به تعبیر دیگر داراى سخن یا اعتقاد یا عمل صالحى بوده اند که جلب رضاى خدا را براى اذن شفاعت کرده اند، ولى با توجه به اینکه جمله اول ناظر به کار شفیعان است مناسب این است که جمله دوّم نیز اشاره به همان باشد تا مرجع ضمیرها یکسان و یکنواخت گردد.
در هر صورت آیه دلیل روشنى است بر وجود شفاعت با اذن پروردگار نسبت به گروهى از خطاکاران.
در هتفمین آیه نیز همین معنا به صورت دیگر بیان شده، مى فرماید: «هیچ شفاعت کننده اى جز به اذن او وجود ندارد» (ما من شفیع الا من بعد اذنه).
«بنابراین چرا براى شفاعت به سراغ عبادت بت ها مى روید؟ فقط پروردگارتان را عبادت کنید، نه غیر او را، چرا متذکر نمى شوید»؟! (ذلِکُم الله رَبُّکُمْ فَاعْبُدُوهُ اَفَلا تَذَکَّرُونَ).
همین معنا در هشتمین آیه در مورد شفاعت فرشتگان آمده است که تأکید مى کند شفاعت آنها نیز به اذن خدا است، مى فرماید: «چه بسیار فرشتگان آسمانى که شفاعت آنها سودى نمى بخشید مگر بعد از آنکه خدا براى هرکس بخواهد و راضى باشد اجازه دهد» (وَکَمْ مِنْ مَلَک فی السَّماواتِ لاتُغْنی شَفاعَتُهُمْ شَیْئاً اِلاّ مِنْ بَعْدِ اَنْ یَأذَنَ الله لِمَنْ یَشاءُ وَ یَرْضى).
جایى که فرشتگان آسمان با آنهمه عظمت، قادر بر شفاعت نیستند جز به اذن و رضاى پروردگار، چه انتظارى از بت هاى بى شعور و فاقد هرگونه ارزش مى توان داشت؟ آیا شرم آور نیست که بگویند ما بت ها را از این جهت مى پرستیم که شفیعان ما در درگاه خدا باشند؟!
جالب اینکه براى بیان اهمیت مطلب، تعبیر به «کم» شده است که معمولا به معناى کثرت است و در اینجا معناى عموم دارد، و نیز تعبیر به فی السَّماواتِ (در آسمان ها) شده که آن نیز دلیل بر علوّ مقام آنها است، و نیز تعبیر به شَفاعَتُهُمْ (شفاعت آنان) به صورت جمعى آمده تا معلوم شود شفاعت همه آنها نیز بدون اذن و رضاى خداوند اثرى ندارد.
تکیه بر روى فرشتگان از میان تمام شفاعت کنندگان، ممکن است به خاطر این باشد که گروهى از بت پرستان عرب، آنها را مى پرستیدند، یا از این نظر که وقتى شفاعت آنها بدون فرمان خدا مفید نباشد هرگز انتظارى از بت بى شعور نمى توان داشت.
تفاوت میان «اذن» و «رضا» از این نظر است که اذن در جایى گفته مى شود که شخص اعلام رضایت کند ولى رضایت مربوط به باطن است و از آنجا که گاه اعلام رضایت ممکن است تحمیلى باشد و رضاى باطنى در آن نباشد این دو در اینجا با هم آمده است تا تأکیدى بر مقصود باشد، هرچند در مورد خداوند تحمیلى تصوّر نمى شود و اذن و رضاى او هماهنگ است (دقت کنید).
آیا این اذن مربوط به شفاعت «شفاعت کنندگان» است، یا «شفاعت» شوندگان»؟ آیه مورد بحث تاب هر دو معنا را دارد، هرچند در مجموع مناسب تر آن است که ناظر به «شفاعت کنندگان» باشد، یعنى خداوند اجازه شفاعت به آنها بدهد و از شفاعتشان راضى باشد.
* * *

«چهارمین گروه» آیاتى است که «براى شفاعت کننده، یا شفاعت شونده، شرائطى ذکر مى کند» از جمله در نهمین آیه مورد بحث ضمن نفى شفاعت بت ها مى فرماید: «کسانى را که غیر از او (خدا) مى خوانند، قادر بر شفاعت نیستند» (وَ لا یَمْلِکُ الذَّینَ یَدْعُونَ مِنْ دُونِهِ الشَّفاعَةَ).
سپس گروهى را استثناء کرده، مى فرماید: «مگر کسانى که شهادت به حق داده اند و به خوبى آگاهند» (و مى دانند براى چه کسى اجازه شفاعت دارند) (اِلاّ مَنْ شَهِدَ بِالحَقِّ وَ هُمْ یَعْلَمُونَ).
ظاهر این است که این وصف براى «شفیعان» است و منظور از شهادت به حق که وصف اوّل آنها است، این است که موحد و یکتاپرست باشد، یعنى جز در سایه توحید و نفى بت ها و استمرار از عنایات الهى شفاعت ممکن نیست.
بعضى از مفسّران نیز گفته اند این توصیف براى «شفاعت شوندگان» است، یعنى شفاعت تنها شامل حال کسانى مى شود که شهادت به حقّانیت خداوند و یکتایى او داده اند، و مشرکان هرگز مشمول شفاعت نخواهند شد.
ولى ظاهر آیه همان تفسیر اوّل است، زیرا تفسیر دوّم نیاز به تقدیر دارد(4)است.
در مورد توصیف دوّم (وَ هُمْ یَعْلَمُونَ) نیز همین دو تفسیر آمده است، اگر وصف براى «شفاعت کنندگان» باشد، مفهومش آن است که آنها کسانى هستند که شهادت به حق را از روى علم و آگاهى مى دهند، و یا منظور این است که «شفاعت» شوندگان» را به خوبى مى شناسد و مى دانند درباره چه کسى حق شفاعت دارند.
و اگر وصف براى شفاعت شوندگان باشد، مفهومش این است کسانى مشمول شفاعت مى شوند که شفاعت به حق و کلمه توحید را از روى علم و آگاهى بگویند و با دلیل و برهان باشد نه تنها با زبان!
همین معنا در دهمین آیه مورد بحث به صورت دیگرى آمده است، بعد از اشاره به نفى گفتار بت پرستان درباره فرشتگان که آنها را فرزندان خدا مى پنداشتند مى فرماید: آنها بندگان شایسته او هستند، «و آنها جز براى کسى که خداوند از وى راضى است شفاعت نمى کنند» (وَ لا یَشْفَعُونَ اِلاّ لِمَنِ اَرْتَضى).
(و آنها از ترس او بیمناکند) (وَهُمْ مِنْ خَشْیَتِهِ مُشْفِقُونَ).
بنابراین پرستش فرشتگانى به خاطر شفاعت (آنچنان که عقیده مشرکان بود) بیهوده است، آنها سر بر فرمان خدا دارند، و تنها براى کسانى شفاعت مى کنند که مورد پذیرش خدایند، یعنى تنها براى موحّدان مخلص.
بنابراین جمله لِمَن اَرْتَضى (براى کسى که خدا از آنها راضى باشد) یا اشاره به راضى بودن از دین و ایمان و توحید آنهاست، و یا راضى بودن از شفاعت براى آنان، و هر دو به یک معنى باز مى گردد.
به این ترتیب شفاعت از سوى غیر خداوند تنها به اجازه اوست، و اجازه او مخصوص کسانى است که مؤمن و موحّد باشند.
در نهمین آیه با تعبیر تازه اى در همین زمینه برخورد مى کنیم که بعد از اشاره به رانده شدن مجرمان در قیامت به سوى جهنّم، مى فرماید: «آنها مالک و صاحب اختیار شفاعت نیستند مگر کسى که نزد خداوند رحمان عهد و پیمانى دارد» (لایَمْلِکُونَ الشَّفاعَةَ اِلاّ مَنِ اتَّخَذَ عِنْدَ الرَّحْمانِ عَهْداً).
این توصیفى است براى شفاعت شوندگان (به قرینه آیه قبل از آن که درباره مجرمان است) و مسلّماً منظور از عهد و پیمان در اینجا چیزى جز ایمان به خدا، و اقرار به یگانگى او، و تصدیق پیامبران، و قبول ولایت اوصیاء، نیست، و بعضى عمل صالح را نیز به آن افزوده اند.
هرچند مفسّران ظاهراً در اینجا احتمالات متعددى در تفسیر «عهد» داده اند، زیرا با دقت در کلمات آنها روشن مى شود که تقریباً همه به قدر جامعى بر مى گردد که در بالا به آن اشاره شد.
بعضى از مفسّران بزرگ احتمال داده اند که این وصفى است براى شفاعت کنندگان و منظور از «عهد» در اینجا همان است که در آیه 86 زخرف آمده یعنى «شهادت بالحق»(5)
ولى با توجه به اینکه ضمیر در «لایملکون» باید به مرجعى که در آیه قبل است باز گردد، و در آنجا سخن از «مجرمان» به میان آمده، این احتمال بعید به نظر مى رسد، و ظاهر این است که وصفى است براى «شفاعت شوندگان» به این ترتیب باید میان «شفاعت شونده» و «شفاعت کننده» رابطه اى بوده باشد از ایمان و عمل صالح، چرا که شفاعت در آنجا روى حساب است و هرگز به معناى پارتى بازى درباره افراد ناشایسته نیست.
در حدیثى از پیغمبر اکرم(صلى الله علیه وآله وسلم) مى خوانیم: مَنْ اَدْخَلَ عَلَى مُؤْمِن سُرُوراً فَقَد سَرَّنی وَ مَنْ سَرَّنی فَقَدْ اَتَّخَذَ عِنْدَ الله عَهْداً: «کسى که سرور و شادى در دل مؤمنى ایجاد کند مرا مسرور کرده، و هرکس مرا مسرور کند عهدى نزد خدا (براى شفاعت) دارد».(6)
مسلّماً کسى که مؤمنى را به خاطر ایمانش شاد کند داراى ایمان و نوعى عمل صالح است که رابطه او را با خدا براى شفاعت محکم مى کند.
* * *


«گروه پنجم» (آخرین آیات مورد بحث) ناظر به آن است که بعضى از افراد به خاطر اعمالى که مرتکب شده اند شایسته شفاعت نیستند، و مفهوم آن این است شفاعت، گروه هاى دیگرى را شامل مى شود، مى فرماید: «براى ظالمان (در آن روز سخت، روز قیامت) دوستى وجود ندارد و نه شفاعت کننده اى که شفاعتش پذیرفته شود»(ما لِلظَّالِمینَ مِنْ حَمیم وَ لا شَفیع یُطاعُ).
پس غیر ظالمان اجمالا شایسته شفاعتند.
در اینکه منظور از «ظالمان» کیست؟ بعضى مانند محقق طبرسى در مجمع البیان آن را به معناى مشرکان و منافقان دانسته اند چرا که برترین ظلم و بالاترین ستم همان شرک و نفاق است.(7)
فخر رازى نیز تصریح مى کند که منظور از «ظالمان» در اینجا کفّار است.(8)
آیاتى که قبل از آن وارد شده، و آغاز همین آیه که آنها را از روز قیامت بیم مى دهد و همچنین آیاتى که بعد از آن آمده، و سرنوشت کفّار پیشین را که معذّب به عذاب الهى شدند به عنوان درس عبرتى براى آنان ذکر مى کند نیز شاهد و گواه این معناست.
در تفسیر روح البیان و روح المعانى و مراغى نیز این تفسیر انتخاب شده است.
به هر حال نفى شفاعت با تکیه بر گروه ظالمان (به هر معنا که آن را تفسیر کنیم) دلیل بر اثبات شفاعت درباره اقوام دیگرى است، این همان چیزى است که تا به حال بارها گفته ایم که شفاعت بى حساب نیست و نیاز به نوعى شایستگى و قابلیّت دارد، یعنى گنهکاران دو گروهند: گروه شایسته شفاعت و گروه غیر شایسته.
* * *


(1). همین مضمون با تفاوت مختصرى در آیه 254 بقره آمده است.
(2). همین معنا در آیات 51 و 70 سوره انعام نیز آمده است.
(3). همین معنا با کمى تفاوت در آیه 22 سوره سبأ آمده است.
(4). تقدیر آیه باید چنین باشد: «الاّ لمن شهد بالحقّ».
(5). المیزان، جلد 14، ذیل آیه 86 مریم.
(6). دُرّالمنثور (مطابق نقل تفسیر المیزان، ذیل آیه مورد بحث، صفحه 114).
(7). مجمع البیان، جلد 7 و 8، صفحه 519.
(8). تفسیر فخر رازى، جلد 27، صفحه 50.

 

«قرآن و مسئلّه مهم شفاعت» نتیجه
12
13
14
15
16
17
18
19
20
Lotus
Mitra
Nazanin
Titr
Tahoma