2 ـ عشق آتشین داود به همسر اوریاه!

SiteTitle

صفحه کاربران ویژه - خروج
ورود کاربران ورود کاربران

LoginToSite

SecurityWord:

Username:

Password:

LoginComment LoginComment2 LoginComment3 .
SortBy
 
قرآن و آخرین پیامبر
1 ـ داستان گوساله سامرى3 ـ آیا سلیمان بتخانه مى سازد؟!

در سوره ص از قرآن مجید داستان دادخواهى دو نفر متخاصم در برابر داود به این شرح نقل شده است:

«آیا خبر متخاصمان به تو رسیده است که از دیوار محراب عبادت (داود) بالا رفتند (و از طریق غیر معمول بر او وارد شدند). هنگامیکه بر داود وارد شدند از آنها وحشت کرد (زیرا در غیر موقع و از راه غیر معمول وارد شده بودند) گفتند: نترس، دو نفر متخاصم هستیم که یکى بر دیگرى ستم کرده است، در میان ما به عدالت حکم کن و از طریق حق بیرون مرو، و ما را به راه راست هدایت فرما، این شخص برادر من است و 99 گوسفند دارد و من فقط یک گوسفند دارم و به من گفته است همین یکى را به من واگذار و از نظر منطق و سخن بر من برترى دارد. (داود) گفت گفت مسلماً با درخواست ضمیمه کردن این یک گوسفند به گوسفندانش به تو ستم کرده ـ و بسیارند دوستانى که بعضى بر بعضى دیگر ستم روا میدارند مگر آنها که ایمان آورده و عمل صالح انجام میدهند و اینها کمند ـ و داود گمان کرد ما او را آزمایش کرده ایم (با این جریان) سپس استغفار کرد و بدرگاه خدا نماز گذارد و توبه نمود. ما او را آمرزیدیم و او در نزد ما مقام (ارجمند) و جایگاه خوب دارد» (آیات 21 تا 25 سوره ص).

آغاز و انجام داستان در قرآن همین است که در بالا آوردیم. در اینجا سخن از دو نفر متخاصم و طرف نزاع و دعوا در کار است که درباره مسئله ساده اى به نزاع برخاسته اند (و اینگونه نزاعها در میان توده مردم عادى مخصوصاً در آن اعصار کم نبوده است).

اما دو جمله در این آیات است که خالى از ابهام نیست، یکى مسئله «آزمایش» داود و دیگرى مسئله «استغفار و توبه» او است. در این دو قسمت، قرآن روى نقطه مشخصى انگشت نگذاشته، و لذا مفسّران اسلامى در این باره به بحث و گفتگو پرداخته احتمالات متعددى داده اند.

در میان احتمالات گوناگونى که مفسّران داده اند یک احتمال از همه قویتر است که با آیاتى که بعد از این آیه قرار دارد نیز تأیید میشود، بنابراین باید به قرینه آیات بعد، این احتمال را از میان همه احتمالات انتخاب کرده، پذیرفت و آن اینکه:

داود در امر قضاوت اطلاعات و مهارت فراوانى داشت، و خدا مى خواست او را آزمایش کند، و یک چنین شرایط غیر عادى براى او پیش آورد، او گرفتار دستپاچگى و عجله شد و هنگامیکه یکى از آن دو نفر طرف دعوا، ادعاى خود را طرح کرد، او بدون اینکه مهلت دهد و گفتار نفر دوم را بشنود ـ و قانون قضاوت و دادرسى چنین اقتضاءِ میکند ـ فوراً حکم کرد و گفت برادر تو بر تو ستم کرده، در حالى که مى بایست خونسردى خود را حفظ کند و گفتار طرف دیگر را بشنود ـ لغزش داود در چنین مسئله به ظاهر ساده اى وسیله اى براى آزمایش او بود، گر چه فوراً متوجه شد و آن را پیش از «گذشتن وقت» جبران نمود، ولى هر چه بود کارى از او سر زد که شایسته آن مقام ارجمند نبود، لذا از این «ترک اولى» استغفار کرد، و خداوند هم او را مشمول عفو و بخشش خود قرار داد.

شاهد این تفسیر، آیه اى است که بلافاصله بعد از این آیات آمده:

یا داوُودُ إِنّا جَعَلْناکَ خَلیفَةً فِی اْلأَرْضِ فَاحْکُمْ بَیْنَ النّاسِ بِالْحَقِّ وَ لا تَتَّبِعِ الْهَوى فَیُضِلَّکَ عَنْ سَبیلِ اللّهِ (سوره ص ـ 26): «اى داود ما تو را جانشین در روى زمین قرار دادیم، بنابراین از روى حق و عدالت در میان مردم قضاوت کن و از هوس پیروى مکن که تو را از خدا گمراه میسازد.»

این آیه نشان میدهد که لغزش داود در طرز قضاوت و حکومت بوده است، و نه در چیز دیگر، بنابراین باید کاملا مراقب اصول عدالت و حق در مسئله قضاوت باشد، و این معنى با موضوع عجله در قضاوت ـ آنهم در تحت شرایط غیر عادى ـ که از آیات مورد بحث برمیآید کاملا سازگار مى باشد.

اکنون به تورات مراجعه کنیم و ببینیم در این زمینه چه میگویند:

«واقع شد که وقت غروب داود از بسترش برخاست و بر پشت بام خانه ملک گردش کرد، و از پشت بام زنى را دید که خویشتن را شستشو میکرد، و آن زن بسیار خوب صورت و خوش منظر بود، و داود فرستاد و درباره آن زن استفسار نمود، و کسى گفت که آیا «بث شبع»(1) دختر «الیعام» زن(2) «اوریاه حتى»(3) نیست؟

و داود ایلچیان را فرستاد و او را گرفت، و او نزد وى آمده، داود با او خوابید و او بعد از تمیز شدن از نجاستش به خانه خود رفت، و زن حامله شده، فرستاد و داود را مخبر ساخته که حامله هستم، و داود به «یوآب»(4) فرستاد که «اوریاه حتى» را نزد من بفرست، و یوآب، اوریاه را نزد او فرستاد، و اوریاه نزد وى آمد، و داود از سلامتى یوآب و از سلامتى قوم و از خوش گذشتن جنگ پرسید.

و داود به اوریاه گفت به خانه ات فرود آى و پاهایت را شستشو نماى، و اوریاه از خانه ملک بیرون رفت و از عقبش مجموعه طعام از ملک بیرون رفت. اما اوریاه در در دهنه خانه ملک با سایر بندگان آقایش خوابید و به خانه اش فرود نیامد. و هنگامیکه داود را خبر داده گفتند که اوریاه به خانه اش فرود نیامده بود، داود به اوریاه گفت که آیا از سفر نیامده اى چرا به خانه ات فرود نیامدى؟ و اوریاه به داود عرض کرد که صندوق و اسرائیل و یهوداه در سایه بانها ساکنند و آقایم یوآب و بندگان آقایم برروى و صحرا خیمه نشینند، و من آیا میشود که به جهت خوردن و نوشیدن و خوابیدن با زن خود به خانه خود بروم، به حیات تو و حیات جانت (سوگند) این کار را نخواهم کرد...

و واقع شد که داود صبحدم مکتوبى به «یوآب» نوشته به دست اوریاه فرستاد، و در مکتوب به دین مضمون نوشت که اوریاه را در مقابل روى جنگ شدیدى بگذارید، و از عقبش پس بروید، تاکه زده شد بمیرد (کشته شود). و چنین شد بعد از آنى که یوآب شهر را ملاحظه کرده بود اوریاه را در مکانى که میدانست مردمان دلیر در آن بوده باشند در آنجا گذاشت و مردمان شهر بیرون آمده با یوآب جنگیدند، و بعضى از قوم بندگان داود افتادند و «اوریاه حتى» نیز مرد... زن اوریاه شنید که شوهرش اوریاه مرده است، و بخصوص شوهرش عزادارى نمود و بعد از انقضاى تعزیه داود فرستاد او را به خانه اش آورد که او زنش شد!... اما کارى که داود کرده بود در نظر خدا ناپسند آمد!(5).

***

خلاصه داستان تا اینجا چنین میشود که داود به هنگامى که در اورشلیم بود روزى به پشت بام قصر میرود و چشمش به خانه مجاور مى افتد، زنى را برهنه در حال شستشو مى بیند (و لابد خوب در چهره اش دقیق مى شود) و عشق او در دلش جاى مى گیرد، و به هر وسیله اى بود او را به خانه خود مى آورد و با او همبستر مى گردد، و او از داود حامله مى شود!!.

شوهر این زن یکى از افسران برجسته لشکر داود بود، مرد پاک طینت و باصفا بود، بطوریکه پس از بازگشت از میدان جنگ حاضر نشد به خانه خود برود و با همسرش همبستر گردد و از غذاهاى خوب استفاده کند، چرا که هم رزمان او هنوز در میدان جنگ در خیمه ها زندگى مى کردند.

با این همه داود دستور بسیار ناجوانمردانه اى صادر کرد، نامه اى به فرمانده سپاه خود (یوآب) نوشت و بدست خود اوریاه داد که به فرمانده لشکر برساند، در این نامه نوشته بود، باید اوریاه را در یکى از نقاط خطرناک جبهه جنگ بگمارى، سپس اطراف او را خالى کنید، تا او با شمشیر دشمنان از پاى درآید، این دستور ننگین و جنایت بار اجرا شد و اوریاه پاکدل و باصفا و شجاع کشته شد، و داود همسر او را تصاحب کرد!!... تنها در آخرین جمله این فصل میخوانیم «و این کار در نظر خدا ناپسند آمد»!

***

اکنون به بقیّه داستان برگردیم:

در فصل بعد از تورات چنین میخوانیم:

و خداوند «ناثان(6)» را به داود فرستاد که به او آمده وى را گفت که در شهرى دو آدم بودند; یکى غنى و آن دیگرى فقیر، غنى را گوسفند و گاو بسیار بسیار بود. و فقیر را جز یک بره ماده کوچک نبود که او را خریده و پرورش داده، به همراه او و پسرانش نشوونما نمود، از خوردنى او میخورد و از کاسه او مى نوشید و در آغوشش میخوابید و از برایش مثل دختر بود.

و مسافرى نزد آن غنى آمد و از این دریغ کرد که از گوسفندان و گاوان خودش بگیرد تا آنکه بخصوص مسافرى که نزد وى آمده بود مهیّا سازد، و بره آن مرد فقیر را گرفت و آن را بخصوص مرد مسافرى که نزد او آمده بود مهیّا ساخت.

و غضب داود به آن مرد بسیار افروخته شد و به «ناثان» گفت که به خداوند حىّ قسم، مردى که این کار کرده است مستحق قتل است! پس بره را چهار مقابله! باید بدهد به سبب کردن این، و دریغ ننمودنش.

آنگاه ناثان به داود گفت که آن مرد توئى، خداوند خداى اسرائیل چنین میفرماید که من تو را به پادشاهى اسرائیل مسح کردم، و تو را از دست «شاؤول»(7) نجات دادم... چرا فرمان خداوند را خوار نموده، عمل بدى در نظر او بجا آوردى که «اوریاه حتى» را به شمشیر زدى و زنش را به خودت عورت نمودى، بلکه او را به شمشیر «بنى عمون»(8) کشتى. و حال شمشیر از خانه ات ابداً دور نخواهد شد، به علت اینکه مرا تحقیر نموده، زن اوریاه حتى را گرفتى تا آنکه زن خودت باشد، و خداوند چنین میفرماید که اینک بلا را به تو از خانه خودت برپا خواهم نمود، و زنان تو را در پیش رویت گرفته به رفیقت خواهم داد! و او در عین این آفتاب با زنانت خواهد خوابید! زیرا که (این عمل را) توسراً کردى، اما من جزا را در برابر تمامى اسرائیل و در عین آفتاب بجا خواهم آورد!

و داود به ناثان گفت به ضد خداوند گناه کردم و ناثان نیز به داود گفت که خداوند گناه تو را عفو نموده است که نخواهى مرد...

و داود «بث شبع» زن خود را تسلّى داد و نزدیکى با او نموده، با او خوابید که او پسرى را زائیده و اسمش را سلیمان گذاشت و خداوند او را دوست داشت!(9)

در این قسمت از داستان نکاتى به چشم میخورد که باید روى آن دقت نمود:

1 ـ کسى به عنوان دادخواهى به نزد داود نیامد بلکه یکى از پیامبران بنى اسرائیل در آن عصر که ضمناً مشاور داود هم بود به عنوان پند و اندرز، یک داستان را بر سبیل مثال براى او ذکر کرد، در این داستان سخنى از دو برادر به میان نیامده، بلکه بحت از یک مرد غنى و فقیر است که یکى گاوان و گوسفندان بسیار دارد و دیگرى فقط یک بره، در اینجا باز سخنى از تقاضاى نفر اول از دوم به میان نیامده، بلکه هنگامیکه میهمانى براى مرد غنى آمد گوسفند دست پرورده مرد دوم را براى میهمان خود کشت و غذا تهیه کرد.

2 ـ داود آنچنان ستمگرى را مستحق قتل دانست (براى یک گوسفند قتل چرا؟!)

3 ـ داود حکم کرد که باید به عوض یک گوسفند چهار گوسفند بدهد (چهار مقابل چرا؟)

4ـ داود به عمل زشت و گناه خود در مورد خیانت به همسر اوریاه اعتراف کرد.

5 ـ خداوند داود را عفو کرد (به همین سادگى؟!)

6 ـ خداوند تنها یک مجازات دنیوى براى داود قائل شد و مقدّر ساخت زنانش به دست رفیقان او بیفتند و آنها در عین آفتاب (در روز روشن) و در برابر چشم بنى اسرائیل آن عمل را با آنها انجام دهند!

7 ـ و همین زن بالاخره مادر سلیمان شد و سلیمان از او متولد گردید و خداوند هم او را دوست داشت چه مادر پاک و حلالى؟!

***

اگر ما داود را پیامبر خدا بدانیم، چنانکه همه مسلمانان میدانند، و از پاره اى از عبارات تورات نیز برمى آید(10) منافات این اعمال با مقام نبوت نیاز به کوچکترین بحث و گفتگو ندارد، نه تنها با مقام نبوت سازگار نیست بلکه این عمل یک عمل بسیار جنایتکارانه است که از یک فرد عادى هم عجیب به نظر میرسد و در خور هر گونه مجازات است، وانگهى چطور مى توان باور کرد که خداوند از یک آدم قاتل که افسر خود را عمداً به کشتن داده، و زناى محصنه کرده، و سپس زن او را تصاحب نموده، به همین سادگى درگذرد و او را عفو فرماید؟!

و اگر او را تنها پادشاهى از پادشاهان بنى اسرائیل بدانیم ـ چنانکه در تورات حالات او در کتاب ملوک و پادشاهان آمده ـ باز هم ابداً قابل قبول نیست.

زیرا اولا او یک پادشاه عادى نبود، تورات در فصول مختلف عظمت و مقام بس ارجمندى براى داود قائل شده است، و هم او بنیانگذار معبد بزرگ بنى اسرائیل بود که بواسطه جنگهاى زیاد در زمان او پایان نیافت و فرزندش سلیمان مأمور تکمیل آن گردید، آیا این عمل از زمامدارى که مقام معنوى او مورد توجه بود و خداوند، به او عنایت داشت ممکن است صادر گردد؟!

ثانیاً ـ یکى از کتابهاى معروف تورات کتاب مزامیر داود و سرودهاى مذهبى و مناجاتهاى اوست.

آیا مناجاتها و سخنان یک «قاتل مرتکب زناى محصنه» مى تواند در لابلاى کتب آسمانى قرار گیرد؟

اما هنگامى که به قرآن مراجعه مى کنیم مى بینیم نه سخنى از عشق و جنایت و گناه داود به میان آمده و نه سایر فقرات این داستان دروغین، بلکه سرگذشت یک دادخواهى عبرت انگیز ـ آنهم به صورت جدّى و نه مثال ـ آمده است که شرح آن گذشت.

خالى بودن قرآن از تمام این پیرایه ها، بسیار قابل ملاحظه است.

نکته اى که در اینجا ذکر آن نیز لازم به نظر میرسد این است که متأسفانه بعضى از مورّخان یا مفسّران اسلامى تحت تأثیر افسانه هاى دروغین تورات واقع شده و آن را در کتابهاى خود نقل کرده اند، بدیهى است سخنان اینگونه افراد هیچگونه ارزش علمى و تاریخى و تفسیرى ندارد، زیرا در منابع معتبر اسلامى کوچکترین دلیلى بر گفتار آنها نیست.

جالب توجه اینکه از على (ع) نقل شده که فرمود: هر کس بگوید: داود زن اوریاه را تزویج کرد دو حد بر او جارى میکنم «حَداً لِلنَبوةِ وَ حَداً لِلاِسلامِ»!: یک حد بخاطر مقام نبوت او و یک حد به خاطر مقام ایمان او ـ یعنى این تهمت ناروا به او از نظر اینکه فرد با ایمانى بوده به تنهائى در خور کیفر و مجازات است و توهین به مقام نبوت او نیز کیفر دیگرى دارد(11).

***


1. «بث شبع» نام آن زنى است که داود ـ طبق گفته تورات ـ او را برهنه از پشت بام دید و آتش عشق او در دلش شعلهور شد. این زن دختر «الیعام» یکى از صاحب منصبان عبرانى بود.
2. «بت شبع» نام آن زنى است که داود ـ طبق گفته تورات ـ او را برهنه از پشت بام دید و آتش عشق او در دلش شعله ور شد. این زن دختر «الیعام» یکى از صاحب منصبان عبرانى بود.
3.«اوریاه» به تشدید یاء نام یکى از افسران ارشد لشکر داود بود، و «حتى» با تشدید تاء. و کسر (ح) منسوب به «حت» بن کنعان است، که طایفه او را «بنى حث» مى گفتند:
4. «یوآب» فرمانده لشکر داود.
5. نقل از کتاب دوم شموئیل فصل 11 جمله هاى 2 تا 27
6. ناثان ـ یا ـ ناتان یکى از پیامبران بنى اسرائیل و مشاور داود بود.
7. «شاؤول» یکى از سلاطین بنى اسرائیل.
8. «بنى عمون» مردمى جنگجو بودند که در طرف شرقى بحر المیت زندگى داشته، و داود با آنها جنگ نمود.
9. کتاب دوم شموئیل فصل دوازدهم، جمله هاى 1 تا 24
10. در فصل 21 کتاب دوم شموئیل جمله اول چنین میخوانیم «در ایام داود سه سال على الاتصال قحطى شد و داود در حضور خداوند سؤال کرد، و خداوند فرمود که به سبب «شاؤول» و خاندان خونخوارش شد...» روشن است که گفتگو با خداوند از خصایص پیامبران است.
11. مجمع البیان جلد هشتم ـ صفحه 472.

 

 

 

1 ـ داستان گوساله سامرى3 ـ آیا سلیمان بتخانه مى سازد؟!
12
13
14
15
16
17
18
19
20
Lotus
Mitra
Nazanin
Titr
Tahoma