از مجموع آنچه كه در اين نوشتار آمد، چنين نتيجه مى گيريم كه اسلام براى توسعه
اقتصادى
و رفاه عمومى رهنمودهاى لازم را ارائه داده و راهكارهاى لازم را براى رسيدن به شاخص
هاى مطلوب توسعه مشخص ساخته است; ولى بار ديگر تأكيد مى كنيم توجه صرف به توسعه
اقتصادى و ناديده انگاشتن معنويت، ايمان و عدالت در اين پروسه هرگز مطلوب اسلام
نيست، زيرا با اهداف عاليه مكتب اسلام كه همان رشد و تعالى معنوى بشر است، ناسازگار
است و در نهايت، بدون اين هدف عالى، توسعه حقيقى محقّق نخواهد شد، همان گونه كه در
جهان مادّى و خالى از معنويت امروز شاهديم.
نكته ديگرى كه نبايد از آن غافل شد اين است كه براى رسيدن به توسعه اقتصادى تشكيل
حكومت اسلامى و قرار گرفتن همه تكاپوهاى اقتصادى در مسيرى نظام مند، هدف دار و
تعريف شده، امرى ضرورى است. در واقع بدون تشكيل حكومت و يا تحت سلطه حكومت غير
اسلامى، رسيدن به توسعه اقتصادى مورد نظر اسلام امرى ناممكن و يا حداقل بسيار دشوار
است.
ممكن است در صورت فقدان حكومت اسلامى، هر مسلمانى در زندگى شخصى خود به توسعه
بينديشد و براى آن تلاش كند; ولى هرگز اين تكاپوها نمى تواند براى يك كشور رشد و
توسعه مطلوب اسلام را به ارمغان آورد، بلكه تلاشى مقطعى و جزيى است كه حداكثر مى
توان به پاره اى از شاخص هاى توسعه، آن هم به طور محدود رسيد; ولى توسعه پايدار و
مورد نظر اسلام فقط با تشكيل حكومت اسلامى، بهوسيله مردان صالح، كاردان و دلسوز به
ثمر خواهد نشست.