از جمله مبانى و اصولى كه فعّال اقتصادى بايد به آن معتقد باشد و آن را به عنوان
يكى از سنت هاى حاكم الهى بپذيرد اين است كه از بذل و بخشش اموال در راه خدا هراسى
نورزد و باور دارد كه انفاق فى سبيل الله، نه تنها سبب ركود اقتصادى نمى شود، بلكه
رشد و ترقى را در پى دارد. فعال اقتصادى به همين دليل از بخل و امساك در راه عمران
و آبادانى شهرها و رفع نيازهاى نيازمندان جامعه و احياى ارزش هاى دينى و اخلاقى مى
پرهيزد و انفاق و گذشت در راه خدا را منافى برنامه ريزى ها و محاسبات دقيق اقتصادى
خودش نمى بيند.
قرآن كريم افزون بر آثار معنوى و روحى كه براى انفاق و گذشت هاى مالى ذكر مى كند
مثل اينكه آن را سبب پاكى و پيراسته شدن: (الَّذِى يُؤْتِى مَالَهُ يَتَزَكَّى)(1)
و تطهير و تزكيه: (خُذْ مِنْ أَمْوَالِهِمْ صَدَقَةً تُطَهِّرُهُمْ وَتُزَكِّيهِمْ
بِهَا)(2) مى داند، به آثار و نتايج مادّى آن نيز اشاره مى كند مثل اينكه مى
فرمايد: (يَمْحَقُ اللهُ الرِّبَا وَيُرْبِى الصَّدَقَاتِ)(3) يعنى ربا به «محق» و
نقصان و نابودى تدريجى مبتلا مى كند و خداوند سرمايه هاى ربوى را به نابودى سوق مى
دهد، زيرا «رباخوار به وسيله ثروتى كه در دست دارد حاصل دسترنج طبقه زحمتكش را جمع
مى كند و گاه با اين وسيله به هستى و زندگى آنان خاتمه مى دهد و يا دست كم بذر
دشمنى و كينه در دل آنان مى پاشد و جان و مالش را در معرض خطر قرار مى دهد»(4) ـ به
عكس ربا ـ خداوند صدقات را افزايش مى دهد،
زيرا «كسانى كه با عواطف انسانى و دلسوزى در اجتماع گام مى نهند و از سرمايه و
اموالى كه تحت اختيار دارند انفاق كرده و در رفع نيازمندى هاى مردم مى كوشند با
محبت و عواطف عمومى مواجه مى گردند و سرمايه آنها نه تنها در معرض خطر نيست، بلكه
با همكارى عمومى، رشد طبيعى خود را طى مى كند»(5) و چنين چيزى اختصاص به فرد ندارد،
بلكه «در اجتماعى كه به نيازمندى هاى عمومى رسيدگى شود قدرت فكرى و جسمى طبقه
زحمتكش و كارگر كه اكثريت اجتماع را تشكيل مى دهد به كار مى افتد و به دنبال آن يك
نظام صحيح اقتصادى كه بر پايه همكارى عمومى و بهره گيرى عموم استوار است بهوجود مى
آيد».(6)
در جاى ديگر كار كسانى كه اموال خود را اولا نه براى ريا بلكه براى خشنودى خدا و
طلب رضاى او انفاق مى كنند: (وَمَثَلُ الَّذِينَ يُنفِقُونَ أَمْوَالَهُمْ
ابْتِغَاءَ مَرْضَاتِ اللهِ) و ثانياً نفس خويش را بر اين نيّت خالص استوار و
پايدار نگه مى دارند (نه اينكه پس از انفاق خالصانه آن را با منت گذارى باطل كنند و
از بين ببرند): (وَتَثْبِيتاً مِّنْ أَنْفُسِهِمْ)(7) به باغى تشبيه مى كند كه در
نقطه بلندى باشد و باران هاى تند و شديد ـ و يالااقل بارانى نرم ـ بدان برسد و ميوه
هايش را دو يا چند برابر كند: (... كَمَثَلِ جَنَّة بِرَبْوَة أَصَابَهَا وَابِلٌ
فَآتَتْ أُكُلَهَا ضِعْفَيْنِ فَإِنْ لَّمْ يُصِبْهَا وَابِلٌ فَطَلٌّ).(8)
(1) . ليل، آيه 18 . (2) . توبه، آيه 103 . (3) . بقره، آيه 276 . (4) . تفسير نمونه، ج 2، ص 370. (5) . همان، ص 371 . (6) . همان. (7) . متأسفانه مترجمان قرآن بالاتفاق (مطابق فحص ناقصى كه صورت گرفت) «تثبياً من انفسهم» را دقيق ترجمه نكرده اند; ترجمه دقيق اين جمله به همراه مجموع آيه چنين است: و مَثَل كسانى كه اموال خود را (بدون ريا و) تنها براى دستيابى به خشنودى خدا انفاق مى كنند و در اين خلوص نيّت، خود را پايدار مى دارند (و آن را به گذاشتن منّت پس از خلوص آلوده نمى سازند) همچون مَثل بوستانى... . (8) . بقره، آيه 265 .