گفتار سوم: وسيله يا هدف؟

SiteTitle

صفحه کاربران ویژه - خروج
ورود کاربران ورود کاربران

LoginToSite

SecurityWord:

Username:

Password:

LoginComment LoginComment2 LoginComment3 .
SortBy
 
دائرة المعارف فقه مقارن ج 2
4. مال و دارايى، عاملى براى سكون نفسدلايل نكوهش دنيا و مظاهر مادّى:
از مباحث قابل طرح در اقتصاد اسلامى اين است كه با آن همه اهميتى كه اسلام براى توانمندى مالى قائل شده، در بسيارى از نصوص دينى، امكانات مالى مورد نكوهش و مذمّت قرار گرفته است، تا آنجا كه برخى دچار ترديد و سردرگمى شده اند كه آيا اسلام، توانگرى مالى را امرى مطرود و ضدّ ارزش مى داند و يا آن را مطلوب و ممدوح مى شمارد؟
اين ترديد وسؤال از آنجا ناشى مى شود كه در متون اسلامى، از يك سو، نصوص فراوانى از مال و دارايى تعريف كرده اند و تحصيل آن را در عداد جهاد فى سبيل الله خوانده اند و حتّى كشته شدن در راه حفظ آن را شهادت مى دانند.(1) از سوى ديگر در مورد بى ارزش بودن دنيا و تعبير از آن به لهو و لعب، و لزوم اجتناب از آن، تأكيد فراوان نموده اند. اين ناهماهنگى، در روش و سيره جمعى از مسلمانان صدر اسلام نيز كم و بيش ديده مى شود.
دكتر طه حسين در كتاب معروفش الفتنة الكبرى از خليفه دوم نقل مى كند كه در اواخر عمرش مى گفت: «لو استقبلتُ من أمري ما استدبرتُ لأخذتُ فضولَ أموال الأغنياء ووزّعتها على الفقراء; اگر از آغاز، آخر كار را چنان كه امروز مى بينيم ديده بودم، اضافات اموال سرمايه داران را مى گرفتم و به فقرا مى دادم».(2)
ايشان مى نويسد: خليفه دوم به شدّت از سكونت صحابه در خارج مدينه جلوگيرى مى كرد، زيرا مى گفت، آنان چون صحابه پيامبرند مورد احترام و توجه ديگرانند و اين باعث مى شود مردم در اختيارشان پول بگذارند و به تدريج قدرتى به هم بزنند و براى حكومت مركزى مايه دردسر شوند.
ولى به مجرد روى كارآمدن خليفه سوم اين منع برداشته شد و صحابه پراكنده شدند و برخى از آنها به سرعت، ثروت هاى كلانى فراهم كردند تا آنكه جامعه دچار اختلافات طبقاتى و نابرابرى ثروت شد و شورش و انقلاب، همه جا را فرا گرفت».(3)
اين در حالى بود كه برخى ديگر از صحابه در زهد و قناعت، به سختى، روزگار مى گذراندند، و رغبتى به دنيا و ماديات نشان نمى دادند.
به هر ترتيب، هم در متون دينى، در بدو نظر نوعى تضاد و ناهماهنگى در مورد مال و دارايى ديده مى شود و هم در روش و سيره مسلمانان صدر اسلام اين دو نوع عملكرد احساس مى شود.
اينك با توجه به آنچه گذشت، سؤال اساسى اين است كه نظر نهايى اسلام در اين مسأله چيست؟ آيا واقعاً اسلام مال را تحقير كرده و آن را پليد خوانده است؟ و اگرچنين نيست پس اين روايات در مذمّت آن به چه معنى است؟
برخى از دانشمندان بر اين باورند كه در ترجمه علوم يونانى به زبان عربى، تصوّفِ يونانى در افكار بعضى از مسلمانان رخنه كرده و در انديشه گروهى، مال و ثروت و كليه پيوندهاى مادى، مانعى بر سر راه سعادت بشر تلقى شد تا آنجا كه گروهى به نقل ابوحامد غزالى، براى وارستگى، اموال خود را به دريا ريختند.(4)
از بعضى از احاديث استفاده مى شود كه چنين انديشه اى گاه و بيگاه در ميان ياران پيامبر نيز جوانه مى زد. در ميان صحابه افراد معدودى بودند كه زن و فرزند و زندگى دنيايى را رها كرده، سر به كوه و بيابان نهادند; ولى پيامبر(صلى الله عليه وآله)آنان را از اين عمل بازداشت تا آنجا كه شأن نزول بعضى از آيات قرآن همين مسأله بود.(5) شكايت علاء بن زياد از برادرش عاصم نزد اميرمؤمنان على(عليه السلام) نيز حكايت از وجود اين نوع تفكر در افرادى مانند عاصم در آن دوران دارد.(6) چنين است حكايت مردى كه نزد آن حضرت زبان به مذمت دنيا گشود و حضرت با گفتن: يا ايّها الذام للدنيا... بر وى اعتراض كرد و با شيواترين مضامين به مدح و ثناى دنيا پرداخت و فرمود: دنيا تجارت خانه اولياى خداست.(7)
اين روايات بيانگر آن است كه گروهى نتوانستند به درستى از عهده حل اين تضاد و ناهماهنگى ظاهرى برآيند. براى حل مسأله توجه به اين نكته ضرورى است كه اين اختلاف تعبيرها هيچ گاه مستقيم به اصل مال و ثروت بر نمى گردد، بلكه در واقع به نوع نگرش و تعامل انسان نسبت به آن بازگشت مى كند.
توضيح اينكه اسلام دينى است كه با نگاهى جامع به همه ابعاد مادى و معنوى، فردى و اجتماعى انسان، برنامه اقتصادى اش را براى دست يابى به سعادت دنيا و آخرت، ارائه كرده است. در اين آئين كه هماهنگ با زبان فطرت است، تعارضى ميان دنيا و آخرت نيست و دنيا در برابر آخرت قرار ندارد، بلكه آخرت از مسير دنيا مى گذرد، لذا در اين نگرش نه اصل مال تحقير شده و نه توليد يا مصرف آن، بلكه همه اينها مورد تأكيد و توصيه قرار گرفته است. آنچه مورد مذمت يا مدح قرار گرفته، در واقع به نگرش انسان به امكانات مادّى و نحوه تعامل آدمى با آن بر مى گردد.
در اين بينش اگر انسان امكانات مادّى را وسيله اى براى فعاليت، كار، توليد، توسعه و اشتغال در نظر بگيرد و با آن به عمران و آبادانى بپردازد و در راه خدا انفاق كند، پول و ثروت تابع آن هدف متعالى انسانى قرار گرفته و ارزشمند خواهد بود; ولى اگر اين اهداف را فراموش كند و به ثروت چنان اصالت بدهد كه در مسابقه جنون آميز تكاثر گرفتار شود و با هدف قراردادن و جمع و ذخيره كردن آن به خود برتربينى و تحقير ديگران بينديشد و ثروت را به خاطر ثروت بخواهد و در حلال و حرامش نينديشد و يا وظائف دينى خود را تحت الشعاع آن قرار دهد، قطعاً اسلام آن را نمى پسندد و با چنين ثروتى به شدّت مخالف است و آن را براى شخصيت والاى انسان، بسيار خطرناك مى داند.
كوتاه سخن اينكه مال فى حدّ ذاته، مورد نكوهش نيست; ولى اگر مايه تباهى و فساد شخصيت انسان شود، چنين مال و ثروتى در نگاه دين، امر مذموم و ضدّ ارزش است و خيرى در آن نيست.
آيه شريفه: «(إِنَّ الاِْنسَانَ لَيَطْغَى * أَنْ رَّآهُ اسْتَغْنَى); به يقين انسان طغيان مى كند از اينكه خود را بى نياز ببيند»،(8) بيانگر همين نكته است كه چگونه نگرش انسان به سرمايه مى تواند شخصيت وى را تغيير دهد و به فساد بكشاند.
از تعبير به «رآه استغنى; خود را توانگر ديدن» به جاىِ «غنى و توانگر بودن» فهميده مى شود آنچه براى انسان خطرناك است نوع تلقى و نگرش وى نسبت به مال و دارايى است نه اصل وجود مال و نه تحصيل و مصرف آن.
در حديثى از رسول گرامى اسلام(صلى الله عليه وآله)مى خوانيم: «نعم المال الصالح للرجل الصالح; ثروت پاك و شايسته، بهترين ياور براى انسان صالح است».(9)
به گفته شاعر:
مال را گر بهر دين باشى حمول *** نعم مالٌ صالحٌ خواندش رسول
آب در كشتى هلاك كشتى است *** ور بود در زير كشتى پشتى است
تشبيه ثروت و انسان به دريا و كشتى از آن جهت است كه آب دريا اگر در داخل كشتى نفوذ كند، آن را غرق مى كند; ولى اگر در زير آن قرار داشته باشد، نه تنها ضررى به آن نمى رساند كه تنها وسيله نجات براى رسيدن به ساحل است. مال نيز اگر وسيله اى در اختيار انسان باشد باعث نجات است; ولى اگر انسان را در خود محو و مستغرق نمايد، باعث هلاكت و سقوطش خواهد بود.
اين راه حلّ را مى توان از آيات و روايات متعددى به دست آورد، ازجمله:
الف. در داستان قارون در سوره قصص مى خوانيم كه آگاهان بنى اسرائيل چهار پيشنهاد به او كردند و گفتند: (وَابْتَغِ فِيمَا آتَاكَ اللهُ الدَّارَ الاْخِرَةَ وَلاَ تَنسَ نَصِيبَكَ مِنَ الدُّنْيَا وَأَحْسِنْ كَمَا أَحْسَنَ اللهُ إِلَيْكَ وَلاَ تَبْغِ الْفَسَادَ فِى الاَْرْضِ إِنَّ اللهَ لاَ يُحِبُّ الْمُفْسِدِينَ); و در آنچه خدا به تو داده سراى آخرت را طلب كن و بهره ات را از دنيا فراموش مكن و همان گونه كه خدا به تو نيكى كرده، نيكى كن و هرگز در زمين در جستجوى فساد مباش».(10)
از اين آيه به خوبى استفاده مى شود كه حتى ثروت افسانه اى قارون هم ـ كه كليدهاى گنج او را جمعى نيرومند به زحمت بر دوش حمل مى كردند ـ اگر در خدمت مردم و نيازمندان و پيشرفت جامعه قرار گيرد و سبب طغيان و فساد نشود، داراى ارزش است.
ب. يكى از ياران امام صادق(عليه السلام)خدمت حضرت عرض كرد: ما دنبال دنيا هستيم و به آن علاقه نشان مى دهيم، مى ترسيم كه دنياپرست شده باشيم. امام فرمود: با آن ثروت دنيا مى خواهى چه كنى؟ پاسخ داد: هزينه خود و خانواده ام را تهيه كنم، به خويشاوندان كمك نمايم، در راه خدا انفاق كنم و حج و عمره بجا آورم، امام فرمود: «ليس هذا طلب الدنيا، هذا طلب الآخرة; اين دنياطلبى نيست، بلكه درست در طلب آخرت است».(11)
ج. در حديثى ديگر از آن حضرت مى خوانيم: «لا خير في مَن لايُحبُّ جمعَ المالِ من حلال يكُفُّ بِهِ وَجْهَه ويقضي به دَيْنَه ويَصِلُ بِهِ رَحِمَهُ; كسى كه تحصيل مال و ثروت را از طريق مشروع دوست ندارد كه با آن آبروى خويش را حفظ كند، قرض را ادا نمايد و صله رحم بجا آورد، در او هيچ خير و فايده اى نيست».(12)
به بيان ديگر: امكانات مالى از نظر اسلام زمانى پسنديده و مورد ترغيب است كه افزون بر رفع نيازمندى هاى شخصى، در راه تقويت جامعه اسلامى و خدمت به عموم، تحصيل و مصرف شود; بنابراين كسى كه در تمام عمر خويش تلاش مى كند تا بنيه اقتصادى و ثروت عمومى جامعه اسلامى را رشد داده و آن را براى عزت و قدرت و شوكت اسلام افزايش بخشد، يكى از بزرگ ترين عبادت ها را انجام داده است و به يقين اين عمل به معناى مال اندوزى نيست، بلكه به تعبير روايات «اصلاح المال» يا «اصلاح المعيشة» محسوب مى شود.
اين بحث را با روايت پرمعنايى از پيامبر اكرم(صلى الله عليه وآله)پايان مى دهيم. جمعى از ياران رسول خدا در حضور آن حضرت به جوان كارگرى كه صبحگاهان جهت كسب و كار به راه افتاده بود، خرده گرفتند كه چقدر خوب بود اين جوان، نيروى خود را در راه خدا به كار مى گرفت، پيامبر(صلى الله عليه وآله) با شنيدن اين سخن فرمود:
«إن كان يسعى على ولده صغاراً، فهو في سبيل الله، و إن كان خرج على أبوين شيخين كبيرين، ففيسبيل الله، وإن كان خرج يسعى على نفسه ليعفّها، ففي سبيل الله، وإن كان خرج يسعى على أهله، ففي سبيل الله، وإن خرج يسعى تفاخراً وتكاثراً ففي سبيل الطاغوت; اگر اين جوان براى تأمين فرزندان كوچكش تلاش مى كند و يا براى پدر و مادر پير و ناتوانش كار مى كند و يا براى بى نيازى خود از مردم كوشش مى نمايد و يا آنكه براى مخارج اهلش تلاش مى كند، همه در راه خداست; ولى اگر به انگيزه فخرفروشى و تكاثر مى كوشد تلاش وى در راه طاغوت است».(13)

(1) . در حديثى از پيامبر اكرم(صلى الله عليه وآله) مى خوانيم: «من قُتل دونَ ماله فهو شهيد» (خصال صدوق، ص 607).
(2) . الفتنة الكبرى، دكتر طه حسين، ج 1، ص 17. 
(3) . دكتر طه حسين، الفتنة الكبرى، ج 1، ص 17، با تلخيص. 
(4) . ر.ك: جلوه حق، ص 158.
(5) . هنگامى كه به اطلاع پيامبر اكرم(صلى الله عليه وآله) رسيد گروهى از مسلمانان از اجتماع بريده و تارك دنيا شده اند و از همه چيز اعراض نموده و به عزلت و عبادت روى آورده اند، سخت آنها را مورد عتاب قرار داد و فرمود: «لا رهبانيّة في الإسلام; در اسلام رهبانيت نيست» (دعائم الاسلام، ج 2، ص 193) و در حديث ديگر به «عثمان بن مظعون» فرمود: «إنّ الله تبارك و تعالى لم يكتب علينا الرهبانيّة إنّما رهبانيّة أمّتي الجهاد في سبيل الله; خداوند متعال رهبانيت را براى امت من مقرر نداشته، رهبانيت امت من جهاد در راه خداست». (بحارالانوار، ج 67، ص 114). همچنين در قسمتى از آيه 27 سوره حديد، جمله «(وَرَهْبَانِيَّةً ابْتَدَعُوهَا مَا كَتَبْنَاهَا عَلَيْهِمْ إِلاَّ ابْتِغَاءَ رِضْوَانِ اللهِ); رهبانيتى را ابداع كرده بودند و ما بر آنها مقرر نداشته بوديم، گرچه هدف آن جلب خشنودى خدا بود»; حاوى نكوهش بر ترك دنياست .
(6) . نهج البلاغه، خطبه 209 .
(7) . نهج البلاغه، كلمات قصار، 131 .
(8) . علق، آيه 6 و 7 .
(9) . مسند احمد، ج 4، ص 197. حديث فوق در برخى از عبارات بدين صورت نقل شده است: «نعم المال الصالح للمرء الصالح».
(10) . قصص، آيه 77.
(11) . كافى، ج 5، ص 72، ح 10; وسائل الشيعه، ج 12، ص 19، باب 7 .
(12) . همان، ح 5 .
(13) . المعجم الصغير، ج 2، ص 60 .
4. مال و دارايى، عاملى براى سكون نفسدلايل نكوهش دنيا و مظاهر مادّى:
12
13
14
15
16
17
18
19
20
Lotus
Mitra
Nazanin
Titr
Tahoma