متن و ترجمه بخش سوم خطبه

SiteTitle

صفحه کاربران ویژه - خروج
ورود کاربران ورود کاربران

LoginToSite

SecurityWord:

Username:

Password:

LoginComment LoginComment2 LoginComment3 .
SortBy
 
خطبه حضرت زهرا(علیها السلام)
متن و ترجمه بخش دوم خطبه

ثُمَّ قالَتْ : اَیُّهَا النّاسُ! 

سپس فرمود: اى مردم!

اعْلَمُوا اَنِّی فاطِمَةُ، وَاَبِی مُحَمَّدٌ(صلى الله علیه وآله)اَقُولُ

بدانید من فاطمه ام! و پدرم محمّد است که صلوات و درود خدا بر او و خاندانش باد. آنچه مى گویم

عَوْداً وَبَدْءاً وَلا اَقُولُ ما اَقُولْ غَلَطاً، وَلا

آغاز و انجامش یکى است ـ و هرگز ضد و نقیض در آن راه ندارد ـ و آنچه را مى گویم غلط

اَفْعَلُ ما اَفْعَلُ شَطَطاً.[39] (لَقَدْ جَاءَکُمْ

نمى گویم، و در اعمالم راه خطا نمى پویم. به یقین

رَسُولٌ مِّنْ أَنفُسِکُمْ عَزِیزٌ عَلَیْهِ مَا عَنِتُّمْ[40]

رسولى از خود شما به سویتان آمد که رنج هاى شما بر او سخت است

حَرِیصٌ عَلَیْکُمْ بِالْمُؤْمِنِینَ رَءُوفٌ رَّحِیمٌ).[41]

و اصرار بر هدایت شما دارد و نسبت به مؤمنان رئوف و مهربان است.

فَاِنْ تَعْزُوهُ[42] وَتَعْرِفُوهُ تَجِدُوهُ اَبِی دُونَ

هر گاه نسبت او را بجویید مى بینید او پدر من بوده است، نه پدر

نِساءِکُمْ، وَاَخَا ابْنِ عَمِّی دُونَ رِجالِکُمْ،

زنان شما! و برادر پسر عموى من بوده است، نه برادر مردان شما!

وَلَنِعْمَ الْمَعْزِیُّ اِلَیْهِ(صلى الله علیه وآله). فَبَلَّغَ بِالرِّسالَةِ

و چه پر افتخار است این نسب، درود خدا بر او و خاندانش باد! آرى او آمد و رسالت خویش را به

صادِعاً[43] بِالنَّذارَةِ، مائِلا عَنْ مَدْرَجَةِ[44]

خوبى انجام داد، و مردم را به روشنى انذار کرد، از طریقه مشرکان

الْمُشْرِکِینَ ضارِباً ثَبَجَهُمْ[45]، آخِذاً

روى بر تافت، و بر گردنهایشان کوبید، و گلویشان را فشرد ـ تا از شرک دست بردارند و در راه توحید

بِاَکْظامِهِمْ[46]، داعِیاً اِلى سَبِیلِ رَبِّهِ

گام بگذارند ـ او همواره با دلیل و برهان

بِالْحِکْمَةِ وَالْمَوْعِظَةِ الْحَسَنَةِ، یَکْسِرُ

و اندرز سودمند مردم را به راه خدا دعوت مى کرد. بت ها را

الاَْصْنامَ وَیَنْکُتُ[47] الْهامَ، حَتّى انْهَزَمَ[48]

درهم مى شکست، و مغزهاى متکبّران را مى کوبید، تا جمع آنها متلاشى

الْجَمْعُ وَوَلَّوُا الدُّبُرَ[49]، حَتّى تَفَرَّى اللَّیْلُ

شد، و تاریکى ها برطرف گشت،

عَنْ صُبْحِهِ[50]، وَاَسْفَرَ[51] الْحَقُّ عَنْ

صبح فرا رسید، و حق آشکار

مَحْضِهِ، وَنَطَقَ زَعِیمُ الدِّینِ، وَخَرِسَتْ

شد، نماینده دین به سخن درآمد، و زمزمه هاى

شَقاشِقُ[52] الشَّیاطِینِ، وَطاحَ[53] وَشِیظُ[54]

شیاطین خاموش گشت. افسر نفاق بر زمین

النِّفاقِ، وَانْحَلَّتْ عُقَدُ الْکُفْرِ وَالشِّقاقِ

فرو افتاد، گره هاى کفر و اختلاف گشوده شد،

وَفُهْتُمْ[55] بِکَلِمَةِ الاِْخْلاصِ فِی نَفَر[56] مِنَ

 و شما زبان به کلمه اخلاص (لا اله الا الله) گشودید، در حالى که گروهى اندک و تهیدست

الْبَیْضِ[57] الْخِماصِ[58]. وَکُنْتُمْ عَلى شَفا

بیش نبودید! آرى شما در آن روز بر لب پرتگاه آتش

حُفْرَة مِنَ النّارِ، مُذْقَةَ[59] الشّارِبِ،

دوزخ قرار داشتید، و از کمىِ نفرات همچون جرعه اى براى شخص تشنه،

وَنُهْزَةَ[60] الطّامِعِ، وَقَبْسَةَ[61] الْعَجْلانِ،

و یا لقمه اى براى گرسنه، و یا شعله آتشى براى کسى که شتابان به دنبال آتش مى رود، بودید،

وَمَوْطِىءَ[62] الاَْقْدامِ، تَشْرَبُونَ الطَّرَقَ[63]،

 و زیر دست و پاها له مى شدید! در آن ایّام آب نوشیدنى شما متعفن و گندیده بود،

وَتَقْتاتُونَ[64] الْوَرَقَ، اَذِلَّةً خاسِئِینَ،

و خوراکتان برگ درختان! ذلیل و خوار بودید،

تَخافُونَ اَنْ یَتَخَطَّفَکُمُ النّاسُ مِنْ

و پیوسته از این مى ترسیدید که دشمنان زورمند شما را بربایند

حَوْلِکُمْ. فَاَنْقَذَکُمُ[65] اللهُ تَبارَکَ وَتَعالى

 و ببلعند! اما خداوند تبارک و تعالى شما را

بِمُحَمَّد(صلى الله علیه وآله) بَعْدَ اللَّتَیا وَالَّتِی، بَعْدَ اَنْ

به برکت محمّد که درود خدا بر او و خاندانش باد بعد از آن همه ذلّت و خوارى و ناتوانى

مُنِیَ[66] بِبُهَمِ الرِّجالِ وَذُؤْبانِ الْعَرَبِ[67]

نجات بخشید، او با شجاعان درگیر شد، و با گرگ هاى عرب

وَمَرَدَةِ[68] اَهْلِ الْکِتابِ، کُلَّما اَوْقَدُوا ناراً

و سرکشان یهود و نصارى پنجه در افکند، ولى هر زمان آتش جنگ را

لِلْحَرْبِ اَطْفَأَهَا اللهُ، اَوْ نَجَمَ[69] قَرْنٌ[70]

برافروختند خدا آن را خاموش کرد. و هر گاه شاخ شیطان نمایان

لِلشَّیْطانِ، اَوْ فَغَرَتْ[71] فاغِرَةٌ مِنَ

مى گشت و فتنه هاى مشرکان دهان

الْمُشْرِکِینَ قَذَفَ[72] اَخاهُ فِی لَهَواتِها، فَلا

مى گشود، پدرم برادرش على(علیه السلام) را در کام آنها مى افکند، و آنها را بوسیله او سرکوب مى نمود،

یَنْکَفِأُ[73] حَتّى یَطَأَ[74] صِماخَها

و او هرگز از این مأموریت هاى خطرناک باز نمى گشت مگر زمانى که سرهاى دشمنان را

بِاَخْمَصِهِ[75]، وَیُخْمِدَ[76] لَهَبَها[77] بِسَیْفِه

پایمال مى کرد و آتش جنگ را با شمشیرش خاموش مى نمود

مَکْدوداً[78] فِی ذاتِ اللهِ، مُجْتَهِداً فِی اَمْرِ

او (على(علیه السلام)) در راه خشنودى خدا متحمّل رنج و سختى گردید و در راه انجام دستورات الهى

اللهِ، قَرِیباً مِنْ رَسُولِ اللهِ، سَیِّداً فِی اَوْلِیاءِ

 تلاش مى نمود و به رسول خدا(صلى الله علیه وآله) نزدیک و سیّد و سالار اولیاى

اللهِ، مُشَمِّراً[79] ناصِحاً، مُجِدّاً کادِحاً[80]

خدا بود. او همیشه آماده (فعالیت) و خیرخواه مردم بود و با جدیت و زحمت تلاش مى نمود

وَاَنْتُمْ فِی رَفاهِیَّة مِنَ الْعَیْشِ، وادِعُونَ[81]

و این در حالى بود که شما در رفاه و خوشگذرانى، آسایش،

فاکِهُونَ آمِنُونَ، تَتَرَبَّصُونَ[82] بِنَا

نعمت و امنیت بسر مى بردید و انتظار مى کشیدید که براى ما (اهل بیت(علیهم السلام)) حوادث ناگوار

الدَّوائِرَ[83]، وَتَتَوَکَّفُونَ[84] الاَْخْبارَ

 پیش آید و توقّع شنیدن اخبار (بد درباره ما) داشتید

وَتَنْکُصُونَ[85] عِنْدَ النِّزالِ[86]، وَتَفِرُّونَ عِنْدَ

 و هنگام جنگ عقب نشینى مى کردید و از نبرد فرار

الْقِتالِ; فَلَمَّا اخْتارَ اللهُ لِنَبِیِّهِ ]صَلَّى اللهُ

مى کردید! اما هنگامى که خداوند سراى پیامبران را براى

عَلَیْهِ وَآلِهِ[ دارَ اَنْبِیائِهِ وَمَأْوى اَصْفِیائِهِ،

پیامبرش برگزید، و جایگاه برگزیدگانش را منزلگاه او ساخت،

ظَهَرَتْ فیکُمْ حَسِیکَةُ[87] النِّفاقِ،

ناگهان کینه هاى درونى و آثار نفاق در میان شما ظاهر گشت،

وَسَمَلَ[88] جِلْبابُ[89] الدِّینِ، وَنَطَقَ

 و پرده دین کنار رفت، گمراهان

کاظِمُ[90] الْغاوِینَ[91]، وَنَبَغَ[92] خامِلُ[93]

به صدا درآمدند، و گمنامان فراموش شده سربلند

الاَْقَلِّینَ، وَهَدَرَ فَنِیقُ[94] الْمُبْطِلینَ،

کردند، نعره هاى باطل برخاست

فَخَطَر[95] فِی عَرَصاتِکُمْ[96]، وَاَطْلَعَ

و در صحنه اجتماع شما به حرکت درآمدند. شیطان

الشَّیْطانُ رَأْسَهُ مِنْ مَغْرَزِهِ[97] هاتِفاً بِکُمْ،

سرش را از مخفیگاه خود بیرون کرد و شما را به سوى خود دعوت نمود،

فَاَلْفاکُمْ لِدَعْوَتِهِ مُسْتَجِیبِینَ، وَلِلْغِرَّةِ[98] فِیهِ

و شما را آماده پذیرش دعوتش یافت

مُلاحِظِینَ، ثُمَّ اسْتَنْهَضَکُمْ فَوَجَدَکُمْ

و منتظر فریبش! سپس شما را دعوت به قیام کرد و سبکبار براى

خِفافاً، وَاَحْمَشَکُمْ فَاَلْفاکُمْ غِضاباً،

حرکت یافت! شعله هاى خشم و انتقام را در دل هاى شما برافروخت و آثار غضب در شما نمایان

فَوَسَمْتُمْ[99] غَیْرَ اِبِلِکُمْ، وَاَوْرَدْتُمْ غَیْرَ

گشت. و همین امر سبب شد بر غیر شتر خود علامت نهید، و سرانجام به غصب

شِرْبِکُمْ، هذا وَالْعَهْدُ قَرِیبٌ، وَالْکَلْمُ[100]

حکومت پرداختید ـ . در حالى که هنوز چیزى از رحلت پیامبر نگذشته بود، زخم هاى مصیبت ما

رَحِیبٌ[101]، وَالْجُرْحُ[102] لَمّا یَنْدَمِلْ[103]،

وسیع و جراحات قلبى ما التیام نیافته،

وَالرَّسُولُ لَمّا یُقْبَرْ. اِبْتِداراً زَعَمْتُمْ خَوْفَ

و هنوز پیامبر(صلى الله علیه وآله) به خاک سپرده نشده بود. بهانه شما این بود که «مى ترسیم فتنه اى برپا شود!»،

الْفِتْنَةِ (أَلاَ فِى الْفِتْنَةِ سَقَطُوا وَإِنَّ جَهَنَّمَ

و چه فتنه اى از این بالاتر که در آن افتادید؟ و همانا دوزخ

لَمُحِیطَةٌ بِالْکَافِرِینَ)[104]

به کافران احاطه دارد.

واژه نامه:

[39] . دورى و تجاوز از حق.
[40] . آنچه موجب مشقت و دشوارى شما باشد.
[41] . توبه، آیه 129 .
[42] . نسبت او را بررسى کنید.
[43] . از «صدع» آشکار کردن، شکافتن، به جاى آوردن فرمان.
[44] . راه، محله، مرکز.
[45] . وسط هر چیز و عمده آن، میان پشت و کتف.
[46] . جمع «کظم»، گلو، دهان، راه تنفس.
[47] . از «نکت» به رو انداختن و به سر درافکندن را مى گویند.
[48] . «انهزام» شکست خوردن.
[49] . پشت گرداندند، کنایه از شکست.
[50] . شب صبح را شکافت.
[51] . روشن شد.
[52] . جمع «شقشقه» آنچه شتر مست از دهان بیرون کند، کنایه از سخنورى.
[53] . هلاک شد.
[54] . مردمان پست و فرومایه.
[55] . به زبان آوردید.
[56] . مردم (کمتر از ده نفر).
[57] . جمع «ابیض» سفیدپوستان.
[58] . جمع «اخمص» گرسنگان.
[59] . آب اندک.
[60] . فرصت.
[61] . شعله کوچک آتش.
[62] . لگدکوب.
[63] . گنداب، آب آمیخته با بول شتر.
[64] . از «قوت» به معناى غذا یعنى آذوقه خود قرار مى دادید.
[65] . پوست بز دباغى نشده.
[66] . گرفتار شد.
[67] . سرکردگان عرب.
[68] . جمع «مارد» طغیان گران و سرکشان.
[69] . آشکار شد، «نَجْم» آشکار شدن و روییدن گیاه ها.
[70] . شاخ.
[71] . گشوده شد «فغرت فاغرة»: دهانى گشوده شد.
[72] . فعل ماضى از قذف: انداخت.
[73] . بر نمى گشت، دست بردار نبود.
[74] . مضارع از مصدر «وطئ» لگدکوب مى کرد.
[75] . فرورفتگى کف پا.
[76] . «إخماد»: خاموش کردن.
[77] . شعله آتش.
[78] . رنج پذیر، رنج بر.
[79] . اسم فاعل «شمّر» أزارَهُ عن ساقه: بالا زد پیراهن خود را از ساق پا.
[80] . رنج بر، زحمت کش.
[81] . جمع «وادع» آسوده خیالان، تن آسایان.
[82] . انتظار مى کشیدید.
[83] . جمع دایره، حوادث نامطلوب.
[84] . توقع داشتید.
[85] . از آن خیرى که به طرف آن رفته بودید بر مى گشتید.
[86] . رویارویى دو طرف در جنگ.
[87] . خار، کینه و عداوت در دل.
[88] . پوشیده شد.
[89] . روپوش.
[90] . ساکت، خاموش.
[91] . گمراهان، «کاظم الغاوین» گمراهان خاموش.
[92] . ظاهر شد.
[93] . ساقط، زبون، گمنام.
[94] . رئیس ارجمند.
[95] . خطر، دم جنبانیدن حیوان و به راست و چپ زدن آن.
[96] . ساحت ها.
[97] . جاى خزیدن.
[98] . خدعه.
[99] . از «وسم» اثر داغ کردن حیوان با آتش.
[100] . جراحت و زخم.
[101] . وسیع، گشاد.
[102] . زخم.
[103] . جراحت، هنوز بهبودى نیافته.
[104] . توبه، آیه 49 .

 

متن و ترجمه بخش دوم خطبه
12
13
14
15
16
17
18
19
20
Lotus
Mitra
Nazanin
Titr
Tahoma