هنگامی که انسان این نکات شگفت انگیز را در زندگی حشرات و گلها مطالعه میکند بی اختیار از خود میپرسید: این پیمان محبت و دوستی را چه کسی میان گلها و حشرات بسته؟
این شیرینی مخصوص و نوش خوش طعم را که بگلها داده؟
این رنگ جالب و زیبا و این عطر مطبوع و کشنده را چه کسی بگلها بخشیده؟
این پاها و اندام ظریف حشرات، پروانه ها؛ زنبورهای عسل، زنبوران طلائی را که بآنها داده تا برای نقل و انتقال گردة گلها مجهز و آماده باشند؟
چرا زنبوران مدتی رو بسوی یکنوع گل خاص مینهند؟ و چرا تاریخ حیات و زندگی گلها و حشرات در جهان آفرینش با هم آغاز میگردد؟ و چگونه این حشرات شامه تیز و هوش سرشار برای درک رنگها و بوها دارند؟ و چرا اینقدر خوش سلیقه و با ذوقند؟! و چرا در انجام این وظیفه حیاتی خود (تلقیح و بارور ساختن گلها) اینقدر جدی هستند؟!
آیا هیچکس ـ هر قدر هم لجوج باشد ـ میتواند باور کند که اینهمه جریانها بدون نقشه و طرح قبلی صورت گرفته، و قوانین بی شعور طبیعی خودبخود این صحنه های حیرت انگیز را بوجود آورده است؟ نه، هرگز...
بلکه برای تفسیر این جریانها هیچ راهی جز اعتراف به ذات مقدسی که منبع بزرگترین قدرتها و وسیعترین علم و دانشهاست، وجود ندارد، آری اوست که با علم و قدرت بی پایان خود طرح اینهمه نقش عجیب را بر در و دیوار وجود ریخته است و راستی همانطور که سعدی میگوید: هر که فکرت نکند نقش بود بر دیوار!.