شرح و تفسير: هر دو گروه هلاك مى شوند

SiteTitle

صفحه کاربران ویژه - خروج
ورود کاربران ورود کاربران

LoginToSite

SecurityWord:

Username:

Password:

LoginComment LoginComment2 LoginComment3 .
SortBy
 
پیام امام امیرالمومنین(ع) جلد 15
گفتار حكيمانه 469شرح و تفسير: حقيقت توحيد و عدل
شرح و تفسير
هر دو گروه هلاك مى شوند

امام(عليه السلام) در اين گفتار حكيمانه به دو گروه از منحرفان اشاره كرده و همه آن ها را اهل هلاكت مى شمرد مى فرمايد: «دو كس در مورد من هلاك خواهند شد: دوستى كه در حق من افراط و غلو مى كند و دشمنى كه بهتان مى زند و افترا مى بندد»; (يَهْلِكُ فِيَّ رَجُلاَنِ: مُحِبٌّ مُفْرِطٌ، وَ بَاهِتٌ مُفْتَر).
و همان گونه كه سيد رضى گفته، شبيه اين سخن در حكمت 117 گذشت.
هنگامى كه به تاريخ زندگى پرفرازونشيب اين امام بزرگوار مراجعه مى كنيم مى بينيم كه درباره كمتر كسى اينگونه افراط و تفريط شده است.
گروهى آن حضرت را خدا دانسته اند كه به غُلات معروف شده اند.
شيخ مفيد (متوفاى 413) در كتاب تصحيح الاعتقاد مى گويد: غلات كه از متظاهرين به اسلام بوده اند كسانى بوده اند كه اميرمؤمنان على(عليه السلام) و ائمه هدى(عليهم السلام) از فرزندان آن حضرت را به خدايى يا نبوت نسبت مى دادند و در بيان فضايل آن ها از حد گذشته و طريق افراط را پيموده اند. اين گروه در شمار گمراهان و كافران اند حتى اميرمؤمنان على(عليه السلام)فرمان كشتن و سوزاندن آنان
را صادر كرد و ائمه طاهرين(عليهم السلام) نيز در حق آن ها به كفر و خروج از اسلام حكم كرده اند.[1]
غاليان، خود به گروه هاى مختلفى تقسيم شده اند كه مشاهير آن ها عبارت اند از: آل مشعشع، اباحيه، احمديه، اخيه، ازدريه، اسحاقيه، بكتاشيه، تناسخيه، شلمغانيه و گروه هاى زياد ديگر.[2]
شرح بيشتر را دراين باره در پايان همين بحث در بخش نكته ها خواهيم آورد ان شاءالله.
نقطه مقابل غاليان، گروهى هستند كه به نواصب يا ناصبى ها معروف شدند و آن ها كسانى بودند كه با آن حضرت عداوت و دشمنى مى كردند و نمونه آن در زمان آن حضرت، خوارج و گروهى از اهل شام بودند.
و قابل توجه اين كه آن حضرت و امامان بعد از آن حضرت از هر دو گروه تبرى جستند و حكم به كفر هر دو كردند.
ابن ابى الحديد شرحى در ذيل اين گفتار حكيمانه دارد كه از جهاتى قابل توجه است. او چنين مى گويد: كسانى كه درباره امام(عليه السلام) (ازنظر معنوى و عقيدتى) هلاك مى شوند افراط گران و تفريط كنندگان اند. اما افراط گران همان غُلات اند و كسانى كه قائل به تكفير بزرگان صحابه و نفاق يا فسق آن ها مى شوند و اما تفريط كننده كسى است كه آن حضرت را از مقامش پايين مى آورد يا كينه او را به دل گرفته يا با او به جنگ برخاسته يا عداوتى در درون با او دارد و لذا اصحاب ما (اشاره به كسانى است كه با او هم عقيده اند) اصحاب نجات و خلاص و رستگارى در اين مسأله هستند زيرا آن ها طريق اعتدال را پيموده اند، درباره امام(عليه السلام) مى گويند كه او برترين خلايق در آخرت است و والاترين منزلت را در بهشت دارد و برترين خلق (بعد از پيغمبر اكرم(صلى الله عليه وآله)) در دنياست و بيش از همه خصايص برجسته و مزايا و مناقب دارد و هركس با او دشمنى كند و يا به جنگ با او برخيزد يا كينه او را به دل بگيرد دشمن خداست و هميشه در آتش دوزخ با كفار و منافقين خواهد ماند مگر اين كه از كسانى باشد كه توبه اش ثابت شده باشد و با محبت و علاقه به او، از دنيا رفته باشد.
اما بزرگان و مهاجرين و انصار، آن كسانى كه امامت و خلافت را قبل از او بر عهده گرفتند اگر على(عليه السلام) را انكار كرده باشند و آن حضرت بر آن ها خشمگين شده باشد تا چه رسد به اين كه شمشير بر آن ها بكشد و آن ها را به سوى خويشتن دعوت كند، ما آن ها را از هالكين مى دانيم آنگونه كه اگر پيغمبر اكرم(صلى الله عليه وآله)بر آن ها غضب مى كرد; زيرا ثابت شده است كه رسول الله(صلى الله عليه وآله) به على(عليه السلام)فرمود: «حَرْبُك حَربى وسِلمُك سِلْمى; جنگ با تو جنگ با من است و صلح با تو صلح با من» و نيز ثابت است كه پيغمبر(صلى الله عليه وآله) در حق او فرمود: «اللهمّ والِ مَن والاهُ و عادِ مَن عاداه» و نيز فرمود: «لا يُحِبّك إلاّ مؤمِنٌ ولا يَبغُضُك إلاّ مُنافِق».
سپس ابن ابى الحديد براى اين كه اعتقادش را به خلفاى پيشين توجيه كند چنين مى گويد: ولى ما ديده ايم كه على(عليه السلام) به خلافت آن ها رضايت داد و با آن ها بيعت كرد و پشت سر آن ها نماز خواند و با آن ها پيوند ازدواج برقرار كرد و از بيت المال كه در دست آن ها بود استفاده مى كرد. ما هم نبايد از آنچه آن حضرت انجام داد تجاوز كنيم آيا نمى بينى هنگامى كه آن حضرت از معاويه برائت جست ما هم برائت جستيم و هنگامى كه او را لعن كرد ما هم لعن كرديم و هنگامى كه به گمراهى كسانى از اهل شام كه در ميان آن ها از بقاياى صحابه مانند عمربن عاص و فرزندش عبدالله وغير آن ها بودند حكم كرد، ما هم حكم به گمراهى آن ها كرديم؟
و در پايان مى افزايد: خلاصه اين كه ما ميان او و پيغمبر اكرم(صلى الله عليه وآله) تفاوتى جز رتبه نبوت قائل نيستيم و غير از آن تمام فضائلى را كه آن حضرت داشت براى على(عليه السلام) نيز قائليم. در عين حال، بزرگان صحابه را كه براى ما ثابت نيست على(عليه السلام)آن ها را نكوهش كرده باشد، نكوهش نمى كنيم.[3]
البته توجيهاتى كه ابن ابى الحديد براى پذيرش خلافت خلفاى پيشين ذكر كرده و معتقد است امام(عليه السلام) درباره آن ها هيچ گونه طعن و مذمتى نداشته، صحيح نيست زيرا آن حضرت در روايات مختلف از جمله خود نهج البلاغه كراراًبه صورت صريح يا كنايه از غصب حقش بهوسيله آن ها نكوهش شديد كرده است.
نكته ها
1. غلات و مفرطين چه كسانى هستند؟

غلات كسانى هستند كه درباره پيشوايان دين، غلو كرده و آن ها را برتر از يك انسان بافضيلت دانسته و صفات خدايى براى آن ها قائل شده اند.
تاريخ نشان مى دهد كه قبل از اسلام نيز غلو درباره پيشوايان دينى وجود داشته و بعضى معتقدند كه در طول تاريخ همواره در ميان افراد نادان بوده است.
ازجمله مصاديق روشن آن، غلو مسيحيان درباره حضرت عيسى(عليه السلام) و مريم(عليها السلام) است كه آن ها را از خدايان سه گانه شمرده اند. قرآن مجيد شديداً آن ها را از اين كار نهى كرده، مى فرمايد: «(يَا أَهْلَ الْكِتَابِ لاَ تَغْلُوا فِى دِينِكُمْ وَلاَ تَقُولُوا عَلَى اللهِ إِلاَّ الْحَقَّ إِنَّمَا الْمَسِيحُ عِيسَى ابْنُ مَرْيَمَ رَسُولُ اللهِ وَكَلِمَتُهُ أَلْقَاهَا إِلَى مَرْيَمَ وَرُوحٌ مِّنْهُ فَآمِنُوا بِاللهِ وَرُسُلِهِ وَلاَ تَقُولُوا ثَلاَثَةٌ انتَهُوا خَيْراً لَّكُمْ إِنَّمَا اللهُ إِلَهٌ وَاحِدٌ سُبْحَانَهُ أَنْ يَكُونَ لَهُ وَلَدٌ لَّهُ مَا فِى السَّماوَاتِ وَمَا فِى الاَْرْضِ وَكَفَى بِاللهِ وَكِيلا); اى اهل كتاب! در دين خود، غلوّ (و زياده روى) نكنيد; و درباره خدا; غير از حق نگوييد. مسيح ـ عيسى بن مريم ـ فقط فرستاده خدا، (و مخلوق) و كلمه اوست; كه او را به مريم القا نمود; و روحى (شايسته) از طرف او بود. پس به خدا و پيامبران او ايمان بياوريد و نگوييد: «(خداوند) سه گانه است.» (از اين سخن) خوددارى كنيد كه براى شما بهتر است. خدا، تنها معبود يگانه است; او منزه است كه فرزندى داشته باشد; (بلكه) از آن اوست آنچه در آسمان ها و زمين است; و براى تدبير و سرپرستى آن ها، خداوند كافى است».[4]
در آيه 116 سوره مائده و بعضى ديگر از آيات نيز به اين معنى اشاره شده است.
در اسلام نيز به نظر مى رسد كه نخستين بار جمعى تصميم داشتند راه غلو را درباره پيغمبر اكرم(صلى الله عليه وآله) بپيمايند كه حضرت آن ها را نهى كرد و به آن ها فرمود: «لا تَرْفَعُونِى فَوْقَ حَقِّى فَإِنَّ اللَّهَ تَعَالَى اتَّخَذَنِى عَبْداً قَبْلَ أَنْ يَتَّخِذَنِى نَبِيّاً; مرا بالاتر از حقم قرار ندهيد زيرا خداوند مرا به عنوان بنده خود پذيرفته پيش از آنى كه مقام نبوت بدهد».[5]
در حديث ديگرى از آن حضرت مى خوانيم كه فرمود: «رَجُلانِ لاَ تَنَالُهُمَا شَفَاعَتِى صَاحِبُ سُلْطَان عَسُوف غَشُوم وَ غَال فِى الدِّينِ مَارِقٌ; دو گروه از امت من هستند كه هرگز شفاعت من به آن ها نمى رسد: كسى كه با حاكم سختگير ظالمى همراهى كند و كسى كه در دين غلو نمايد و از آن فراتر برود».[6]
سپس در عصر امام اميرمؤمنان على(عليه السلام) غلو به اوج خود رسيد و گروهى رسماً قائل به الوهيت آن حضرت شدند كه حكمت مورد بحث و مشابهات آن در نهج البلاغه شاهد گوياى آن است.
در حديثى از رسول خدا(صلى الله عليه وآله) مى خوانيم كه خطاب به اميرمؤمنان(عليه السلام) فرمود: «أَنْتَ فِى الْجَنَّةِ يَا عَلِيُّ وَشِيعَتُكَ وَمُحِبُّ شِيعَتِكَ وَعَدُوُّكَ وَالْغَالِى فِى النَّارِ; اى على! تو و شيعيان و دوستان شيعيانت در بهشت خواهيد بود اما دشمنت و همچنين كسى كه درباره تو غلو كند در آتش دوزخ است».[7]
اين مسأله همچنان ادامه يافت تا زمان امام صادق(عليه السلام) كه غلات به فريب جوانان پرداختند و آن حضرت در حديثى فرمود: «احْذَرُوا عَلَى شَبَابِكُمُ الْغُلاَةَ لايُفْسِدُوهُمْ فَإِنَّ الْغُلاةَ شَرُّ خَلْق الله يُصَغِّرُونَ عَظَمَةَ اللَّهِ وَ يَدَّعُونَ الرُّبُوبِيَّةَ لِعِبَادِ اللَّه; مراقب باشيد غلات، جوانان شما را نفريبند و فاسد نكنند زيرا غلات بدترين خلق خدا هستند عظمت خدا را كوچك مى شمرند و ربوبيت را براى بندگان خدا قائل اند».[8]
به نظر مى رسد اين صفت زشت از يكى از اين دو چيز سرچشمه مى گيرد: نخست، نشناختن خداوند و عدم آگاهى از حقيقت آفرينش بشر. كسى كه بداند خداوند وجودى است از هر نظر نامحدود ، علمش، قدرتش، وجودش و ديگر صفاتش هرگز حد و پايانى ندارد ولى انسان ها هرقدر والامقام باشند ازنظر عمر و قدرت و علم و ساير صفات، داراى محدوديت هايى هستند چگونه ممكن است صفات دريا را براى قطره آبى قرار دهد؟ يا نور آفتاب را با نور يك چراغ يكسان بشمرد؟ ولى آن ها كه از اين مسائل غافل اند دست به دامن غلو مى زنند و تمام صفات خدا يا بعضى از صفات او را براى بعضى از بندگانش قائل مى شوند.
ديگر اين كه انسان بر اثر حب ذات افراطى علاقه دارد هرچه متعلق به اوست بسيار مهم باشد تا او نيز بر اثر انتساب به آن كسب اهميت كند. گاه پدرش را تجليل مى كند و صفاتى كه هرگز در او وجود نداشته براى او مى شمرد تا خودش كه فرزند اوست در سايه اين دروغ پردازى ها بزرگ جلوه كند.
اين امر در مورد پيشوايان نيز صادق است، سعى مى كند پيشوايش را در حد خدايى توصيف كند تا خود نيز كه پيرو چنين پيشوايى است از اين طريق عظمتى كسب نمايد.
گاه مشاهده معجزات و كرامات از اولياى دين نيز سبب مى شود كه افراد نادان به آن ها نسبت خدايى بدهند در حالى كه آن ها تصريح مى كردند كه آنچه ما انجام مى دهيم به اذن و اراده خداوند است و در واقع از اوست نه از ما.
در فقه اسلامى ازجمله گروه هايى كه محكوم به نجاست شده اند غلات مى باشند و به عكسِ آنچه دشمنان شيعه به شيعه نسبت مى دهند بزرگان شيعه همه دشمن غلات بوده اند و آن ها را شديداً محكوم كرده اند.
البته نمى توان انكار كرد كه بعضى از گويندگان كم سواد يا بى سواد براى اظهار فضل يا ابراز علاقه شديد به پيغمبر اكرم و امامان معصوم(عليهم السلام) مطالبى را مى گويند كه مصداق آشكار غلو است و ما همواره آن ها را از اين كار برحذر داشته ايم تا روشن شود كه آنچه آن ها مى گويند تعليمات مذهب شيعه نيست. و بر همه بزرگان دين و علماى راستين فرض است كه اين افراد را نصيحت كنند و اگر نصيحت پذير نيستند از خود برانند تا كسى تصور نكند شيعيان طرفدار غلوند.
در بعضى از روايات آمده است كه امام اميرمؤمنان على(عليه السلام) گروهى را كه در حق او غلو كردند و هرچه آن ها را نصيحت كرد گوش ندادند اعدام فرمود.
البته فضايل امامان(عليهم السلام) فوق العاده زياد است همان گونه كه در احاديث متعدد ازجمله در حديثى از اميرمؤمنان(عليه السلام)مى خوانيم: «إِيَّاكُمْ وَالْغُلُوَّ فِينَا قُولُوا إِنَّا عَبِيدٌ مَرْبُوبُونَ وَقُولُوا فِى فَضْلِنَا مَا شِئْتُمْ; از غلو درباره ما بپرهيزيد و بگوييد كه ما بندگانى هستيم تحت ربوبيت پروردگار ولى در فضل ما هرچه مى خواهيد بگوييد».[9]
تصور نشود كه غلات فقط در ميان بعضى از فرق شيعه كه از تعليمات اهل بيت(عليهم السلام) دور بودند پيدا شدند در ميان اهل سنت نيز غلات كم نبودند ازجمله اين كه به موازات رواياتى كه از پيغمبر اكرم(صلى الله عليه وآله) درباره فضايل على(عليه السلام)نقل شده رواياتى درباره خلفاى نخستين جعل كرده و آن ها را به مقامات فوق العاده ارتقا دادند و جالب اين كه بعضى از بزرگان اهل سنت حداقل به مجعول بودن بخشى از روايات مذكور تصريح كرده اند.
از آن مهم تر غلو عجيبى است كه درباره صحابه از سوى علماى آن ها عنوان شده و آن اين كه همه آن ها بدون استثنا عادل بوده اند; در حالى كه قرآن با صراحت مى گويد: گروهى در ميان مسلمانان بودند كه ظاهراً جزء صحابه محسوب مى شدند اما در باطن منافق بودند;[10] كه در سوره هاى مختلفى از قرآن درباره آن ها بحث شده است. با توجه به اين آيات چگونه ممكن است آن ها عادل باشند؟ اضافه بر اين، قرآن درباره بعضى از آن ها با صراحت حكم به فسق كرده، آيا فسق با عدالت سازگار است؟
از طرفى مى دانيم كه بعد از پيغمبر اكرم(صلى الله عليه وآله) بعضى از صحابه در اثر فساد اخلاقى محكوم به حدّ شدند و حد نيز بر آن ها جارى شد و از همه مهم تر اين كه جمعى دربرابر اميرمؤمنان على(عليه السلام) در آن زمانى كه همه مردم با او بيعت كرده بودند به مبارزه برخاستند و به روى او شمشير كشيدند و گروهى از مسلمانان را در ميدان جمل به كشتن دادند. آيا همه آن ها عادل بودند؟
نمونه ديگر از غلو در ميان اهل سنت اعتقادى است كه گروه كثيرى از آن ها كه در زمره صوفيه هستند درباره مشايخ خود دارند كه مصداق اتمّ غلو است.
در اين زمينه بحث بسيار است كه اگر بيش از اين ادامه بدهيم از شيوه بحث هاى شرح نهج البلاغه خارج خواهيم شد.
2. ناصبى ها
«ناصبى» از ماده «نصب» در اصل به معنى برپا داشتن چيزى است و از آن جا كه شخص عداوت خويش را آشكار مى سازد به او ناصبى گفته اند ولى در عرف فقهاى اسلام، ناصبى به كسى گفته مى شود كه عداوت و بغض على(عليه السلام)را در دل دارد و آن را آشكار مى سازد.
در كتاب قاموس آمده است: نواصب و اهل نصب كسانى بودند كه بغض و عداوت على(عليه السلام) را دين خود مى شمردند، و به آن ها ناصبى مى گفتند چون با آن حضرت عداوت و دشمنى داشتند (و يكى از معانى نصب، عداوت و دشمنى است).
همين معنى در كتاب لسان العرب نيز آمده است.
در واقع ناصبى ها در طرف تفريط در مقابل غاليان بوده اند گرچه ظهور و بروز شديد آن ها در عصر اميرمؤمنان على(عليه السلام) بود ولى در زمان پيغمبر اكرم(صلى الله عليه وآله) نيز ناصبى هايى بودند كه با پيغمبر(صلى الله عليه وآله) دشمنى مىورزيدند و ظاهراً در ميان مسلمين و صحابه بودند. غالباً عداوت خود را مخفى مى داشتند ولى گاه آشكار مى ساختند. همانگونه كه در سوره منافقين آيات 7 و 8 درباره آن ها آمده است: «(هُمُ الَّذِينَ يَقُولُونَ لاَ تُنْفِقُوا عَلَى مَنْ عِنْدَ رَسُولِ اللهِ حَتَّى يَنْفَضُّوا وَللهِِ خَزَائِنُ السَّماوَاتِ وَالاَْرْضِ وَلَكِنَّ الْمُنَافِقِينَ لاَ يَفْقَهُونَ * يَقُولُونَ لَئِنْ رَّجَعْنَا إِلَى الْمَدِينَةِ لَيُخْرِجَنَّ الاَْعَزُّ مِنْهَا الاَْذَلَّ وَللهِِ الْعِزَّةُ وَلِرَسُولِهِ وَلِلْمُؤْمِنِينَ); آن ها كسانى هستند كه مى گويند: «به افرادى كه نزد پيامبر خدا هستند انفاق نكنيد تا پراكنده شوند» (غافل از اين كه) خزاين آسمان ها و زمين از آنِ خداست، ولى منافقان نمى فهمند. * آن ها مى گويند: «اگر به مدينه بازگرديم، عزيزان، ذليلان را بيرون مى كنند!» در حالى كه عزّت مخصوص خدا و پيامبر او و مؤمنان است; ولى منافقان نمى دانند».
به يك معنا مى توان گفت كه ظهور ناصبى ها به صورت آشكار از جنگ جمل شروع شد و سپس در داستان حكمين تشديد گرديد و در جنگ نهروان به اوج خود رسيد بعداً نيز بهوسيله دارودسته معاويه در شام قوت گرفت و تا آن جا كه در تواريخ آمده است هفتاد سال بر منابر ـ نعوذبالله ـ سبّ و لعن على(عليه السلام)مى كردند.
ولى در حال حاضر در ميان مسلمين كمتر كسى پيدا مى شود كه درباره على(عليه السلام) يا امامان اهل بيت(عليهم السلام) اظهار عداوت كند و يا زبان خود را ـ نعوذبالله ـ به سبّ و لعن آنان آلوده نمايد.
اين نكته نيز قابل توجه است كه در روايات اهل بيت(عليهم السلام) ناصبى ها در زمره كفار شمرده شده اند بلكه مصداق بدترين كافران محسوب مى شوند.
مرحوم كلينى در كتاب كافى در احكام آب حمام اين حديث را از امام صادق(عليه السلام) نقل مى كند كه فرمود: «از غساله آب حمام استفاده نكنيد زيرا فرزندان نامشروع از آن استفاده كرده اند و نيز ناصبى ها ـ دشمنان ما اهل بيت ـ كه بدترين آن ها هستند از آن استفاده نموده اند».[11]
-------------------------------------------------------------
[1]. تصحيح الاعتقاد، ص 131.
[2]. لغت نامه دهخدا، ماده غلات (با تلخيص).
[3]. شرح نهج البلاغه ابن ابى الحديد، ج 20 ص 220.
[4]. نساء، آيه 171.
[5]. قرب الاسناد، ص 64 .
[6]. بحارالانوار، ج 25، ص 269 .
[7]. همان، ص 265.
[8]. بحارالانوار، ج 25، ص 265.
[9]. خصال شيخ صدوق (بنابر نقل ميزان الحكمة در ماده غلو).
[10]. ر.ك: توبه، آيه 101 .
[11]. كافى، ج 6، ص 498، باب الحمام.
گفتار حكيمانه 469شرح و تفسير: حقيقت توحيد و عدل
12
13
14
15
16
17
18
19
20
Lotus
Mitra
Nazanin
Titr
Tahoma